سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به صاحب دانش بگو عصایی از آهن و کفشی آهنین برگیرد و دانش را بجوید، تا آنکه عصا بشکند و کفشها پاره گردد . [داود علیه السلام]
طریق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» معرفت حقیقی خدای متعال چیست؟

در سخنرانی آیت‌ا... مصباح یزدی مطرح شد:
معرفت حقیقی خدای متعال چیست؟

اشاره: آنچه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت ا... مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 10/11/86 ایراد شده است. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

عجز از ثناء

مناجات عارفین با این جمله شروع می‌شود: الهی قصرت الالسن عن بلوغ ثنائک. در آیات و روایات و مضامین زیادی از ادعیه، بعضی تصریحا و بعضی تلویحا آمده است که انسان قدرت به جا آوردن حمد و ثناء الهی را آن‌طور که شایسته‌ی او است ندارد. کلامی را فریقین (شیعه و سنی) از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده‌اند که لا احصی ثناء علیک، انت کما اثنیت علی نفسک؛ من نمی‌توانم ثنای تو را بشمارم، تو آنچنان هستی که خود ثنای خود گفتی. در نهج‌البلاغه می‌فرماید: الحمد لله الذی لا یبلغ مدحته القائلون. و نیز مضامینی مانند: ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک. اکنون در مقابل این مطالبی که در روایات، به طور تواتر آمده، باید چه کار کنیم؟

معرفت خدا، چگونه و چه قدر؟

بعضی از برادران اهل سنت، و حتی از گروه‌های شیعه، می‌گویند: درباره‌ی خدا حق نداریم چیزی بگوییم! فقط حق داریم آنچه در خود قرآن آمده بیان کنیم، آن هم از آن جهت که در قرآن آمده است. حق نداریم بگوییم خدا دارای فلان صفت است یا من خدا را این گونه می‌شناسم؛ ما نمی‌توانیم درباره‌ی خدا چیزی بفهمیم! در مقابل، گروه دیگری می‌گویند: چیزهایی که در قرآن آمده معنایش همان چیزهایی است که ما در مکالمات خودمان می‌فهمیم و هیچ معنای دیگری ندارد. حتی «یدا...» یعنی واقعا - العیاذ بالله- خدا دست دارد! و لتصنع علی عینی، نشان می‌دهد که واقعا خدا چشم دارد! حالا این دست و چشم چه‌جور و چه اندازه است؛ نمی‌دانیم. ابن تیمیه در مسجد دمشق روی منبر روایتی نقل می‌کرد که خدای متعال شب‌های جمعه از آسمان نازل می‌شود و می‌آید به بندگانش برکت می‌دهد. می‌گفت: خدا همین‌طور که من از پله‌های منبر پایین می‌آیم، [از پله‌ها آمد پایین و گفت] خدا هم همین طور پایین می‌آید! به این‌ها می‌گویند: مجسمه، مشبهه و اسمهایی از این قبیل. امروزه عمده‌ی وهابیون تابع ابن‌تیمیه هستند و از او الهام گرفته‌اند. کسانی‌ که در فکر و فهمشان ضعف و قصور دارند خدا را به گونه‌ای تصور می‌کنند که واقعیت ندارد؛ البته غیر از این هم نمی‌توانند بفهمند. این داستان آموزنده‌ی مثنوی را همه شنیده‌ایم، (البته من در روایات ندیده‌ام:) «دید موسی یک شبانی را به راه» وقتی شبان می‌خواست با خدا گفتگو کند می‌گفت: «تو کجایی تا شوم من چاکرت، چارقت دوزم زنم شانه سرت»، همین‌ها را بلد بود. وقتی هم موسی(ع) گفت اینها درست نیست و کفر است، شبان دیگر حرف نزد. تا به موسی وحی آمد که چرا بنده‌ی ما را از ما جدا کردی؟! معنایش این است که بیش از این نمی‌توانست بفهمد. مضمونی در کلام امیرالمومنین(ع) هست که مورچه خیال می‌کند خدا هم دو تا شاخک دارد؛ برای اینکه می‌بیند اگر خودش این شاخک‌ها را نداشته باشد عاجز است و نمی‌تواند راه برود و کار کند. به هر حال انسان‌هایی هستند که در اثر قصور فهم، اعتقادات نادرستی در باره خدا دارند و بیش از این هم نمی‌توانند بفهمند. اما آیا ما هم باید همین گونه باشیم؟!

انواع معرفت

خدا قوه‌ای به نام عقل به ما داده است که بچه‌های خردسال یا افراد ابله و سفیه ندارد. حقیقت این است که در طول تاریخ کسانی که معتقد به خدای متعال بودند تلاش می‌کردند خدا را هر چه بهتر بشناسند. اما چه اندازه این تلاش‌ها به ثمر رسیده، به طور مسلم همه یکسان نیست. بعضی از حکمای سابق، خدا را به عنوان محرک اول می‌شناختند و می‌گفتند: اگر خدا نبود هیچ حرکتی در عالم پدید نمی‌آمد، چیز جدیدی به وجود نمی‌آمد و تغییری پیدا نمی‌شد، و باید بگوییم کسی وجود داشته که اولین حرکت را در عالم به وجود آورده است. بعضی از حکمای خداشناس اروپایی می‌گفتند: عالم مثل ساعتی است و خدا باید باشد تا این ساعت را کوک کند؛ وقتی آن را کوک کرد دیگر هیچ کاری به خدا ندارد، و خود به خود حرکت خواهد کرد تا بینهایت. این خیلی عجیب نیست؛ نوعی آزمایش‌های فیزیکی انجام دادند که بعضی از اجسام در یک فضای خالی از هوا و صیقلی که حرکت داده می‌شوند، حرکتشان ادامه پیدا می‌کند و احتیاج به تحریک جدید ندارند. پس، خدا یعنی کسی که عالم را کوک کرده و اگر - العیاذ بالله - معدوم شود ضرری به عالم نمی‌زند! در برخی از کتاب‌های کلامی ما هم چنین چیزی نقل شده که خدا به عنوان محدث عالم است و عالم علت مبقیه نمی‌خواهد. وقتی خدا عالم را ایجاد کرد دیگر برای بقایش احتیاج به او ندارد. ما الحمدلله به برکت نور اسلام، قرآن، حدیث، و هم با استفاده از کلمات بزرگان، در ابتدا خدا را به عنوان صانع می‌شناسیم. صانع یعنی صنعتگر؛ کسی که موادی را ترکیب می‌کند، و در آن هیئتی به وجود می‌آورد، خاک را تبدیل به انسان می‌کند، اما اینکه چیزی را از عدم به وجود بیاورد، نمی‌توانیم درست تصور کنیم. اگر مقداری این مفهوم را کامل‌تر تصور کنیم، به جای صانع می‌گوییم: خالق. خدا کسی است که عالم را آفریده است و ... می‌خواهم عرض کنم معنا یا شناختی که از خدا داریم بسیار متفاوت است؛ بعضی از مراتب آن را بعضی اشخاص نمی‌توانند بفهمند و نباید آنها را ملامت کرد؛ ولی مقداری از آن را می‌فهمیم. می‌فهمیم که خدا تنها کارش این نیست که در عالم حرکت یا تغییراتی ایجاد کند؛ یا این که فقط صانع باشد. او هم خالق است و هم آفریدگار از عدم. خلق از نیستی به هستی می‌کند، انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون. اما حالا به راستی آیا بیش از این نمی‌شود خدا را شناخت؟ وقتی می‌گوییم کسی عالم را آفریده، این یک مفهوم کلی است. باید با برهان دیگری اثبات کنیم که آفریدگار یکی بیشتر نیست. نتیجه ضمیمه کردن آن برهان هم این می‌شود که کلی منحصر در فرد است. ولی بالاخره درک این مفهوم کلی است؛ آیا بیش از این نمی‌شود خدا را شناخت؟ باید از انوار کلام اهلبیت(ع)، استفاده کنیم و خیال نکنیم معرفت خدا منحصر است در این شناخت‌ها، معرفت‌ها و درس‌هایی که می‌خوانیم، یا آنچه با فهم ظاهری‌مان از روایات و آیات استفاده می‌کنیم، عقل و فهم بشر راه کاملی برای معرفت خدا نیست. استناد می‌کنم به همین جمله‌ای که در این مناجات آمده است که «خدایا، راه معرفت خودت را عجز از معرفت قرار دادی». اگر بخواهیم خدا را بشناسیم باید بگوییم همین است که ما نمی‌توانیم تو را بشناسیم!

انواع وصفات محبین اهل بیت(ع)

در کتاب تحف العقول از سدیر صیرفی نقل شده است که می‌گوید: در خدمت امام صادق(ع) بودم، شخصی آمد و گفت: من از دوستان شما هستم. حضرت فرمودند: از کدام دسته از دوستان ما هستی؟ آن شخص سکوت کرد. من پرسیدم که آقا، مگر دوستان شما چند دسته‌اند؟ فقال له سدیر و کم محبوکم یا ابن رسول ا... فقال علی ثلاث طبقات؛ دوستان ما سه دسته‌اند. یک دسته، هم ما را در ظاهر دوست ‌دارند و اظهار دوستی می‌کنند، و هم در دل. یک دسته فقط به زبان می‌آورند ولی در دل محبتی به ما ندارند، و دسته سوم در دل محبت دارند اما اظهار نمی‌کنند. هر کدام ویژگی‌هایی دارند. آنهایی که هم در دل محبت ما را دارند، و هم در ظاهر بیان می‌کنند، دارای کمالاتی هستند. خدا به واسطه‌ی آن‌ها بلاها را از مردم رفع می‌کند، دعاها را به برکت آنها مستجاب می‌کند، اینها عالی‌ترین‌اند؛ هم النمط الاعلی. وقتی حضرت اینها را فرمود، آن شخصی که از محبین امام بود گفت: من از همین دسته‌ام که هم شما را در باطن دوست دارم، و هم در ظاهر. حضرت فرمود: اینها علاماتی دارند؛ تو ببین این علامت‌ها را داری یا نه؟! ان لمحبینا فی السر و العلانیه علامات یعرفون بها قال الرجل و ما تلک العلامات؟ قال(ع:) تلک خلال؛ این علامات چند چیز است. اولها انهم عرفوا التوحید حق معرفته؛ اولین علامت دوستان خالص ما که هم در سر و هم در آشکار ما را دوست دارند، این است که توحید را خوب شناخته‌اند؛ عرفوا التوحید حق معرفته و احکموا علم توحیده؛ علم توحید را کاملا محکم و متقن آموخته‌اند. و الایمان بعد ذلک بما هو و ما صفته؛ هم به ذات خدا ایمان آورده‌اند هم به صفات خدا. ثم علموا حدود الایمان و حقائقه و شروطه و تاویله؛ دوستان واقعی ما، ایمان را سرسری نیاموخته‌اند بلکه حقایق و حدود و شرایط و معنای واقعی آن را آموخته‌‌اند. سدیر می‌گوید: یابن رسول ا...، تا حالا نشنیده بودم شما این گونه ایمان را تعریف کنید، خیلی بیان تازه‌ای است! قال سدیر یا ابن رسول ا... ما سمعتک تصف الایمان بهذه الصفه، ان رایت ان تفسر ما قلت؛ اگر صلاح می‌دانید این فرمایش‌تان را تفسیر کنید. حضرت فرمودند: این که گفتم خدا را کاملا می‌شناسند و توحید کامل دارند به خاطر این است که مردم، خدا را چند جور می‌شناسند. بعضی در دل‌شان توهم‌هایی دارند و در واقع همین اوهام خودشان را می‌پرستند، که این یک نوع شرک است، من زعم انه یعرف ا... بتوهم القلوب فهو مشرک. بعضی‌ها فقط اسم خدا را پرستش می‌کنند؛ ا...، رحمن، و مانند این‌ها را. پیداست که اینها خدا نیستند؛ بلکه ساخته‌ی انسان است؛ الفاظ مخلوق است. بعضی‌ها هم صفت را می‌پرستند هم موصوف را؛ پس به دو خدا قائلند؛ یعنی صفت را غیر از ذات می‌پندارند. و من زعم انه یعبد الاسم و المعنی فقد جعل مع ا... شریکا. و من زعم انه یعبد الصفه و الموصوف فقد ابطل التوحید لان الصفه غیر الموصوف؛ می‌گوید من هم صفت را عبادت می‌کنم هم موصوف را، پس صفت را غیر از موصوف می‌داند. این که توحید نشد!

معرفت شاهدانه

فرمود: دوستان ما باید توحید را خوب بشناسند تا شناختشان این طور نباشد. پس چگونه باشد؟ قیل له فکیف سبیل التوحید؛ قال(ع) باب البحث ممکن و طلب المخرج موجود. ان معرفه عین الشاهد قبل صفته و معرفه صفه الغائب قبل عینه. عبارت‌ها پیچیده است. حضرت می‌فرماید ما وقتی می‌خواهیم چیزی را که حاضر است، حضورا بشناسیم، آنرا به واسطه‌ی اوصافش نمی‌شناسیم. مثلا کسی نمی‌گوید: بچه‌ام را از این می‌شناسم که وزن یا قدش فلان مقدار است و رنگش این طور است. در اینجا اول ذات را می‌شناسم، بعد می‌روم سراغ صفات. معرفه عین الشاهد قبل صفته؛ اگر چیزی حاضر است، شاهد است، یعنی حضور دارد و غایب نیست و بخواهم آن را بشناسم نمی‌گویم چه صفاتی دارد. اما اگر چیز غایبی را بخواهید بشناسید، ناچار اول باید صفاتش را بشناسید. دوستان واقعی ما کسانی هستند که خدا را به صورت شاهد می‌شناسند؛ یعنی معرفتشان شاهدانه است نه غایبانه؛ وقتی با خدا سخن می‌گویند گویا او را می‌بینند. یک نوع شناختی است که خدا را حاضر می‌بینند و احتیاج ندارند که او را با صفات بشناسند. اما دیگران که معرفتشان به این حد نرسیده، با صفات می‌شناسند، و این درکی است غایبانه. از اینجا می‌فهمیم، نوعی معرفت وجود دارد، که با معرفت‌هایی که با مفاهیم کلی و ذهنی پیدا می‌شود متفاوت است. این معرفت طوری است که خدای متعال نوری به انسان می‌دهد که گویا خدا را حضورا می‌بیند و می‌یابد؛ حالی برای انسان پیدا می‌شود که قابل وصف نیست. سپس انسان متوجه می‌شود که گویا خدا پهلویش حاضر بود. از ما می‌خواهند که اول توحید را کامل کنیم و برسیم به اینکه خدا را این گونه بشناسیم. البته اگر کسی نتواند معذوراست. اما اینها نشانه‌ای است برای انسان، که خداوند راهی را نشان داده که اگر انسان بخواهد و همت داشته باشد، می‌تواند جزء کسانی شود که محبین اهلبیت «فی السر والعلانیه» هستند. اجمالا خیال نکنیم فقط باید الفاظی تعبدی بگوییم، ولو معنایش را نفهمیم، یا معنای یک صفتی را بفهمیم اما مصداقش را نیابیم. در جلسه‌ی قبل اشاره کردم به عالم ذر که در آن معرفتی است که به شخص خدا پیدا شده است، نه به مفهوم آن. تعبیر روایت این است که خدا خودش را به بندگانش نشان داد؛ اراهم نفسه و لو لا ذلک؛ که اگر آن نبود، آنها حجت داشتند و می‌گفتند ما که نمی‌دانستیم؛ پس نشناختیم. در ذیل این روایت هم می‌گوید که آن دوستان ما که خدا را می‌شناسند مثل برادران یوسف هستند که خودش را با خودش شناختند، انک لانت یوسف قال انا یوسف. حضرت می‌فرماید: تو همه چیز را با خدا می‌شناسی و خدا را با خودش می‌شناسی، یعنی انسان می‌تواند طوری شود که خدا را با خودش بشناسد و خدا خودش به او بگوید: من خدا هستم (البته نه با این زبان.) در دعای ابوحمزه هم می‌خوانیم: بک عرفتک و انت دللتنی علیک... و لو لا انت لم ادر ما انت، اصلا معرفت حقیقی همین است. معرفت‌های دیگر، معرفت صفات است، آن هم مفاهیم صفات. آن‌چه با براهین عقلی در فلسفه و کلام و ... اثبات می‌شود، نهایتا یک سلسله مفاهیم است. چیزی که از ما می‌خواهند آن است که دل، با خود خدا ارتباط داشته باشد نه با مفاهیم؛ و این کار شدنی است. حضرت می‌فرماید: اگر تو از دوستان واقعی ما هستی باید این علامتها را داشته باشی و اگر این‌ها را نداری ادعا نکن که من از محبین شما فی السر و العلانیه هستم. کسانی که چنین محبتی به ما داشته باشند، مایه‌ی برکت عالم هستند. دیگران به واسطه‌ی آنها آمرزیده می‌شوند و دعا به وسیله‌ی آنها مستجاب می‌شود. پس از ما خواسته‌اند که به این پایه‌ از معرفت که داریم اکتفا نکنیم. و برای بالا رفتن، راهی جز اطاعت از خدا و پیامبر و اهل بیت(ع) نداریم. این‌ها با فشار آوردن به ذهن پیدا نمی‌شود! انسان باید با خدا آشتی کند، از خدا بخواهد که خدا، خودش این نور را عنایت فرماید، و گرنه تا ما با خدا قهریم و با دیگران آشتی، این نوع معرفت پیدا نمی‌شود، بنده باید تسلیم واقعی باشد، هر چه او می‌خواهد. آن وقت خدا این نور را در دل انسان قرار می‌دهد. ان شاءا... .    منبع



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( یکشنبه 86/12/26 :: ساعت 7:54 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

علامه مصباح یزدی
ریشه تمام انحرافات از صدر اسلام تاکنون دلبستگی به دنیا است
علامه مصباح یزدی در دیدار جمعی از دانشجویان؛
فیلم دیده نشدهی عیادت عمار از عمار
برخی بستگان امام(ره) مانند 1400 سال قبل رفوزه شدند
آیت الله مصباح یزدی در مهدیه مشهد
آیت الله مصباح یزدی
زمینه ترقی و سقوط آدمی
علامه مصباح
آیت الله مصباح یزدی
باید خود را برای شبهات جدید فلسفی آماده کنیم
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 59
>> بازدید دیروز: 23
>> مجموع بازدیدها: 329740
» درباره من

طریق
حق جو
در این وبلاگ گزیده ای از نظرات آیت الله مصباح یزدی به صورت لینک منعکس می گردد.

» پیوندهای روزانه

پایگاه اطلاع رسانی آثار علامه مصباح یزدی [4]
فهرست کتب علامه مصباح یزدی [152]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
صمیمیت؛ محور ارتباط مؤمنین بارش رحمت در سایه محبت دو مؤمن .
» آرشیو مطالب
سال 85
بحث مشروعیت و مقبولیت
در باب ولایت فقیه
دوستان واقعی اهل بیت
محاسبه نفس
نگاه مؤمن به دنیا
نشانه هاى ایمان
دین و جهل دینی
ثمرات استقامت
شرط نجات بخش
خوف و رجا
شادی
دام های شیطان
چند کاستی اخلاقی
پاداشهایی بزرگ
شیعه از منظر امام صادق
گناه مغفور و نیکی مقبول
تبلیغات
سخنرانیها
مطالب متنوع
سال 87
سال 88
سال 89
بهار 90
تابستان 90
پاییز 90
زمستان 90
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
تابستان 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
تابستان 93
پاییز 93
زمستان 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری