سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسی دانشمند که دنیا نابودش کرده است . [امام علی علیه السلام]
طریق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» معرفت حقیقی خدای متعال چیست؟(2)

در سخنرانی آیت‌ا... مصباح یزدی مطرح شد:
معرفت حقیقی خدای متعال چیست؟(2)

اشاره:‌آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌ا...مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 17/11/86 بیان شده است.

معرفت در کلام معصوم(ع)

در ادامه بحث درباره‌ مناجات عارفین به موضوع «معرفت خدا» اشاره کردیم و گفتیم که بعضی‌ از مراتب آن در سطوح عالی است که ما از درک آن‌ها عاجزیم، ولی در روایات، ادعیه و مناجات‌ها به این مراتب عالی معرفت خدا اشاره شده و جفا است که ما از پرداختن به آن‌ها غفلت کنیم.

یکی از سؤالاتی که در این زمینه وجود دارد این است که چه اندازه می‌توان خدا را شناخت. اجمالا توضیح دادیم که شناخت‌های ما به دو دسته کلی تقسیم می‌شود: شناخت ذهنی یا علم حصولی که به وسیله مفاهیم ذهنی حاصل می‌شود، و شناخت حضوری. به مناسبت توضیح این مطلب فرازهایی از روایتی که در تحف العقول از امام صادق(ع) نقل شده را تلاوت کردیم که از ظاهر این روایت می‌توان استفاده کرد که درباره خدای متعال، علم حضوری امکان دارد و حتی انتظار اهل‌بیت(ع) این است که شیعیان خالص و کامل‌شان دارای چنین علمی باشند.

خلاصه روایت این بود که شخصی خدمت حضرت امام صادق(ع) آمد و گفت من از محبین شما هستم؛ حضرت در جواب از او سؤال کردند: از کدام دسته از محبین؟ راوی این روایت - که سدیر صیرفی است - می‌گوید: من پرسیدم مگر محبین شما چند دسته‌اند؟ حضرت فرمودند: علی ثلاث طبقات؛ سه دسته هستند. اما کامل‌ترین ایشان کسانی هستند که خدا به برکت آن‌ها به دیگران روزی می‌دهد و بلاها را از دیگران دفع می‌کند. آن شخص گفت: من از همین دسته - یعنی محبین کامل - هستم. حضرت فرمودند: این دسته علاماتی دارند. اولین علامت‌شان این است که توحید کامل دارند؛ عرفوا التوحید حق معرفته. سدیر که از یاران قدیمی امام صادق(ع) بود، این سخنان برایش تازگی داشت؛ از همین رو با کنجکاوی از امام(ع) سؤال می کند: معرفت کامل به توحید یعنی چه؟ امام در پاسخ مطالب نسبتا مفصلی را بیان فرمودند که در جلسه قبل به فرازهایی از آن اشاره شد؛ از جمله این که: ان معرفه عین الشاهد قبل صفته و معرفه` صفه` الغائب قبل عینه. در توضیح این فراز عرض کردیم که حضرت دو نوع معرفت را بیان می‌کنند: معرفت شاهد و معرفت غایب، که شاید این بیان بر تقسیم علم به حضوری و حصولی منطبق بشود. امام(ع) می‌فرماید معرفت شاهد، معرفت خود چیزی است که ما نسبت به آن معرفت داریم. شاید بتوانیم بگوییم این همان تعبیر معرفت ذات شیء است. و اگر چنین معرفتی نسبت به موجودی حاصل شد، در مرتبه بعد نوبت به شناختن صفات آن موجود می‌رسد. اما اگر به موجود غایبی معرفت پیدا کنیم، قبل از این که عین آن موجود را بشناسیم، اول صفاتش را می‌شناسیم؛ و معرفه` صفه` الغائب قبل عینه.

برای تقریب به ذهن فرض کنید خداوند فرزندی به شما داده، هنوز نمی‌دانید وزن این نوزاد چقدر است، رنگ چهره‌اش چیست، اوصاف دیگرش چگونه است. فرزند را به شما نشان می‌دهند و می‌گویند این نوزادی است که خدا به شما عطا کرده است. بعد کم کم دقت می‌کنید که این نوزاد چه صفاتی دارد.

اما اگر بخواهند کسی را غایبانه برای شما معرفی ‌کنند ابتدا صفاتش را بیان می‌کنند و مثلا می‌گویند: نوه شما که در فلان شهری زاده شده چنین و چنان است. در این مورد ابتدا با اوصاف او آشنا می‌شوید و بعد، زمانی که خودش را دیدید، متوجه می‌شوید که آن صفات بر او منطبق می‌شود و می‌فهمید که این همان کسی بود که می‌گفتند.

پس اگر ما ابتدا شاهد را - یعنی کسی که حاضر است - بشناسیم، اول ذات و عینش را می‌شناسیم. اما اگر بخواهیم موجودی را که غایب است بشناسیم، ابتدا نمی‌توانیم خودش را بشناسیم، بلکه اول صفاتش را می‌شناسیم.

امام صادق(ع) فرمودند: شیعه خالص ما کسی است که خدا را به صورت شاهد می‌شناسد؛ چنین کسانی خدا را با خدا و دیگران را هم با خدا می‌شناسند. ما از درک واقعیت چنین معرفتی محروم هستیم؛ اما یک چنین حقیقتی وجود دارد. در دعای ابوحمزه هم می‌خوانیم: بک عرفتک؛ حال که بحث به این‌جا رسید جا دارد که این سؤال طلبگی را مطرح کنیم که آیا اصلا معرفت حضوری به خدا امکان دارد؟

معرفت فلسفی

علمای معقول قرن‌ها معتقد بودند که علم حضوری فقط یک مصداق دارد و آن معرفت به نفس است؛ و هر علم دیگری علم حصولی است؛ حتی فیلسوفی مثل ابن سینا، با آن دقت نظر، علم الهی نسبت به موجودات را به واسطه صور مرتسم در ذات و از نوع حصولی می‌دانست. بر اساس این دیدگاه که علم حضوری را مختص علم به نفس معرفی می‌کند؛ جواب این سؤال که آیا علم ما به خدا می‌تواند حضوری باشد، منفی است. چون ما تنها یک مصداق برای علم حضوری داریم که متعلق به ذات خود است و به غیر ذات تعلق نمی‌گیرد؛ پس هرجا صحبت از علم به خدا، رویت خدا، شهود و تعابیری از این قبیل است، همه آن‌ها علوم حصولی است. این یک مبنا که قائلین آن روایاتی مثل لا تدرکه العیون بمشاهده` العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان را هم به علم حصولی تفسیر می‌کردند؛

این دیدگاه حاکم بود، تا به برکت نور اسلام و فرمایشات اهل بیت(ع) برای حکمای اسلام در فلسفه پیشرفت‌هایی حاصل شد و تدریجا به این نتیجه رسیدند که حداقل دو نوع علم حضوری دیگر امکان دارد: علم فاعل به فعلی که ایجاد می‌کند، و علم معلول به علت ایجاد کننده‌اش.

در اینجا لازم است توضیحی درباره کلمه ایجاد عرض کنم. ما معمولا فعلی را که به فاعلی نسبت می‌دهیم، در واقع آن فاعل چیزی را ایجاد نمی‌کند؛ مثلا هنگامی که می‌گوییم بنا این ساختمان را ساخته، یعنی با استفاده از مصالح و کنار هم گذاشتن آن‌ها ساختمان را ساخته، نه این که آن را از عدم به وجود آورده است. این کار، ایجاد نیست. این فاعل، فاعل اعدادی است؛ یعنی کمک می‌کند که این اجزاء در کنار هم قرار بگیرند. اما گاهی فاعلی چیزی را که نیست، ایجاد می‌کند. به عنوان مثال وقتی ما کاری را اراده می‌کنیم ابتدا این اراده وجود ندارد؛ زمانی که ما تصمیم می‌گیریم اراده به وجود می‌آید؛ اما این اراده از کجا آمد؟ ما اجزاء و مصالحی را برای ایجاد اراده ترکیب نکردیم؛ بلکه با قصد ما اراده به وجود آمد. هم چنان که برای به وجود آمدن صورت ذهنی از یک شیی مثل سیب، اندازه، قطر و رنگ آن را با هم ترکیب نمی‌کنیم؛ بلکه گویا این صورت را در ذهن خود خلق یا ایجاد می‌کنیم.

فاعلی که فعلی را ایجاد می‌کند از فعلش جدا نیست؛ فعل او برایش حضور دارد. اگر شما اراده‌ای کردید امکان ندارد که بدون شما آن اراده باقی باشد، هم چنان که صورت ذهنی که در ذهن‌تان ایجاد کرده‌اید اگر لحظه‌ای از آن غافل شوید باقی نمی‌ماند. تا زمانی که به آن صورت یا اراده توجه دارید آن‌ها هم هستند و به محض این که توجه شما از آن‌ها منصرف شود، دیگر آن‌ها هم نیستند. چنین موجودی استقلالا و بدون حضور ایجاد کننده آن وجود ندارد؛ چون قائم به وجود او است. به همین دلیل علم فاعل به چنین فعلی علم حضوری است؛ چون آن را به کمک صورت ذهنی و مفهوم نمی‌شناسد؛ بلکه خود آن فعل نزد او حاضر است.

علم علت به معلولی هم که ایجاد می‌کند - نه معلولی که با ترکیب اجزاء یا تغییر آن را می‌سازد- علم حضوری است. این هم نوع دیگری از علم حضوری است که ملاصدرا آن را اثبات کرد. مصداق دیگر علم حضوری عکس این است. معلولی که توسط علتی ایجاد شده، اگر شعور داشته باشد، نمی‌تواند خود را جدای از علت خود ببیند. علم معلول به علت ایجاد کننده‌اش هم علم حضوری است. بنابراین علم خدا به مخلوقاتش حضوری است؛ چون اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون، هر موجودی نسبت به خدای متعال حکم اراده و صورت ذهنی را نسبت به ذات شما دارد. موجودی که بااراده خدا موجود و با عدم اراده خدا معدوم می‌شود نمی‌تواند از خدا مستقل و بی‌نیاز شود. اگر این موجود شعور داشته باشد، او هم نمی‌تواند خود را جدای از خدا درک کند. این موجود هرگاه وجود خودش را درک کند، خواهد دید که فاعلی او را ایجاد می‌کند. این هم علم حضوری معلول به علت ایجادی خود است.

بر اساس این دیدگاه بسیاری از آیات و روایاتی که از متشابهات شمرده می‌شد توجیه پیدا می‌کند. مثلا در قرآن هست که همه موجودات تسبیح خدا می‌گویند، یعنی از نوعی شعور برخوردارند. در جای دیگری درباره پرندگان می‌گوید: کل قد علم صلاته و تسبیحه پرندگان تسبیح خدا می‌گویند و نمازشان را بلدند؛ البته در آیه دیگری می‌گوید: و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛ تسبیح پرندگان را شما نمی‌فهمید. بسیاری از مفسرین در تفسیر این آیات در مانده‌اند. بعضی گفته‌اند این قبیل آیات کنایه از این است که وجود موجودات به وجود خدا شهادت می‌دهد. ولی این توجیهات چندان قابل قبول نیست. اگر ثابت شود که هر معلولی علم حضوری به علت خود دارد، این آیات و روایات هم معنای روشن‌تری خواهد یافت. البته کسی مثل من قادر به درک حقیقت آن نیست. ما فقط می‌دانیم بزرگانی از حکمای اسلام گفته‌اند علم فاعل ایجادی به معلولش و علم معلول هم به علتش حضوری است. بنابراین نه تنها علم حضوری به خدا امکان دارد، بلکه هر موجودی علم حضوری به خدا دارد، هر چند این علم در اغلب موارد آگاهانه نیست.

مراتب معرفت

قبلا عرض شد که علم گاهی آگاهانه و گاهی ناآگاهانه است. توجه دارید که علم مراتبی دارد. بعضی از مراتب علم به حدی ضعیف و کمرنگ است که گویا چیزی نیست؛ بعضی‌ از مراتب آن‌ هم مثل علم حضرت امیر(ع) به خدا به قدری قوی است که حضرت می‌فرماید: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا؛ اگر پرده هم برداشته شود چیزی بر علم او افزوده نمی‌شود؛ هر دو مرتبه، علم حضوری است. هر موجودی بر حسب مرتبه وجودی خود نسبت به فاعل ایجادیش علم حضوری پیدا می‌کند؛ اما گاهی در مرتبه‌ا‌ی بسیار کم‌رنگ، مثل نور یک شمع و گاهی مثل نور خورشید.

کسانی که قایل بودند علم حضوری به خدا معنی ندارد و منحصر در علم به نفس است، علاوه بر این اعتقاد قائلند که نه تنها علم ما به خدا حصولی است، بلکه علم حصولی کامل به خدا هم نمی‌توان پیدا کرد. علم حصولی گاهی به کنه و تمام حقیقت معلوم است و گاهی علم به وجه است. کسانی که با منطق آشنا هستند، می‌دانند که ما ماهیات را گاهی به حد تام می‌شناسیم، و گاهی به وسیله رسم و اعراض و حد ناقص. اگر ماهیتی را با حد تام و تمام اجناس و فصول قریبه‌اش شناختیم توانسته‌ایم ماهیت آن را کاملا بشناسیم و نسبت به کنه آن معرفت پیدا کنیم. اما اگر اعراض را - مخصوصا اعراض عامه‌اش- شناختیم، این نوع شناخت، معرفت به وجه است. برای تقریب به ذهن و به عنوان تشبیه فرض کنید اگر شما تمام جهات شخصیت دوست‌تان را بشناسید، گویا کنه او را شناخته‌اید. اما اگر فقط بدانید که فرد درس خوانی است، یا آدم بامحبتی است، ولی خصوصیات دیگرش را نمی‌دانید، این شناخت علم به وجه است؛ یعنی یک جهت از ویژگی‌هایش را می‌دانید، ولی کاملا او را نمی‌شناسید.

کسانی که قائلند که علم حضوری به خدا حاصل نمی‌شود، گفته‌اند علم حصولی به کنه خدا هم نمی‌شود و ما فقط می‌توانیم علم ناقص حصولی به خدا پیدا کنیم. پس هر جا صحبت از معرفت خدا است، یعنی معرفت به یک سلسله مفاهیم ذهنی که نمی‌توانند کنه خدا را نشان دهند. برای این ادعا هم این گونه استدلال کرده‌اند - البته قابل مناقشه است - که معرفت به کنه درباره چیزی میسر است که ماهیتی داشته باشد، یعنی مرکب از جنس و فصل باشد و ما بتوانیم جنس و فصلش را بشناسیم؛ در این صورت ما کنه ماهیت آن موجود را شناخته‌ایم. اما خدا چون ماهیت ندارد، جنس و فصل هم ندارد؛ بنابراین طبق این دیدگاه معرفت بالکنه به صورت حصولی نسبت به او امکان پذیر نخواهد بود.

اما بر اساس دیدگاه گروه دوم که قائلند می‌توان علم حضوری به خدا پیدا کرد - و ظاهرا این دیدگاه با آیات و روایات و براهین عقلی موافق است - آیا می‌توان علم حضوری به کنه خدا پیدا کرد یا نه؟ بر این مطلب هم اتفاق نظر هست که علم به کنه خدا - اعم از حضوری و یا حصولی - امکان ندارد. چون برای علم به کنه یک موجود باید همه‌ی جهات وجودش را شناخت و این به معنای احاطه‌ی بر آن موجود است، و هیچ مخلوق محدودی بر موجود نامحدود احاطه پیدا نمی‌کند؛ پس خدا را به علم حضوری بالکنه نمی‌توان شناخت؛ چون ما ناقصیم و احاطه بر کامل نداریم.

مطلب دقیق‌تر دیگری هم این‌جا مطرح است که بعضی‌ از حکما گفته‌اند علم حضوری به ذات خدا امکان ندارد. تعبیر «علم حضوری به ذات خدا»، تعبیری با تسامح است، و علم فقط بوجه‌ا... تعلق می‌گیرد نه به ذاتا.... چون ذات خداوند حقیقتی است که «لا اسم له و لا رسم» و فوق تصور و درک ما است. آنچه ما از خداوند درک می‌کنیم چیزی است که در تعبیرات قرآنی به «وجه الله» و وجه ربک از آن یاد شده است. ذات خدا درک کردنی نیست. هیچ کس، حتی اقرب ملائکه، و وجود مقدس پیغمبر اکرم و ائمه طاهرین(ع) نمی‌توانند نسبت به ذات خدا معرفت حضوری پیدا کنند. در مقابل، گروهی دیگر از حکما معتقدند چون معلول از ذات علت انفکاک ندارد و نمی‌تواند از حضور او غایب شود، پس علم معلول به علت، علم به ذات علت است؛ هر چند علم آگاهانه نیست. پس هر موجودی به ذات علت ایجادی خود که خدای متعال است هرچند ناآگاهانه علم حضوری دارد.

جمع بین دو دیدگاه

این دو دیدگاه در ظاهر متناقض به نظر می‌رسند؛ گرچه بعضی‌ از بزرگان گاهی قایل به دیدگاه اول شده‌ و در بعضی کلماتشان قول دوم را گفته‌اند. آن‌چه برای جمع این دو قول به نظر می‌رسد این است که اصطلاح «ذات» به دو معنی به کار رفته است. یکی از بحث‌هایی که در کلام و فلسفه مطرح شده که تقریباً مخصوص شیعه است و اصل آن هم از فرمایشات امیرالمومنین(ع) است‌ این است که صفات خدا عین ذات او است. در نهج‌البلاغه آمده است که: کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه لشهاده` کل صفه` انّها غیر الموصوف. این فراز چنین تفسیر شده که نمی‌توان صفات زائد بر ذات برای خدا اثبات کرد. نسبت دادن اوصاف علم، قدرت، حیات یا سایر صفات به خدا به این معنا نیست که خدا یک موجود است و علم یا قدرت او هم چیز دیگری در کنار او است. خود او عین علم است؛ همه صفات ذاتی عین ذات الهی هستند. در مقابل، اشاعره قائل به قدمای ثمانیه هستند و می‌گویند ذات، یک قدیم است، در کنار آن هم هفت صفت علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده و قول برای خدا ثابت است که غیر ذات و قدیم هستند. در نهج‌البلاغه به رد این مطلب این‌ گونه اشاره شده که: کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه لشهاده` کل صفه` انّها غیر الموصوف.

بنا بر این قول که صفات خدا عین ذات او است، آیا ممکن است صفات خدا را بدون ذات او شناخته باشیم؟ گفتیم خداوند یک موجود بسیط است که هم ذات است و هم علم و قدرت و حیات. همه این مفاهیم متعدد فقط یک مصداق دارند. پس اگر کسی صفات را بشناسد، ذات را هم شناخته است. این تفسیر برای «ذات» به اصطلاح فلسفه است.

معنای دیگری هم برای «ذات» شده که اصطلاح عرفا است. آن‌ها می‌گویند: مقام ذات که مقام غیب الغیوب است، غیر از مقام اسماء و صفات است و اصلاً قابل هیچ‌گونه اشاره عقلی، حسی و خارجی نیست. ما هرچه از صفات بشناسیم مرتبه‌ای بعد از ذات است. بر اساس این اصطلاح منظور از معرفت ذات، ذات عین صفات نیست؛ بلکه ذاتی است که مقدم بر صفات و در مرتبه‌ای فوق مرتبه اسماء و صفات است و دست هیچ موجودی به آن‌جا نمی‌رسد. طبق این مبنا علم حضوری به ذات امکان ندارد. البته ممکن است کسی در اصل این مبنا مناقشه کند که آیا اختلاف ذات و صفات، و تقدم آن بر صفات در سطح مفاهیم است یا واقعیت خارجی آن‌ها هم ذومراتب است؟ این سؤالی است که قایلان این مبنا باید به آن جواب بدهند.

پس سخن بعضی از بزرگان را که تصریح کرده‌اند علم به ذات لازمه‌ وجود هر معلولی است، و عقیده بعضی دیگر را که گفته‌اند اصلاً علم به ذات امکان ندارد، این‌گونه می‌توان جمع کرد که مقصود گروه اول، ذات به اصطلاح فلسفی است، که عین صفات است، و هیچ تعدد، و تقدم و تأخری بین آن‌ها فرض نمی‌شود، مگر در مفاهیم عقلی، اما کسانی که می‌گویند علم به ذات حاصل نمی‌شود، مگر علم به وجه، منظورشان اصطلاح عرفانی است.

مناجات عارفین

در ادامه توضیح مناجات عارفین به این‌جا رسیدیم که هیچ کس نمی‌تواند حق ثنای تو را انجام دهد و هیچ کس نمی‌تواند تو را آن‌طور که هستی و صفات تو را آن‌گونه که هست، بشناسد؛ و اصلاً راهی برای شناخت تو، جز عجز از معرفت وجود ندارد. امام صادق(ع) هم فرمودند: شیعیان خالص ما کسانی‌اند که به معرفت عین، قبل از معرفت صفات رسیده‌اند. عرض کردیم «معرفت عین» یعنی علم حضوری و فرمایش آن حضرت بر این مبنا است که علم حضوری به ذات خدا امکان‌پذیر است و «ذات» به اصطلاح فلسفی آن منظور است که عین صفات است.

بر این مبنا هرگاه ما صفات را شناختیم، ذات را هم شناخته‌ایم؛ چون تعددی ندارند. این علم هم از دو راه حاصل می‌شود: علم حصولی و علم حضوری. حال آیا علم حضوری به ذات خدا امکان دارد یا نه؟ جواب این است که علم به کنه ذات فقط برای خود خدا امکان دارد؛ چون لازمه علم حضوری‌ به کنه ذات احاطه‌ بر ذات است و هیچ کس احاطه بر ذات خدا ندارد. البته معرفت به ذات را با اختلاف در روشنی و خفا، و شدت و ضعف، همه حیوانات، بلکه جمادات دارند. قرآن در این زمینه به نمونه‌های عجیبی اشاره دارد؛ از جمله این که: ان من الحجاره... ` لما یهبط من خشیه`ا...؛ سنگی که از کوه به پایین هبوط می‌کند، از ترس خدا می‌افتد؛ و یسبح الرعد بحمده و الملائکه` من خیفته؛ رعد و غرش ابرها تسبیح خدا است. آیات متعدد عجیب دیگری هم در قرآن آمده که ما حقیقت آن‌ها را نمی‌فهمیم و فقط باید بگوییم: آمنا به کل من عند ربنا؛ در باره حیوانات تصریح شده است که: کل قد علم صلاته؛ پرندگان نسبت به خدا معرفت دارند، نمازشان را بلدند و تسبیح او را می‌گویند. این معرفت حضوری است، لکن در ادنی مراتب آن؛ معرفت اولیای خدا هم معرفت حضوری است، در عالی‌ترین مراتب ممکن. البته عالی‌ترین مرتبه علم حضوری اختصاص به ذات خدا دارد که برای هیچ موجودی غیر از خود او امکان ندارد؛ چون احاطه بر ذات خدا برای چیزی غیر از او امکان‌پذیر نیست.

اما آیا علم حصولی به کنه خدا امکان دارد؟ اصلاً هیچ علم حصولی، معرفت به کنه نیست؛ چون حتی اگر موجودی جنس و فصل داشته باشد، با کمک جنس و فصل، کنه آن شناخته نمی‌شود. علم حصولی در واقع یک سری حرکت در مفاهیم ذهنی و نمادی از حقیقتی است که ممکن است به آن نائل بشویم. البته ذات باری‌تعالی ماهیتی ندارد تا جنس و فصل داشته باشد و این مباحث درباره معرفت به کنه ذات او قابل طرح باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 87/1/1 :: ساعت 9:42 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

علامه مصباح یزدی
ریشه تمام انحرافات از صدر اسلام تاکنون دلبستگی به دنیا است
علامه مصباح یزدی در دیدار جمعی از دانشجویان؛
فیلم دیده نشدهی عیادت عمار از عمار
برخی بستگان امام(ره) مانند 1400 سال قبل رفوزه شدند
آیت الله مصباح یزدی در مهدیه مشهد
آیت الله مصباح یزدی
زمینه ترقی و سقوط آدمی
علامه مصباح
آیت الله مصباح یزدی
باید خود را برای شبهات جدید فلسفی آماده کنیم
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 53
>> بازدید دیروز: 23
>> مجموع بازدیدها: 329734
» درباره من

طریق
حق جو
در این وبلاگ گزیده ای از نظرات آیت الله مصباح یزدی به صورت لینک منعکس می گردد.

» پیوندهای روزانه

پایگاه اطلاع رسانی آثار علامه مصباح یزدی [4]
فهرست کتب علامه مصباح یزدی [152]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
صمیمیت؛ محور ارتباط مؤمنین بارش رحمت در سایه محبت دو مؤمن .
» آرشیو مطالب
سال 85
بحث مشروعیت و مقبولیت
در باب ولایت فقیه
دوستان واقعی اهل بیت
محاسبه نفس
نگاه مؤمن به دنیا
نشانه هاى ایمان
دین و جهل دینی
ثمرات استقامت
شرط نجات بخش
خوف و رجا
شادی
دام های شیطان
چند کاستی اخلاقی
پاداشهایی بزرگ
شیعه از منظر امام صادق
گناه مغفور و نیکی مقبول
تبلیغات
سخنرانیها
مطالب متنوع
سال 87
سال 88
سال 89
بهار 90
تابستان 90
پاییز 90
زمستان 90
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
تابستان 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
تابستان 93
پاییز 93
زمستان 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری