کسى که باور دارد جهنمى در کار است و در آن عذاب هاى آن چنانى که در قرآن و روایات به برخى از آنها اشاره شده است، وجود دارد، آیا مى تواند نسبت به آن بى تفاوت بوده و هیچ همّى نداشته باشد؟ اگر انسان به چنین حقیقتى باور داشته باشد و بداند که ممکن است خود نیز به این عذاب مبتلا گردد، آیا باز هم به فکر این است که فردا چه معامله اى بکند که سودآورتر است و یا چه سرگرمى را انتخاب کند که لذتش بیش تر است؟ این مسأله نیز بستگى به میزان باور شخص دارد. در ارتباط با این موضوع، روایت مشهورى به این مضمون نقل شده است که یک روز صبح پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)جوانى را در مسجد دیدند که رنگ چهره اش زرد شده و چشم هایش به گودى فرو رفته است. وقتى حضرت حال او را پرسیدند، در جواب گفت:درحال یقین هستم. حضرت فرمودند: علامت یقینت چیست؟ گفت: همین که دیشب تا صبح از ترس عذاب هاى اخروى خواب بر چشم هایم نیامد و از این روى، رنگ چهره ام زرد شده است. آن گاه حضرت براى آن جوان دعا کردند.1 داشتن چنین باورى، آن چنان همّى در انسان به وجود مى آورد که اصلاً نمى تواند درباره چیز دیگرى فکر کند. متقابلاً افرادى هم هستند که اصلاً نگران حساب و کتاب فردا و نیز به فکر آمرزیده شدن گناهان خود نیستند.
همه انسان ها به جز معصومان(علیهم السلام)کم و بیش آلودگى ها و گناهانى دارند و از این روى، باید به فکر عذاب هایى که آنها را تهدید مى کند، باشند. مادامى که ما درگیر امور زندگى خود هستیم وتوجهى به سرنوشت خطرناکى که سر راهمان وجود دارد نداریم، به این مسایل فکر نمى کنیم. اما اگر با شنیدن آیه اى از قرآن یا خواندن حدیثى و یا گوش دادن به سخن گوینده اى، توجه پیدا کردیم که چنین خطرى هم وجود دارد و آن گاه درصدد رفع آن برآمدیم و مسایل زندگى ما را به خود مشغول نکرد، این همّ در ما ایجاد شده است. انسان هایى که داراى مراتب عالى یقین هستند، هیچ وقت غافل نمى شوند و همیشه به این مسایل توجه دارند، اگر چه ممکن است گاهى به دلیل انجام وظایف و تکالیف اجتماعیشان، از توجه آنها اندکى کاسته شود; اما ما به دلیل ضعف ایمانمان ممکن است حتى در صورت توجه به این گونه مسایل، باز هم منافع دنیا از قبیل پست، مقام، منزلت، ثروت و... را بر تأمّل پیرامون عذاب ابدى ترجیح دهیم.
بنابراین مراتب ایمان و باور انسان ها متفاوت است. ما در تاریخ به کسانى برمى خوریم که وقتى پیامبرى، امامى و یا حتى واعظى، نامى از عذاب اخروى مى برد، اشک از چشم هایشان جارى مى شد و بدنشان به لرزه مى افتاد. ولى بسیارى از ما این گونه نیستیم; یعنى ممکن است دقایقى و یا حتى ساعاتى هم کسى برایمان موعظه کند اما اثر چندانى بر ما نگذارد و حتى هنگام گوش دادن به این گونه مواعظ نیز به فکر مسایل روزمره زندگى خود باشیم.
1. ر.ک: بحارالانوار، ج 70، باب 52، روایت 17.