عقل انسان مى گوید اگر خطر جدى در کار است، باید به فکر چاره باشیم. ما که در امور ساده دنیا همواره نگران خطرهاى احتمالى هستیم و براى رفع آنها اقدام مى کنیم، عاقلانه نیست که نسبت به مسایلى که اهمیتش بسیار بیش تر از امور دنیایى است، بى خیال باشیم و چاره اى نیندیشیم. افرادى که به دنبال کسب منافع و لذایذ مادى هستند، در واقع، به دنبال چیزى هستند که ارزش چندانى در برابر خطرهایى که پیش روى آنها است، ندارد و از امورى غافل اند که اهمیت بسیار زیادى براى آنان دارد. عبارت «فکاک رقبته» که در این روایت شریف به کار رفته است، اشاره به این معنا دارد که گردن من در زیر غل و زنجیرى گرفتار است; مى خواهم خودم را آزاد کنم، اما بارى سنگین روى گردنم فشار مى دهد و هم چون افسارى مرا به طرف بدبختى مى کشاند. همه ما به واسطه گناهان و اشتباهاتى که مرتکب شده ایم، چنین خطرى را در پیش داریم و گردنمان گیر افتاده است و باید آن را نجات دهیم. اگر به فکر رهایى گردن خود از این زنجیر نباشیم، تعبیر ساده اش این است که به فکر نجات از عذاب آخرت نیستیم و همّ ما چیز دیگرى است: مَنْ اَصْبَحَ مَهمُوماً لِسِوى فَکاکِ رَقَبَتِهِ فَقَدْ هَوَّنَ عَلَیْهِ الْجَلیلَ; کسى که صبح کند در حالى که همّ او غیر از نجات از عذاب است، امر بسیار مهمى را بر خودش سبک شمرده است و چیزى را که باید بزرگ بداند، ساده تلقى کرده است. وَ رَغِبَ مَنْ رَبِّهِ فى الْوَتْحِ الحَقیر; از خدا تنها سودى اندک را طلب کرده است. مسلّماً وقتى انسان به فکر عذاب ابدى نباشد، دل مشغولى او امور دنیایى خواهد بود; امورى که بسیار سبک و حقیر است. کسى که به عذاب ابدى توجه نداشته باشد، براى نجات از آن نیز اهتمام نمى کند.
عقل ما اقتضا مى کند به اندازه ایمانى که نسبت به آخرت و خطرهاى اخروى داریم، همّمان را نیز براى جلوگیرى از آن خطرها و نجات از آنها به کار بندیم; زیرا تمام مشکلات زندگى در مقابل آن عذاب ابدى ناچیز است. مشکلات زندگى در صورتى در نظر ما آسان جلوه مى کند که بدانیم مشکل تر از آنها نیز وجود دارد و آن، عذاب و بدبختى آخرت است. البته هر کس ایمانش قوى تر باشد، اهتمام بیش ترى نیز به این گونه مسایل خواهد داشت. بنابراین توجه مؤمنان به زندگى اخروى خود باید بیش تر از توجه آنها به زندگى دنیایى و فردیشان باشد.