سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خودپسندی ضد درستی و آفت خردهاست . [امام علی علیه السلام]
طریق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» زبان مناجات با خدا

در سخنرانی آیت‌ا... مصباح یزدی مطرح شد
اشاره: آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌ا... مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 28/06/86 مطابق با هفتم ماه مبارک رمضان 1428 بیان شده است.

همان‌طور که پیشتر اشاره شد برای این که انسان حالِ توبه و مناجات پیدا کند، باید با خدا به زبان استرحام سخن بگوید، زبانی که در همه دعاها و مناجات‌ها ملاحظه می‌شود. روح این زبان این است که انسان، نیاز شدید، فقر ذاتی و عجز و ناتوانی‌اش را در مقابل خدای متعال درک کند؛ چون این فقر است که رحمت را جذب می‌کند. جانی که احساس بی نیازی کند رحمت حق را جذب نمی‌کند. اگر حال عجز و ناتوانی و فقر و نیاز در انسان پدید آمد، آن‌گاه می‌تواند از شیوه‌های مختلفی برای استرحام بهره گیرد.

گفتنی است مفاهیمی که ما در ارتباطات با خداوند به کار می‌بریم، مفاهیمی است که در رابطه با انسان‌ها مطرح می‌شود. فقط ما آن‌ها را به نوعی تجرید و نقطه ضعف‌هایش را حذف می‌کنیم و به خدا نسبت می‌دهیم. برای مثال، این که می‌گوییم آدم وقتی معصیت خدا می‌کند، خدا بر او غضب می‌کند، تعبیر «غضب کردن» خدا، تعبیری است که متناسب با صفات واقعی الهی نیست، بلکه متناسب با ارتباط انسانها با همدیگر است، ولی ما چاره‌ای نداریم جز این که در مقام سخن گفتن با خدا از این مفاهیم استفاده کنیم. روایتی از امام باقر(ع) هست که هر چه شما در باره خدا تصور کنید، این ساخته «وهم» شماست، «کلما میزتموه بأوهامکم فی ا‡دق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم»1 در واقع ما انسان‌ها چیزهایی را برای خود کمال می‌دانیم که اگر آن‌ها را نداشته باشیم نقص است. بنابراین این مفهوم را برای خدا نیز به کار می‌بریم. یعنی وقتی رحمت و غضب را به خدا نسبت می‌دهیم، اول رابطه‌ای را بین خودمان با انسانهای دیگر تصور می‌کنیم، و بعد آن را به خداوند نسبت می‌دهیم. تصور کنید کسی تصادف کرده و از هوش رفته و مشرف به مرگ است. پس، از روی دلسوزی تصمیم می‌گیریم او را به بیمارستان منتقل کنیم. این حالت دلسوزی یعنی رحم. ولی خدا که دل سوختن ندارد. به هر حال، ما چاره‌ای نداریم جز این که در رابطه خود با خدا از این مفاهیم استفاده کنیم. چرا که حقیقت آن ارتباط برای ما قابل فهم نیست، مگر این که کسی به کمال برسد، خدا پرده‌هایی را از چشمش بردارد، حقایقی را به او بنمایاند و به مقاماتی شبیه انبیاء و اولیاء برسد، آن وقت یک شمه‌ای از این حقایق را درک می‌کند، و گرنه انسانی که آن حقایق را درک نکرده است، چاره‌ای ندارد و باید با همین مفاهیم ارتباط برقرار کند.

اما گفته شد برای ارتباط با خدا باید به زبانی صحبت کنیم که رحمت خدا را به جوشش آورد و به تعبیری کاری کنیم که استعداد دریافت رحمت خدا را پیدا کنیم. ما اگر بخواهیم کسی را بر سر رحم و شفقت بیاوریم چه می‌کنیم؟ گفتیم انسان وقتی کسی را در حالت ضعف و درماندگی ببیند، برای او دلسوزی می‌کند. پس ذکر درماندگی‌ها، ضعف‌ها و زیان‌ها باعث می‌شود که مخاطب ما بر سرِ رحم بیاید. بنابراین برای طلب رحمت خدا باید از زبان استرحام بهره جست. یعنی از یک طرف باید ضعف‌های خود را یادآوری کنیم و از طرف دیگر هم رحمت خدا را. در این صورت استعداد درک رحمت الهی را پیدا می‌کنیم.

صدا زدن خدا با کدام صفت؟

اما باید بعضی از صفات الهی را یادآوری کنیم که مقتضای آن‌ها بخشش باشد. اگر فقط به صفت قهاریت خدا توجه کنیم، «امید رحمت» رشد نمی‌کند و آن حالِ مناجات تقویت نمی‌شود. باید صفاتی را که متناسب با رحمت و مغفرت و آمرزش است به یاد آورد و گفت. باید توجه داشت در دعاها و مناجات‌ها بیانات گوناگونی وجود دارد که به صورت‌های مختلف به کار گرفته شده است. اگر دعاها و مناجات‌های بزرگ را مطالعه کنید، روح همه آن عبارات یکی است. گفتنی است مطالبی که در آیات قرآن، روایات و احادیث قدسیه درباره دعوت مردم به توبه وارد شده بسیار عجیب است. تعابیری چون: گناهکاران! از رحمت خدا ناامید نشوید، خدا همه گناهان را می‌آمرزد، جای تأمل و دقت دارد. در بعضی از احادیث قدسی وارد شده که خدای متعال به یکی از انبیاء بنی اسرائیل فرمود که به مردم بگو من چقدر انتظار برگشتن شما را بکشم و شما نیایید! خدا به این زبان بنده‌های گنهکارش را دعوت می‌کند. در حدیث قدسی دیگری داریم که اگر مردم می‌دانستند که چقدر من از توبه کردنشان خوشحال می‌شوم، از شوق جان می‌دادند! تصور کنید یک مسافری در بین راه از مرکب خود پیاده می‌شود تا استراحتی کند و خوابش می‌برد. وقتی بیدار می‌شود می‌بیند که مرکبش رفته است و هیچ اثری از آن نیست. آن قدر می‌گردد تا ناامید می‌شود و تن به مرگ می‌دهد. ناگهان چشم باز می‌کند و مرکبش را می‌بیند چه قدر خوشحال می‌شود؟ به هر حال، انسان وقتی می‌خواهد رحمت خدا به جوشش آید، باید نهایتِ زبان استرحام را به کار گیرد، یعنی روح را آماده دریافت رحمت الهی کند. این دو عامل یعنی توجه به ضعف خود و رحمت خداوند است که همیشه می‌تواند رحمت خدا را جذب کند. اگر انسان ذلّت و بیچارگی، هیچی و نیستی خود را بهتر درک کند و از طرف دیگر رحمت خدا را بهتر درک کند، آن گاه رحمت خداوند به جوشش می‌آید. باید توجه داشته باشیم اگر خداوند به انسانی، به اندازه همه‌ی اقیانوس‌های روی زمین نعمت دهد، از خزانه‌ی او سر سوزنی کم نمی‌شود. خزانه‌های خدا لا یتناهی است. «وَ اِن­ مِن­ شَی­‌ءٍ اِلاَّ عِن­دَنا خَزائِنُه؛»2ُ هر چیزی که شما تصور کنید خزینه‌های آن نزد ماست، بنابراین درک رحمت و لطف الهی و ضعف و ذلت خود سبب ریزش و جوشش رحمت خداوند می‌شود. پس کسی که می‌خواهد مناجات کند باید این زبان را یاد بگیرد و به کار ببرد. از بزرگترین منت‌هایی که اهلبیت(ع) بر ما دارند این است که این زبان را به ما یاد می‌دهند. اگر دعاها و مناجات‌های آنان نبود، نمی‌دانستیم که باید با خدا چگونه سخن بگوییم. اکنون به ادامه مناجات تائبین می‌پردازیم:

بعد از اعتراف به گناهان، حالا به صفاتِ خدا توجه می‌کند. صفاتی که متناسب با درخواست آمرزش باشد: ا‡سألُکَ یا غافِرَ الذَّن­بِ الکَبیرِ؛ ای کسی که گناه بزرگ را می‌بخشی.

وَیا جابِرَ العَظ­مِ الکَسِیرِ؛ ای کسی که استخوان شکسته را بهبودی می‌بخشی.

ا‡ن­ تَهَبَ لی مُوبِقاتِ الجَرائِرِ، وَتَس­تُرَ عَلَیَّ فاضِحاتِ السَّرائِر؛ گناهانِ تباه‌کننده و هلاکت‌زا را ببخش. آن رسوایی‌هایی را که در درون من هست و اگر کسی آن‌ها را بداند پیش همه مردم رسوا می‌شوم، آنها را بپوشان و نگذار دیگران اطلاع پیدا کنند.

وَلا تُخ­لِنی فی مَش­هَدِ القِیامَهِِ مِن­ بَر­دِ عَف­وِکَ و مَغ­فِرَتِکَ؛» در عرصه قیامت که عطش بر مردم غالب است، و آنان نسبت به عفو و مغفرت تو نهایت تشنگی را دارند، من را از خنکای عفو خودت محروم نکن.

وَلا تُعِر­نی مِن­ جَمیلِ صَف­حِکَ وَسَت­رِک؛ در آن عالمی که ما از خاک برمی‌خیزیم و در صحنه قیامت حاضر می‌شویم، و زشتی‌های اعمال ما بر انداممان ظاهر است، بدن عریان را که با انواع زشتی‌ها و زخم‌ها و آلودگی‌ها آمیخته شده است با زیبایی‌های گذشت، بپوشان و آن را از صفح و رحمت خودت عریان مگذار.

الهی ظَلِّل­ عَلی ذُنُوبی غَمامَ رَح­مَتِکَ؛ گناهان چونان کویر تفتیده‌ای است، ابر رحمتت را بر این کویرِ خشک ببار، سایه این ابر را بر این زمین بینداز.

وَا‡ر­سِل­ عَلی عُیوبی سَحابَ رَا‡­فَتِکَ؛ ابر را‡فت و مهربانی خودت را بر عیوبِ من ببار.

الهی هَل­ یَر­جِعُ العَب­دُ الآبِقُ الاّ الی مَو­لاه؛ُ درست است که تو خدایی، اما من آن بنده گنهکارم، آن بنده فراری، غلط کردم که از پیشگاه تو فرار کردم. خیال کردم وقتی اطاعت خدا را نمی‌کنم، آزاد می‌شوم، ولی دیدم که هر جا بروم باز اسیرم. فقط در پیشگاه تو است که اطاعت­، عین آزادی است. خدایا! من غلام و برده‌ای هستم که از آقای خودش فرار کرده است، اما اکنون می‌دانم که هیچ جایی برای من جز پیشگاه تو وجود ندارد و من هیچ چاره‌ای جز برگشت به سوی تو ندارم. مگر می‌شود عبد آبق جایی جز خانه مولایش برود؟

ا‡م­ هَل­ یُجیرُهُ مِن­ سَخَطِهِ ا‡حَدٌ سِواه؛ُ هیچ کس از غضب و سخط مولا او را نجات می‌دهد غیر از خود مولا؟

الهی ان کانَ النَّدَمُ عَلَی الذَّن­بِ تَو­بَهًِ، فَانِّی وَعِزَّتِکَ مِنَ النَّادِمینَ؛ خدایا اکنون که من این ذلت را دارم و تو صفاتی داری که مقتضای آنها عفو و مغفرت و رحمت است، من چه کنم که مشمول رحمت تو شوم؟ آیا کار دیگری جز دعا کردن، توبه و استغفار کردن از من بر می‌آید؟ توبه مگر این نیست که انسان از گذشته پشیمان شود؟ اگر توبه پشیمانی است، به عزت و جلالت قسم که من پشیمانم.

وَان کانَ الاِس­تِغ­فارُ مِنَ الخَطِیئَهِِ حِطَّهًِ، فَانِّی لَکَ مِن­ المُس­تَغ­فِرینَ؛ اگر استغفار موجب ریزش گناهان می‌شود، ببین چگونه لباس استغفار به تن کرده‌ام.

لَکَ العُت­بَی حَتَّی تَر­ضی؛ این یک تعبیر بسیار لطیفی است. تصور کنید میان دو نفر رابطه عاطفی‌ای وجود داشته باشد و این رابطه با بی‌وفایی یکی از آن دو به هم بخورد. پس از چندی آن شخص متوجه اشتباه خود شود و بفهمد چاره‌ای جز عذرخواهی ندارد، چه می‌کند؟ به دوست خود می‌گوید: هر چه تو بگویی راست می‌گویی، می‌گویی: بی‌وفایم، هستم، هر چه می‌خواهی مرا سرزنش کن، اما مرا ببخش و بیامرز. لَکَ العُت­بَی حَتَّی تَر­ضی؛ آنقدر مرا سرزنش کن تا راضی بشوی!

الهی بِقُد­رَتِکَ عَلَیَّ تُب­ عَلَیَّ؛ خدایا تو را به قدرتت قسم می‌دهم که توبه من را بپذیر.

وَبِحِل­مِکَ عَنِّی اع­فُ عَنِّی؛ خداوندا تو را به حلمت قسم می‌دهم که از گناه من درگذری.

وَبِعِل­مِکَ بِی ار­فِق­ بِی؛ تو را به علمت قسم می‌دهم که با من مدارا کن، ملایمت کن و سخت‌گیری نکن.

الهی ا‡ن­تَ الَّذی فَتَح­تَ لِعِبادِکَ باباً الی عَف­وِکَ سَمَّی­تَهُ التَّو­بَهَِ؛ خدایا تو خود دری را به روی بندگان باز کردی که به سوی عفوت رهنمون می‌شود و آن را توبه نام نهادی. این کاری است که خود کردی، اگر نگفته بودی که من توبه شما را می‌پذیرم، ما چه می‌دانستیم و چه امیدی داشتیم؟ تو خودت این باب را باز کردی.

فَقُل­تَ تُوبُوا الی اللهِ تَو­بَهًِ نَصُوحا؛ً خود تو این در را باز کردی و دعوت کردی و فرمودی که وارد شوید و فرمودی اگر برای ترک گناه تصمیم جدی داشته باشید، همه شما را می‌ببخشم. اکنون که تو در را به روی من باز کردی، من می‌خواهم از این در استفاده کنم. آری من آمده‌ام دعوت تو را اجابت کنم.

الهی ان­ کانَ قَبُحَ الذَّن­بُ مِن­ عَب­دِکَ فَل­یَح­سُنِ العَف­وُ مِن­ عِن­دِکَ؛ خدایا تو ممکن است بگویی که من کار زشت کردم، بد کردم، رفتارم زشت است، اما من می‌گویم: عفو که خوب است، گذشت که زیباست. من بدم، تو خوبی کن. اگر گناه از بنده زشت است، بخشش از مولا زیباست.

الهی ما ا‡نا بِأوَّلِ مَن­ عَصاکَ، فَتُب­تَ عَلَی­هِ؛ خدایا من نخستین کسی نیستم که گناه کردم، تو از این بنده‌ها بسیار داری، سال‌ها گناه کردند، بعد توبه کردند و تو پذیرفتی، من هم یکی از آن بی‌شمارم.

در اواخر دعا به الحاح متوسل می‌شود، یعنی انواعِ صفاتِ خدا را که بیشتر در آمرزش مؤثر است ذکر می‌کند و با اصرار و الحاح مناجاتش را خاتمه می‌دهد.

یا مُجیبَ المُض­طَرِّ؛ ای کسی که بیچاره و درمانده را اجابت می‌کنی. مضطر کسی است که دیگر هیچ چاره‌ای ندارد. مثل کسی که تمام توانش را در دریا از دست داده و در حال غرق شدن است. تو آنی که به فریاد مضطر هم می‌رسی.

یا کاشِفَ الضّرِّ؛ ای کسی که هر زیانی را برطرف می‌کنی. چرا که فرمود: «اِن­ یَم­سَس­کَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ اِلاَّ هُوَ»3 اگر ضرر و زیانی به شما می‌رسد، هیچ کس جز خدا نمی‌تواند آن ضرر را از شما برطرف کند، «وَ اِن­ یُرِد­کَ بِخَی­رٍ فَلا رادَّ لِفَض­لِهِ.»

اس­تَش­فَع­تُ بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ الَی­کَ؛ من جود و کرم خودت را در پیشگاه تو شفیع قرار می‌دهم.

وَتَوَسَّل­تُ بِحَنانِکَ وَتَرَحُّمِکَ لَدَی­کَ؛ حنان یعنی نهایت مهربانی، یعنی مهربانی مادر. یعنی به واسطه آن مهربانی تو، به تو توسل می‌جویم، یعنی من آن را‡فت و نهایت عطوفت و مهربانی تو را واسطه قرار می‌دهم.

فَاس­تَجِب­ دُعائی؛ دعای من را بپذیر و قبول کن.

وَلا تُخَیِّب­ فیکَ رَجائی؛ امیدی را که من به تو دارم، ناامید نکن. من گنهکارم، کارم زشت است، پلیدم، اما به تو امید بسته‌ام، آیا زیبا نیست امید کسی را که به تو امید بسته، بر آورده کنی؟ آیا زیباست ناامیدش کنی؟ من امید به تو بستم و جای دیگر امیدی ندارم.

وَتَقَبَّل­ تَو­بَتی، َکَفِّر­ خَطِیئَتی، گناهان ما را جبران کن.

بِمَنِّکَ وَرَح­مَتِکَ یا ا‡ر­حَمَ الرَّاحِمینَ.»

منبع



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( شنبه 86/8/5 :: ساعت 9:32 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

علامه مصباح یزدی
ریشه تمام انحرافات از صدر اسلام تاکنون دلبستگی به دنیا است
علامه مصباح یزدی در دیدار جمعی از دانشجویان؛
فیلم دیده نشدهی عیادت عمار از عمار
برخی بستگان امام(ره) مانند 1400 سال قبل رفوزه شدند
آیت الله مصباح یزدی در مهدیه مشهد
آیت الله مصباح یزدی
زمینه ترقی و سقوط آدمی
علامه مصباح
آیت الله مصباح یزدی
باید خود را برای شبهات جدید فلسفی آماده کنیم
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 22
>> بازدید دیروز: 16
>> مجموع بازدیدها: 334271
» درباره من

طریق
حق جو
در این وبلاگ گزیده ای از نظرات آیت الله مصباح یزدی به صورت لینک منعکس می گردد.

» پیوندهای روزانه

پایگاه اطلاع رسانی آثار علامه مصباح یزدی [4]
فهرست کتب علامه مصباح یزدی [152]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
صمیمیت؛ محور ارتباط مؤمنین بارش رحمت در سایه محبت دو مؤمن .
» آرشیو مطالب
سال 85
بحث مشروعیت و مقبولیت
در باب ولایت فقیه
دوستان واقعی اهل بیت
محاسبه نفس
نگاه مؤمن به دنیا
نشانه هاى ایمان
دین و جهل دینی
ثمرات استقامت
شرط نجات بخش
خوف و رجا
شادی
دام های شیطان
چند کاستی اخلاقی
پاداشهایی بزرگ
شیعه از منظر امام صادق
گناه مغفور و نیکی مقبول
تبلیغات
سخنرانیها
مطالب متنوع
سال 87
سال 88
سال 89
بهار 90
تابستان 90
پاییز 90
زمستان 90
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
تابستان 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
تابستان 93
پاییز 93
زمستان 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری