سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و مردمى را در مرگ یکى از آنان تعزیت گفت و فرمود : ] این کار نه با شما آغاز گردید ، و نه بر شما به پایان خواهد رسید . این رفیق شما به سفر مى‏رفت کنون او را در یکى از سفرهایش بشمارید ، اگر نزد شما بازگشت چه خوب و گرنه شما روى بدو مى‏آرید . [نهج البلاغه]
طریق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» معرفت حقیقی خدای متعال چیست؟ (3)

در سخنرانی آیت‌ا... مصباح یزدی مطرح شد
معرفت حقیقی خدای متعال چیست؟ (3)

اشاره: آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت ا... مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 24/11/86 بیان شده است.

در آغاز مناجات عارفین که موضوع بحث جلسات گذشته بود، جملاتی به این مضمون ذکر شده که انسان نمی‌تواند خدا را آن گونه که باید و شاید بشناسد، و راه شناختن خدا اقرار به این است که توانایی شناختن او را ندارد. به این مناسبت بحثی را مطرح کردیم که خلاصه آن پاسخ به چند سؤال در زمینه‌ی معرفت خدا است.

امکان معرفت خدا

سؤال اول این است که آیا اصلا می‌توان خدا را شناخت؟ بعضی افراط و تفریط‌ها در پاسخ به این سؤال پیش آمده که نتایج نامطلوبی بر آن‌ها مترتب می‌شود - و چه بسا خود گویندگان هم به آن نتایج توجه ندارند.- بزرگانی گفته‌اند که اصلا خدا را نمی‌توان شناخت و ما باید فقط تعابیری را مثل هو الله الخالق الباری المصور را که در قرآن و روایات آمده، به کار ببریم. اما معنای این الفاظ چیزی نیست که ما می‌فهمیم؛ نمی‌دانیم یعنی چه و تعبدا آن‌ها را می‌گوییم. حتی بعضی تصریح کرده‌اند که مثلا ما وقتی می‌گوییم «خدا عالم است» معنی «عالم» را هم نمی‌دانیم و حداکثر می‌فهمیم که جاهل نیست یا وقتی می‌گوییم «خدا قادر است» یعنی عاجز نیست. از همه‌ این الفاظ معانی سلبی‌ مراد است و همه صفات ثبوتی به صفات سلبی بر می‌گردد؛ «عالم» یعنی «لیس بجاهل»؛ «قادر» یعنی «لیس بعاجز»؛ خدا موجود است یعنی «لیس بمعدوم». کسانی که چنین گفته‌اند بیش‌تر به روایاتی تمسک جسته‌اند که در آن‌ها از معصومین(ع) نقل شده است که تفکر در ذات الهی نکنید و فقط به آنچه ما گفتیم اکتفا کنید.

در این‌جا این بحث طلبگی مطرح است که وقتی شما می‌گویید «عالم» یعنی «لیس بجاهل»، و جهل را از خدا نفی می‌کنید، آیا معنی جهل را می‌دانید یا چیزی را از خدا نفی می‌کنید که معنای آن را نمی‌دانید؟ اگر چنین است، لازمه‌اش قبول تناقض و پذیرفتن این مطلب است که تفاوتی نمی‌کند که بگوییم خدا واحد است یا اثنین یا ثلاث؛ چون معنای هیچ یک از آن‌ها را نمی‌دانیم. بنابراین وقتی «عالم» را به «لیس بجاهل» معنی می‌کنید، می‌دانید «جهل» یعنی چه. آیا معنی جهل غیر از «نادانی» و «عدم العلم» است؟ نادانی مفهوم مرکبی است از «نا» و «دانایی». «جاهل» یعنی کسی که «علم» ندارد. پس می‌دانیم «دانایی» یعنی چه که جهل را به نفی دانایی معنا می‌کنیم. پس نفی جهل در واقع، نفی النفی است و شما هنگامی‌معنی جهل را می‌فهمید که قبلا معنای علم را فهمیده باشید.

این یک گرایش تفریطی در باب معرفت خدا است که قایلان آن تصور کرده‌اند وقتی گفتیم: «عالم» یعنی «لیس بجاهل» مشکل حل می‌شود و لازم نیست معنی عالم بودن را بدانیم ومتوجه نبوده‌اند که ما زمانی می‌توانیم بگوییم «عالم « یعنی «لیس بجاهل» که بفهمیم «جهل» یعنی چه، و معنای «جهل» را هنگامی‌می‌فهمیم که بدانیم «علم» یعنی چه.

به هر حال، همه ما خدا را تا حدودی می‌شناسیم و بر اساس همین شناخت می‌دانیم خدا کسی است که عالم را خلق کرده، رحیم، مهربان و آمرزنده است. بنابراین پاسخ این سوال که آیا می‌توان خدا را شناخت، این است که فی الجمله، آری. چون لازمه این ادعا که مطلقا نمی‌توان خدا را شناخت، این است که به دنبال شناختن دین هم نرویم، چون دین را خدایی فرستاده، که او را نمی‌شناسیم.

سوال دوم این است که تا چه اندازه می‌توان خدا را شناخت؟ در بسیاری از آیات و روایات صریحا بیان شده که کنه خدا را نمی‌توان شناخت. ابتدای همین مناجات هم می‌خوانیم: الهی قصرت الالسن عن بلوغ ثنائک، کما یلیق بجلالک، وعجزت العقول عن ادراک کنه جمالک؛ زبان‌ها نمی‌توانند آن گونه که لایق توست ثناگوی تو باشند و عقل‌ها نمی‌توانند کنه جمال تو را بشناسند. اما مسلم است که فی الجمله، «معرفت به وجه» نسبت به خدا امکان دارد؛ هر چند کنه خدا را نمی‌توان شناخت.

حد معرفت خدا

حال بحث در این است که «کنه خدا را نمی‌توان شناخت» یعنی چه؟ بعضی گفته‌اند: یعنی نمی‌توان ذات خدا را شناخت، اما شناختن صفات خدا امکان‌پذیر است. اما هم چنان که ملاحظه می‌فرمایید در همین مناجات امام(ع) می‌فرماید: عجزت العقول عن ادراک کنه جمالک. «جمال» از صفات است. بنابراین نه تنها کنه ذات را، بلکه کنه صفات را هم نمی‌توانیم درک نمی‌کنیم. در تبیین این مطلب بزرگان توضیحاتی فرموده‌اند، که اجمالا به آن‌ها اشاره می‌کنیم.

گفتیم شناخت دو نوع است: شناخت حصولی و شناخت حضوری؛ یا به به تعبیر دیگر شناخت ذهنی و شناخت قلبی. شناخت حصولی یا ذهنی شناختی است که بادقت در آن متوجه می‌شویم در واقع ترکیبی از یک سلسله مفاهیم است. وقتی می‌گوییم خدا کسی است که عالم را خلق کرده، در این گزاره چند مفهوم وجود دارد: «کس»، «عالم»، «خلق»؛ و از مجموع این مفاهیم این جمله ساخته شده، که یک مفهوم کلی است. در علم اصول هم گفته‌اند محمولات مفاهیمی کلی هستند. بنابراین گزاره‌ی: «خدا کسی است که ...»، یک مفهوم کلی است و ما این مفهوم را شناخته‌ایم، نه خود خدا را. البته این مفهوم کلی فقط یک مصداق دارد. این علم حصولی است و علم حصولی هیچ گاه ما را به ذات معلوم نمی‌رساند؛ بلکه همیشه مفهوم یا صورتی است که در ذهن ترسیم می‌شود.

به همین مناسبت آن حدیث امام صادق(ع) را نقل کردیم که فرمودند: ان معرفه عین الشاهد قبل صفته و معرفه صفه الغائب قبل عینه؛ اگر کسی حضور داشته باشد این «عین الشاهد» است که ما ابتدا حضورا خود او را می‌شناسیم و بعد صفاتش را؛ معرفه عین الشاهد قبل صفته. اما اگر خود او حاضر نیست، ابتدا صفتش را می‌شناسیم و بعد خودش را؛ و معرفه صفه الغائب قبل عینه. به مناسبت نقل این روایت عرض کردیم که معرفت ما گاهی حضوری و گاهی حصولی است و در ادامه، این سؤال رامطرح کردیم که آیا معرفت حصولی به کنه چیزی تعلق می‌گیرد؟ در پاسخ به این سؤال بزرگان حکما فرموده‌اند علم حصولی در صورتی می‌تواند به کنه چیزی تعلق بگیرد که آن چیز ماهیتی داشته و مرکب از جنس و فصل باشد و ما به وسیله‌ی شناختن جنس و فصل، کنه آن چیز را بشناسیم؛ یعنی معرفت از راه حد تام، در اصطلاح منطق - که هر چند از معرفت به حد ناقص یا از راه رسم، اقوی است، اما در واقع همه این‌ها مفاهیم است- بنابراین چون خدا اصلا ماهیت و جنس و فصل ندارد، از این جهت علم حصولی به کنه خدا تعلق نمی‌گیرد. این عقیده متکلمین عمیقی مثل خواجه‌ طوسی، و حکمایی مثل ابن سینا و ملاصدراست، که با علم حصولی، معرفت به کنه خدا حاصل نمی‌شود. کسانی هم که معتقدند اصلا نمی‌توان خدا را شناخت، به طریق اولی معرفت به کنه خدا را رد می‌کنند؛ بنابراین هیچ کس در عالم اسلام نمی‌گوید با علم حصولی می‌توان کنه خدا را شناخت. اما با علم حضوری چطور؟

در جلسه گذشته توضیح دادیم که اتباع مشائین، مثل ابن سینا و حتی خواجه‌ طوسی، معتقد بودند که علم حضوری فقط یک مصداق دارد، که علم به نفس است. اما در نتیجه تحقیقات حکمای بعدی - به خصوص تا زمان مرحوم ملاصدرا - این نتیجه حاصل شد که حداقل دو نوع علم حضوری دیگر امکان دارد: - بعضی‌ از حکما هم سه نوع قائلند - علم حضوری فاعل به فعلی که ایجاد می‌کند؛ مثل همه حالات درونی انسان از قبیل ترس، محبت، نفرت، گرسنگی، تشنگی. ما این احساسات را از راه مفهوم نمی‌شناسیم، بلکه خود آن‌ها را می‌یابیم. هر یک از این احساسات حالت نفسانی یا فعلی است که از نفس صادر می‌شود و ما آن‌ها را با علم حضوری می‌یابیم. این حالات همان است که بعضی‌ به آن تجربه‌ درونی، یادرمنطق وجدانیات می‌گویند.

بنابراین یک نوع از علم حضوری، علم علت به معلولی است که ایجاد می‌کند. قسم سوم علم حضوری علم معلول به علتش است؛ البته بعد از این‌که ثابت شود که معلول وجود مستقل از علت ندارد. این بابی است برای فهمیدن بسیاری از معارف اسلام و اهل‌بیت(ع) که تا آن زمان درست تفسیر نمی‌شد. برای تقریب به ذهن گفتیم ما معتقدیم برای همه انسان‌ها در عالم میثاق و در شناخت فطری نسبت به خدا حاصل شده و وقتی دست‌مان از همه جا قطع می‌شود، در باطن خود ارتباطی با خدا را می‌یابیم. این نوعی علم حضوری است که معلول به علت دارد.

بنابراین سه قسم علم حضوری امکان دارد: علم شی‌ء به نفس خودش، علم علت به معلول، و علم معلول به علت. بعد از این تقسیم این سؤال مطرح شد که اگر مخلوقات می‌توانند علم حضوری به خالق خود پیدا کنند، آیا این، علم به کنه و معرفت به ذات است؟ در پاسخ به این سؤال عرض کردیم که خدا موجود بسیطی است که همه‌ صفاتش عین ذات‌ اوست. بر خلاف ما که خودمان یک چیز هستیم، حیات‌مان چیز دیگر، علم‌مان چیز دیگر و قدرت‌مان چیز دیگری، ولی خداوند حیاتش عین ذات او است، همچنان که علمش هم عین ذاتش است و هیچ‌گونه کثرتی درباره‌ او معنا ندارد. همه‌ متکلمین، فلاسفه، حکما و عرفا قبول دارند که ذات خدا بسیط است و هیچ کثرتی ندارد؛ با این حال کسانی می‌گویند با این که صفات خداوند عین ذات او است، فقط صفاتش را می‌توان شناخت، نه ذاتش را؛ البته نه شناخت حصولی؛ چون شناخت حصولی - هم چنان که قبلا گفتیم- درباره‌ چیزهایی امکان دارد که ماهیت و جنس و فصل داشته باشند؛ در حالی که صفات خداوند هم مثل ذات او ماهیت و جنس و فصل ندارد و تعریف به حد برای آن‌ها امکان ندارد و به همین دلیل نمی‌شود کنه آن‌ها را شناخت.

حال که پذیرفتیم علم معلول به علت به صورت حضوری ممکن است؛ علم حضوری ما نسبت به خدا به چه چیزی تعلق می‌گیرد؟ به ذات خدا یا به چیز دیگری؟ بعضی تصریح کرده‌اند که این علم حضوری به ذات خدا تعلق می‌گیرد. در مقابل، بعضی دیگر از بزرگان فرموده‌اند: مقام ذات الهی فوق آن است که ما حتی بتوانیم اسمی بر آن بگذاریم یا حتی اشاره‌ای عقلی به آن داشته باشیم. مقام ذات الهی مقام غیب‌الغیوب است که «لا اسم له و لا رسم» و غیر از خود خدا، هیچ کس دسترسی به ندارد.

معرفت فلسفی و عرفانی

این سوال مطرح می‌شود که طبق مبنای صدرالمتالهین و بعضی دیگر از حکما مثل حضرت امام(ره) و علامه طباطبایی(قدس‌سره) پذیرفتیم که معلول به علت حضورا علم دارد. در این مورد هم علت ذات الهی است؛ پس علم حضوری به خدا ممکن است. هم چنین گفتیم خدا یک موجود بسیط است که ذات او عین صفاتش است، و اگر علم حضوری به او تعلق گیرد به ذات او تعلق گرفته و نمی‌توانیم بگوییم نسبت به صفاتش بدون ذات علم حضوری داریم؛ برای این که حضور نزد موجودی با تمام وجود او است. پس اگر ما نسبت به صفات موجود بسیطی مثل خداوند علم حضوری پیدا کنیم، چون صفات او عین ذات است، به ذات او هم حضورا علم پیدا کرده‌ایم. پس این که بعضی از بزرگان می‌فرمایند علم به ذات خداوند نه حضورا و نه حصولا برای هیچ کس در عالم امکان ندارد به چه معنا است؟

در جلسه‌ قبل، به این مطلب اشاره‌ شد که این فرموده بعضی بزرگان طبق یک اصطلاح و مبنای خاص است که طبق آن معنای «ذات» غیر از ذات در اصطلاح فلسفی است. «ذات» در فلسفه به همین معنی است که در مورد خداوند اثبات می‌کنیم که عین صفات است و هیچ کثرتی در آن نیست. اما در اصطلاح عرفا برای وجود خدا مراتبی تصور می‌شود: مرتبه‌ غیب‌الغیوب، مرتبه‌ احدیت، مرتبه‌ واحدیت، مرتبه اسماء و صفات و الی آخر. عالی‌ترین این مراتب مرتبه‌ای است که غیر از خود خدا کسی به آن علم ندارد و آن مرتبه غیب الغیوب است. اما در مورد مراتب دیگر کما بیش هر فردی بر حسب مراتب معرفتش می‌تواند به صفات الهی علم حضوری پیدا کند، البته نه بالکنه، بلکه بوجه.

پس این دوقول بر اساس دو مشرب عرفانی و فلسفی است. در مشرب عرفانی برای وجود خدا مراتب قائل می‌شویم؛ اما در هر مشرب فلسفی گفته می‌شود همه این مراتب مفاهیم ذهنی است و وجود خدا در خارج مرتبه و کثرتی ندارد و بسیط من جمیع الجهات است. پس طبق اصطلاح معقول، علم حضوری به ذات الهی که عین صفات او است، فی الجمله برای مخلوق امکان دارد.

مراتب معرفت

حال سؤالی که دراین جا مطرح می‌شود این است که آیا علم حضوری انبیاء و اولیاء و سایر مخلوقات همه مثل هم و در یک سطح است؟ در پاسخ این سوال هم گفتیم که علم حضوری هم مراتبی دارد. برای تقریب به ذهن دیدن‌هایی که با چشم حاصل می‌شود را فرض کنید. آیا همه کسانی که یک جسم را می‌بینند، درکشان از آن یک گونه است؟ یکی چشمش قوی است، دیگری چشمش کم سو است؛ یکی از نزدیک می‌بیند، دیگری از دور می‌بیند. همه‌ می‌بینند؛ اما دیدن با چشم سالم و از نزدیک یک نوع دیدن است، دیدن از دور و با فاصله‌ زیاد هم دیدن نوع دیگری است؛ اما کم‌رنگ‌تر از آن. به همین صورت، علم حضوری هم که به خدا تعلق می‌گیرد، به حسب مراتب معرفت هر موجود متفاوت است؛ حتی ممکن است کسی قائل شود که حیوانات و حتی جمادات هم علم حضوری به خدا دارند. هم چنان که در قرآن گفته شده: ان من الحجاره... لما یهبط من خشیه الله سنگی که از کوه می‌افتد، از خوف خدا است که هبوط می‌کند و یا کل قد علم صلاته و تسبیحه؛ همه موجودات خدا را تسبیح می‌کنند؛ هر چند در آیه دیگری می‌فرماید: و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛ شما تسبیح آن‌ها را نمی‌فهمید. این که هر موجودی تسبیح خد را می‌گوید یعنی خدا را درک می‌کند؛ تا زمانی که درک نکند، چه چیزی را تسبیح می‌گوید؟ می‌دانیم که درک بسیاری از موجوات درک عقلی نیست، بلکه یک نوع درک حضوری است؛ اما این درک، با درک اولیاء خدا که از همه موجودات به خدا نزدیک‌تر است، در حدی که می‌گوید: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا، این دو درک بایکدیگر خیلی تفاوت دارد؛ هر چند هر دو علم حضوری است؛ اما این کجا و آن کجا.

اگر ثابت شود که علم حضوری به ذات خدا برای مخلوق ممکن است، معنایش این نیست که هر کس نسبت به خدا علم حضوری پیدا کرد به مقام پیغمبر و علی(ع) رسیده است. اگر کسی بگوید بین جایگاه ما با مقامی‌که امیرالمومنین(ع) و وجود پیغمبر اکرم(ص) به آن رسیدند، هزاران سال نوری فاصله است، گزاف نیست. ما نه تنها ذات خدا را نمی‌شناسیم، کنه صفات خدا را هم نمی‌دانیم، بلکه کنه صفات علی(ع) را هم نمی‌توانیم درک کنیم.

اثبات علم حضوری نسبت به خدا به این معنا نیست که همان علمی که خدا به خودش دارد، ما داشته باشیم. لازمه آن علم احاط است و هیچ موجودی نمی‌تواند احاطه‌ بر ذات الهی پیدا کند. رابطه معرفت ما نسبت به ذات الهی - از باب تشبیه - در حد ارتباط و تماس نوک یک مداد تیز با کره‌ا‌ی به عظمت زمین است. نوک تیز مداد چه مقدار از سطح کره را درک می‌کند؟ هر چند نوک مداد روی کره حضور دارد. البته خدا جزء ندارد؛ حضور نزد خدا هم به معنی حضور نزد جزیی از خدا نیست؛ این فقط یک تشبیه است، برای این‌که بفهمیم حضوری که ما از خدا درک می‌کنیم به حدی ضعیف است که نسبتش از لحاظ کمی چنین نسبتی است.

به هر حال این ادعا با بسیاری از روایات، موافق است که انسان می‌تواند علم حضوری به ذات الهی - که عین صفات است - پیدا کند، اما نه علم احاطی، بلکه علمی به اندازه‌ی مرتبه وجودی خودش؛ اما این معرفت، بالکنه نیست؛ بلکه بین این معرفت و معرفت بالکنه بی‌نهایت فاصله است؛ چون معرفت بالکنه - که خدا نسبت به خودش دارد- علم نامتناهی است و ما هر اندازه علم به خدا پیدا کنیم حتی اگر حضوری باشد، هنوز علمی محدود و به اندازه‌ی ظرفیت وجود خود ما است و بین متناهی و نامتناهی هیچ نسبتی نیست. بنابراین تصور نشود کسی که علم حضوری به خدا پیدا می‌کند وصول پیدا کرده و تفاوتی بین مقام او و خدا نیست. این حرف‌های بچه‌گانه‌ی شیطانی است. وصولی که برای یک انسان عادی ممکن است چنین وصولی و در چنین مرتبه‌ ضعیفی است و با علم ذات خدا، بلکه با علم اولیائش این مقدار فاصله دارد.

حاصل بحث درباره‌ معرفت خدا این شد که معرفت بالکنه نسبت به خدا، آنگونه که خداوند نسبت به خودش دارد؛ اعم از معرفت حصولی بالکنه و معرفت حضوری بالکنه مطلقا محال است. اما معرفت به ذات الهی به اندازه‌ی ظرفیت و میزان معرفت هر موجودی ممکن است و ظاهر بسیاری از آیات و روایات همین است. این فرمایش امام صادق(ع) که معرفه عین الشاهد قبل صفته ظاهرا هیچ تفسیر دیگری ندارد؛ یعنی «معرفه ذات الشاهد»؛ مخصوصا با توجه به این نکته که ذات الهی در واقع و خارج تباین و تغایری با صفات او ندارد، و فقط بر حسب تحلیل‌های ذهنی است که برای هر یک از صفات مفاهیمی جدا و برای مفهوم ذات مفهوم دیگری تصور می‌کنیم. این تغایر فقط در مفاهیم است.  منبع



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( شنبه 87/1/3 :: ساعت 8:0 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

علامه مصباح یزدی
ریشه تمام انحرافات از صدر اسلام تاکنون دلبستگی به دنیا است
علامه مصباح یزدی در دیدار جمعی از دانشجویان؛
فیلم دیده نشدهی عیادت عمار از عمار
برخی بستگان امام(ره) مانند 1400 سال قبل رفوزه شدند
آیت الله مصباح یزدی در مهدیه مشهد
آیت الله مصباح یزدی
زمینه ترقی و سقوط آدمی
علامه مصباح
آیت الله مصباح یزدی
باید خود را برای شبهات جدید فلسفی آماده کنیم
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 2
>> بازدید دیروز: 16
>> مجموع بازدیدها: 334251
» درباره من

طریق
حق جو
در این وبلاگ گزیده ای از نظرات آیت الله مصباح یزدی به صورت لینک منعکس می گردد.

» پیوندهای روزانه

پایگاه اطلاع رسانی آثار علامه مصباح یزدی [4]
فهرست کتب علامه مصباح یزدی [152]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
صمیمیت؛ محور ارتباط مؤمنین بارش رحمت در سایه محبت دو مؤمن .
» آرشیو مطالب
سال 85
بحث مشروعیت و مقبولیت
در باب ولایت فقیه
دوستان واقعی اهل بیت
محاسبه نفس
نگاه مؤمن به دنیا
نشانه هاى ایمان
دین و جهل دینی
ثمرات استقامت
شرط نجات بخش
خوف و رجا
شادی
دام های شیطان
چند کاستی اخلاقی
پاداشهایی بزرگ
شیعه از منظر امام صادق
گناه مغفور و نیکی مقبول
تبلیغات
سخنرانیها
مطالب متنوع
سال 87
سال 88
سال 89
بهار 90
تابستان 90
پاییز 90
زمستان 90
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
تابستان 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
تابستان 93
پاییز 93
زمستان 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری