در سخنرانی آیت ا... مصباح یزدی مطرح شد:
بزرگ ترین خطرهایی که روحانیت را تهدید می کند
اشاره: آن چه در ذیل می آید، گزیده ای از سخنان آیه`ا... مصباح یزدی در شانزدهمین نشست عمومی انجمن فارغ التحصیلان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی است که مورخ 3/3/1387 بیان شده است.
وضع این عالم چنان است که از یک طرف باید جنبههای ایجابی را رعایت کرد و از طرف دیگر متوجه نکتههای سلبی بود. اگر ما در فعالیتهای ایجابی، کوتاهی یا در فعالیتهای سلبی زیادهروی کنیم، بارمان به منزل نمیرسد. در انجام وظایف شرعی، هم رعایت تکالیف واجب لازم است و هم ترک محرمات. در دوران کنونی وظایف فراوانی بر عهده ما قرار دارد که متناسب با نعمتهای عظیمی است که خداوند متعال به ما عنایت فرموده است. به گمان من در بخش سلبی این وظایف ما چندان کار نکردهایم. فرض بفرمایید انسان درس میخواند و درس میدهد... اینها انجام تکالیفی واجب است که بر دوش ما قرار دارد و میکوشیم کوتاهی نکنیم. اما آسیبهایی هم وجود دارد که ممکن است مبتلا شویم و توجه نکنیم. نگاه اجمالی به کسانی که هم لباس ما هستند و عنوان روحانی بر ایشان اطلاق میشود، نشان میدهد که مجموع ما روحانیان، ضعفهایی داشتهایم که گاهی خسارتهای بزرگی به بار آورده است. گاهی رفتارهای ناپسند، دیگران را به روحانیت بدبین میکند و ضررش به جامعه اسلامی بر میگردد.
اجمالا میدانیم چنین چیزهایی [هرچند کم] وجود دارد. کسانی در دورانی از عمرشان خیلی خوب رفتار میکنند، به گونهای که هم برای خودشان و هم برای کل جامعه مفید هستند؛ اما بعد از چند سال رفتارشان عوض میشود و در نهایت، هم آبرویشان میرود و هم ضررش به جامعه سرایت میکند. چطور میشود کسانی که سالها درس دینی خواندهاند و کمابیش با مضامین آیات و روایات و سیره اهل بیت(ع) سر و کار دارند، پس از سالها مواعظ خود را در رفتارشان رعایت نمیکنند؟! بسیاری از نکات را معتقدیم درست است، اما در عمل به مقتضای اعتقادمان عمل نمیکنیم، یا به تعبیری دیگر، جدی نمیگیریم. میگوییم واقعا هست؛ اما مثل اینکه شوخی میکنیم. همه ما داستان زیدبن حارثه را شنیدهایم. به پیامبر(ص) گفت: علامت یقینم این است که از ترس جهنم خوابم نمیبرد، گویا اهل جهنم را میبینم که معذب هستند. حال اگر از من و شما بپرسند آیا به آخرت یقین دارید، میگوییم هر چه در قرآن آمده درست است، اما اینها چه اندازه در زندگی ما مؤثر است؟! چند شب شده که ما از فکر جهنم و عذاب و قیامت خوابمان نبرد؟! خواب نرفتنش پیشکش، واقعا در رفتاری که شرعا جایز نیست، چطور یادمان میرود که جهنم و حساب و کتابی هست؟ عمل ما با عمل کسی که شک دارد یا منکر است، چندان فرقی ندارد!
چرا اینطور میشود؟ یک جواب این است که انسان هنگام عمل یادش میرود. قرآن هم همین را میگوید،«لهم عذاب شدید بما نسوا یومالحساب»، آنهایی که به عذاب مبتلا میشوند، به سبب این است که روز حساب را فراموش کردند. باید پرسید، اینها چرا فراموش میکنند؟ چرا چیزهای دیگر از یادشان نمیرود؟ گاه انسان به چیزی علاقه پیدا میکند، اضدادش را از یاد میبرد. وقتی آدم به دنیا به طور کلی علاقهمند شد، آخرت را فراموش میکند؛ چون اینها جمعشان خیلی مشکل است. دلبستگی به دنیا باعث میشود که انسان فریب بخورد. واقعا چند بار فکر کردهایم که آیا ما فریب دنیا را خوردهایم یا نه؟ همه ما در معرض این خطر هستیم، محبت دنیا مراتب دارد، بعضی مراتبش را امثال ما مبتلا هستیم. احتمال میدهم امثال ما هم کم نباشند، البته بعضیهایش هم مخصوص اشقیاء است.
دنیا زدگی حتما این نیست که آدم بوش یا صدام باشد، ممکن است در دل کسی هم که در حوزه علمیه زندگی میکند و سی- چهل سال، با نان امام زمان(عج) بزرگ شده است، علاقه به دنیا پیدا شود. من در عمر کوتاه خود، کسانی را از این حوزه علمیه دیدهام که مبلّغ بهایی شدند! کسی که سالها از لحاظ درس و عبادت ممتاز بود و خانوادهاش اهل علم و تقوا بودند، مبلّغ بهایی شد و خدماتی به بهاییت کرد که کمتر کسی این خدمات را کرده است! پس علاقه به دنیا و فریب شیطان خوردن منحصر به کاخ صدام یا محمدرضا نیست؛ بلکه در حوزه علمیه قم هم پیدا میشود. این خطرات برای من و شما هم هست. حبالدنیا باعث میشود که آدم فکر حلال و حرام نباشد، بعد کار او به جایی میرسد که دیگر فکر دین و مذهب هم نباشد، و حتی بیاید مبلغ کفر شود! امام (ره) بارها در درسهای اخلاقشان میفرمودند که شیطان نمیآید به یک آیتا... بگوید برو مشروب بخور و عربده بکش؛ بلکه برای آن آیتا... دام دیگری پهن میکند. ما باید مواظب باشیم در راهی که شک داریم درست است یا نه، قدمهای اولیه را محتاطانه برداریم. ولی سهلانگاری میکنیم، میگوییم این یک گناه چیزی نیست، فردا جبران میکنیم. وقتی آدمی یکبار شیرینی گناه را چشید، دفعه دوم ارتکاب گناه برایش آسانتر میشود، کم کم عادت میشود و بعد خماری میآورد؛ اگر یک روز انجام نشود، گویا گمشدهای دارد!
سه چیز رکن فریب شیطان است و اگر کسی بتواند از این سه چیز به توفیق الهی نجات پیدا کند، باید خیلی خدا را شکر کند. اولین آنها شهوت است. در زمان ستمشاهی، بعضی قمیها گله میکردند که تازگی مد شده دخترها بدون پوشیه مدرسه میروند. بسیاری از خانوادهها در قم به یک پوشیه اکتفا نمیکردند؛ بلکه دو تا پوشیه میزدند تا مبادا از زیر یک پوشیه چیزی از صورتشان پیدا باشد. حالا هم ملاحظه میفرمایید چطور است! این دام بسیار بزرگی است که در دوران ما روز به روز گستردهتر میشود.
دوم، پول و ثروت است. انسان اول میگوید مال حلال که نعمت خدا است و اشکالی ندارد. به فقرا و همسایهها هم کمک میکنم، مگر بد است؟ بعد برای اینکه فلان درآمد را داشته باشد باید معاملهای را انجام دهد. اگر بگویید: بعضی مسائلش اشکال دارد، میگوید: ای بابا! ما راه شرعیاش را بلدیم! خلاصه آدم آرام آرام به ربای صریح کشیده میشود و با کمال افتخار نوش جان میفرماید!
سوم هم عنوان و جاه و مقام است. عشق به مقام دو مورد دیگر را هم تحت الشعاع قرار میدهد. طرف حاضر است همه ثروتش را خرج کند تا در انتخابات برنده شود یا عنوان استاد، علامه، آیتا...، آیت ا... العظمی و... جلوی اسمش بیاید و دست او را ببوسند. اولش میگوید مگر بد است؟ ترویج اسلام است؛ احترام به روحانیت، احترام به امام زمان است! دلم میخواهد روحانیت عزیز شود! حالا اگر یک روحانی دیگر عزیز بود و شما فراموش شدی، یا به شما توهین کردند، آیا باز هم دوست داری؟! به هر حال دام خطرناکی است، دنیا یعنی همین که آدم دنبال شهوت، پول یا مقام باشد. همه اینها انسان را به سر حد جنون میکشند.این دامها را جدی بگیرید، به خدا قسم سر راه من و شما هم هست.
اگر نهجالبلاغه را مرور کنیم، میبینیم هشدارهایی که امیرالمؤمنین(ع) در مورد دنیا میدهند، اصلاً با ذهنیت ما آشنا نیست و انتظار نداریم چنین چیزهایی را بشنویم، وقتی هم میخوانیم توجهمان را جلب نمیکند. برای نمونه، نامهای که امیرالمؤمنین(ع) برای امام حسن نوشته، بسیار عجیب است و نشان میدهد که افق ذهن و فکر ما با افق کلام امیرالمؤمنین(ع)، بهخصوص در این نامه، بسیار فاصله دارد. در اینجا، دو سه جمله از نامه امیرالمؤمنین(ع) برای امام حسن(ع) را مرور میکنیم. «ایاک ان تغتر بما تری من اخلاد اهل الدنیا الیها و تکالبهم علیها» دیدن اینکه کسانی به دنیا چسبیدهاند، آدم را قلقلک میدهد. یعنی وسیله فریب را معرفی میکند، وقتی میبینی دنیا زدگان چطور به دنیا چسبیدهاند و از لذایذ دنیا بهرهمند میشوند، این تو را گول نزند. مثلاً بنده یک خانه کوچکی دارم و شیطان تحریک میکند که خانهات باید مثل خانه مجلل فلان فردی باشد. چون پول نداریم، باید برویم وام بدهیم، سودی هم پرداخت کنیم! یعنی برای اینکه خانه را عوض کنیم، برویم ربا بگیریم! مشکل شرعیاش را نیز درست میکنیم، وامهای اسلامی است! حتی اگر30 درصد سود بپردازیم، اشکالی ندارد!
کم کم به فکر این میافتد که ماشین و شغل و.. همه را تغییر دهد و در این راه چه بسا به مسائل شرعی نیز اعتنا نکند. به تدریج آدمی که عمامه هم به سر دارد، به قعر جهنم سقوط میکند! تکالب اهل الدنیا، یعنی دنیاپرستان مثل سگ به جان طعمه دنیا افتادهاند و برسر آن با یکدیگر درگیر شدهاند. دنیازدگان سگهایی عوعو کننده و درندگانی وحشی هستند که «سلکت بهمالدنیا طریق العمی» دنیا آنها را به راه کوری برده است. یعنی عشق به دنیا آنچنان آدم را با خود میبرد که گویا کور است و چشم بسته در جهنم میافتد. «و اخذت بابصارهم عن منار الهدی» دنیا چشمهای اینها را گرفته و از راه هدایت منحرف کرده است. «فتاهوا فی حیرتها» وقتی انسان دنبال دنیا افتاد، در یک بیابان حیرت افزایی گرفتار و گم میشود، «فلعبت بهم و لعبوا بها» آنها با دنیا بازی میکنند، دنیا هم با آنها بازی میکند. «نسوا ما وراءها» عشق به دنیا موجب میشود که انسان؛ خدا، آخرت، ارزشها، فضایل اخلاقی و همه چیز را از یاد ببرد. «الا حر یدع هذه اللماظه لاهلها» فرمود: این دنیا نزد من از استخوان خوک مردهای که در دست انسانی مبتلا به جذام باشد زشتتر ومنفورتراست. خوک زندهاش چیست که مردهاش باشد؟! استخوانش را دست یک آدم زیبا بدهند چقدر جاذبه دارد که دست یک آدم مبتلا به جذام بدهند؟! استخوان خوک دست این فرد چقدر جاذبه دارد؟! میفرماید: دنیا برای من اینجوری تصویر شده است. آیا من و شما شیعه علی هستیم؟!