|
گفتاری از آیتالله مصباح یزدی |
اشاره: واکاوی سیره اهل بیت علیهم السلام در جامعه ای که بر فراز آن پرچم امیرمومنان (ع) به اهتزاز در آمده بی شک از جمله ضروریات است. چه اینکه طریق زندگی شرافتمندانه را تنها باید در مرام وحیانی وکلام نورانی آن ستارگان هدایت جست و نزد خداوند متعال برای رفتار خود به کردار آنها احتجاج کرد چراکه به فرموده حضرت مهدی ارواحنا له الفدا حجت خداوند بر خلق تنها ائمه معصومین علیهم السلام هستند "نحن حجت الله علی الخلق" ایام شهادت سیده زنان عالم حضرت زهرای مرضیه (س) بهترین فرصت برای سیر در سیره عملی و درس آموزی از حرکت دختر رسول اعظم (ص) است. اما متاسفانه غفلت از این مهم بعضا باورهای عمومی را نسبت به عملکرد حضرت زهرا (س) به خصوص بعد از وفات پیامبر اکرم (ص) به سمتی سوق داده که نه تنها در شان آن بزرگوار نیست بلکه بر خلاف منش ایشان می باشد. اصلاح و شفاف سازی تصورات مبهم و نادرستی که از زندگی ایشان در میان عوام جامعه رواج یافته از جمله مواردی است که نباید در قبال آن بی اعتنا بود. آیت الله مصباح یزدی در گفتار زیر به تحلیل برخی از این ذهنیت های نادرست پرداخته است: بزرگترین مصیبت حضرت زهرا (س) به مناسبت این ایام شایسته است هم درباره ویژگیهای شخصیتی حضرت زهرا(س) و هم درباره ماجرای زندگی و ستمهای فراوانی که از طرف امت اسلامی بر ایشان روا داشته شد و چیزهای دیگری از این قبیل صحبت کنیم. به هرحال، برای بسیاری از ارادتمندان به اهل بیت و کسانی که صادقانه به فاطمه زهرا(س) عشق میورزند، تصورات مبهم و نادرستی از زندگی ایشان وجود دارد. واقعیت این است که اگر از بسیاری از مردم سؤال کنیم، بزرگ ترین مصیبتی که به حضرت زهرا(س) وارد شد، چه بود و حضرت برای چه در مقابل حکومتی که آن زمان تشکیل شده بود، به مخالفت برخاستند، شاید کم نباشند کسانی که بگویند از طرف پیغمبر اکرم(ص) مزرعهای به حضرت زهرا(س) واگذار شده بود که ایشان و فرزندانشان از آن ارتزاق کنند ولی خلیفه وقت به دلایلی از آن ها گرفته بود. حضرت زهرا(س) هم که دیدند حقشان غصب و راه درآمد خانوادهشان مسدود شده است، ناراحت شدند و بعد از پیغامها و گفتگوهایی آمدند تا به عنوان دادخواهی حقشان را بگیرند ولی دولت وقت، حق ایشان را نداد و این، منشأ اختلاف شد، تا آن جا که حضرت مریضه شدند و بعد از چند روز از دنیا رفتند و همه عزاداریها و گریهها برای این است که ابتدا مزرعه حضرت زهرا(س) را غصب و بعد هم به ایشان بیاحترامی کردند. این تصویری است که شاید اکثریت عوام ما از زندگی حضرت زهرا(س) داریم. به نظر من ظلمی که با غصب فدک به حضرت زهرا(س) شد، کمتر از این ظلمی است که ما به حضرت میکنیم. معرفی شخصیت حضرت زهرا(س) به این صورت، بزرگترین جفا است. یعنی آن شخصیتی را که همه عالم برایش به اندازه یک بال مگس ارزش نداشت، چنان معرفی کنیم که به خاطر یک مزرعه آمد، اینهمه داد و فریاد کرد که باعث بیاحترامی به ایشان و سرانجام فوت آن حضرت شد. آیا جفا بالاتر از این میشود؟! باید توجه داشته باشیم که مسأله، چیز دیگری است. حتی در شأن مؤمن متوسط هم نیست که برای مال دنیا این جور اظهار ناراحتی نماید و به تعبیر عامیانه دق کند که چرا مالش را خوردند. پس مسأله چیست؟ برای مظلومیت حضرت زهرا و اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) همین بس که هنوز هم این جریان برای بسیاری از مردم در هالهای از ابهام قرار دارد و این تصور نادرست در ذهنهایشان حاکم است. مسأله این است که اسلام یک سلسله اصول و مبانی و ارزشهای اساسی دارد. شاید بهترین بیان، همان است که «کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السَّماء»؛ دین به یک درختی میماند که ریشههایی دارد؛ این ریشهها باید استوار بماند و محکم باشد. شاخههای درخت در اثر باد حرکت میکند، برگها گاهی خشک میشود و میریزد، گاهی میوه میدهد و گاهی نمیدهد ولی تا هنگامی که ریشه درخت محکم است، انتظار میرود که اگر امسال سرما آمد و یا خشکسالی شد، سال دیگر جبران شود؛ اما اگر ریشه عیب کند، طولی نمیکشد که تنه درخت و شاخهها هم میخشکد و از بین میرود. وظیفه اصلی پیامبر اسلام(ص) و جانشینان او در درجه اول تحکیم آن ریشهها است؛ در صورتی که آنها ضربه بخورد، دیگر جبران نمیشود. اگر رهبر جامعه اسلامی احساس کند برخی در ظاهر برگها را تمیز میکنند و حتی اجازه میدهند احیاناً گلهایی هم به بار بیاید؛ ولی میداند دارند ریشه را میخشکانند، باید با تمام توان آن ریشه را حفظ کند و به مردم بفهماند که فریب آرایش شاخ و برگها را نخورند. این آرایش شاخ و برگها وقتی میتواند وقتی مفید باشد که ریشه ثابت باشد. اگر ریشه لطمه بخورد، اینها دوامی نمیآورد و امروز یا فردا شاخهها و برگها و میوهها هم خشک میشود و از بین میرود. از روز رحلت پیغمبر اکرم(ص) قبل از اینکه جنازه ایشان را دفن کنند، کسانی تیشه در دست گرفتند و به ریشه اسلام زدند؛ البته نه این که به صراحت اعلام کنند ما میخواهیم چه کنیم، بلکه با کمال فریبکاری و سیاستبازی، قیافه حق به جانب به خود گرفتند که ما میخواهیم اسلام را حفظ کنیم! هنوز جنازه پیغمبر(ص) دفن نشده؛ اول باید یک جانشین برای پیغمبر(ص) تعیین کنیم؛ امتی که رئیس نداشته باشد، از بین میرود؛ ما بهخاطر اینکه از فتنه جلوگیری شود، زود اقدام کردیم تا یک جانشین برای پیغمبر(ص) درست شود و او بتواند جامعه اسلامی را حفظ کند! حضرت زهرا(س) فرمود: «زعمتم خوف الفتنة الا فی الفتنة سقطوا و انّ جهنم لمحیطة بالکافرین». هنوز جنازه پدرم دفن نشده بود که شما درصدد برآمدید اساس اسلام را از بین ببرید، عذرتان این بود که ما میترسیم فتنه واقع شود؛ پس فتنه گر شمایید و فتنه بر شما احاطه دارد و الان جهنم بر شما احاطه کرده و خودتان نمیفهمید. اهل سقیفه چه کسانی بودند؟ اگر ما در همین یک جمله دقت کنیم و بفهمیم آن زمان چه خبر بود، از چه راهی وارد شدند و چه جور مردم فریب خوردند و خشت نخست از اول، کج کار گذاشته شد و مردم پذیرفتند، بسیاری از مسائل روشن خواهد شد. مردمی که پذیرفتند، کفار و مشرکین نبودند؛ اینها کسانی بودند که 70 روز قبل، پای منبر پیغمبر(ص) در غدیرخم بودند و همینها در جنگها شرکت کرده بودند. در بین آنها هنوز معلولان جنگی بود، کسانی که اموالشان را در راه اسلام صرف کرده و از خانههایشان برای اسلام آواره شده بودند، فرزندانشان را در راه اسلام داده بودند و... اینها که در سقیفه جمع شدند، کفار نبودند. [باید] بفهمیم مصیبت حضرت زهرا(س) چه بود وچه کسی منشأ این مصیبت شده بود و ایشان در مقابل این جریان چه وظیفهای احساس کرد و چگونه به آن عمل نمود؟ اساس نظریه اسلام در باب حکومت این است که حاکم اسلامی باید از طرف خدا تعیین شود. زمان پیغمبر(ص) خود ایشان حاکم بود: «النّبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»، «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول». البته بسیاری از همین مسلمانها زمان خود پیغمبر(ص) هم اینها را باور نداشتند و هنگامی که ایشان دستوری میدادند، اطاعت نمیکردند. بههرحال، شمای کلی جامعه اسلامی در آن زمان پیدا بود: رهبر، پیغمبر(ص) است که از طرف خدا تعیین و آیه در شأنش نازل شده «النَّبی اولی ِبالمؤمنین من انفسهم» و آیات دیگری که تصریح میکند همه باید از پیغمبر(ص) اطاعت کنند. انکار حکومت پیغمبر اکرم(ص) به منزلهِ انکار اصل اسلام بود. در آن زمان نمیتوانستند دربارهِ حکومت پیغمبر(ص) تردید کنند؛ کلام در بعد از حکومت بود. همه امیدها به این بود که وقتی پیغمبر(ص) از دنیا میرود، قدرت به دست ما میافتد و هر کاری دلمان میخواهد میکنیم! اگر حکومت به دست علی (ع) می افتاد... وقتی روح از بدن پیغمبر(ص) جدا شد، بلافاصله جمع شدند و گفتند اول باید ما حاکم را تعیین کنیم! همانطور که باز در همان خطبهها حضرت زهرا(س) فرمودند، اگر به دستور پیغمبر(ص) عمل نموده و از علی(ع) پیروی کرده بودید، اختلافی بین دو نفر پیدا نمیشد «ما اختلف فِیهِ اثنان» ولی شما از اول اختلاف ایجاد کردید و نگذاشتید کار به دست کسی بیفتد که بتواند این کشتی را به ساحل برساند. برای مظلومیت حضرت زهرا(س) همین بس که هنوز هم ما درست نمیدانیم درد اصلی حضرت چه بود و برای چه میسوخت؟ از کنار خطبههای نقل شده از ایشان که در نوع خودش از لحاظ فصاحت و بلاغت، جامعیت و عمق مطالب بینظیر است، میگذریم! من نمیدانم چند نفر از شما یک بار با دقت، خطبه حضرت زهرا(س) را مطالعه کرده اید. چه بسا چند تا سخنرانی هم در اطرافش کرده باشید. اما باید انسان یک بار این را بخواند و ببیند محتوایش چیست؟ به همین بسنده کردهایم که فدک را غصب کردند و نان فرزندان فاطمه(س) را بریدند. آنها خیلی راحت میگفتند که خوب! بچههای شما هم مثل سایر مسلمانها هستند؛ شما یک مسلمان، آن هم یک مسلمان دیگر، چطور شما باید امتیاز داشته باشید و از یک ملک آباد پردرآمد استفاده کنید ولی مردم دیگر گرسنگی بکشند؟! این حرف، خیلی زود قبول میشد. ما هم هنوز همین گونه تحلیل میکنیم! چرا حضرت زهرا (س) مسئله فدک را مطرح کرد؟ یک سؤال اینجا مطرح میشود که اگر مسأله این بود، چرا حضرت زهرا(س) روی همین مسأله تکیه نکردند و اول، مسأله ارث و بخشش را مطرح کردند؟! این هم یک مظلومیت دیگر است. اگر آن روز حضرت زهرا(س) میآمدند در سقیفه و میگفتند شما حق ندارید خلیفه معین کنید؛ پدرم، علی(ع) را معین کرد، میگفتند یک مسأله خانوادگی است، او میخواهد شوهر خودش به قدرت برسد و یک چیزی میگوید! میگفتند او به فکر ریاست و قدرت است. حرفشان این بود که علی (ع) هم خوب است، یک روز هم ما باید از او استفاده کنیم؛ ولی هنوز زود است، جوان و اهل شوخی است و هنوز آن متانتی را که باید داشته باشد تا خلیفه پیغمبر(ص) باشد، ندارد. بگذارید دو تا بزرگتر و ریش سفید، مدتی کارها را اداره کنند و دولت اسلامی جا بیفتد؛ بعد نوبت علی(ع) هم میرسد! این منطق خیلی خوب قابل قبول بود. ما در عمر خودمان چند بار این منطق را دیدهایم که مؤثر بوده است. یکی بعد از رحلت مرحوم آیت الله بروجردی(ره) درباره مرجعیت امام(ره) میگفتند پیرمردهای دیگری هم در نجف هستند، اول از آنها تقلید شود، بعدها نوبت امام هم میرسد! دربارهِ رهبری مقام معظم رهبری هم بار دیگر این حرف تکرار شد که ایشان جوانند و... این منطق شناخته شدهای بود وعموم مردم هم زود میپذیرفتند. اگر حضرت زهرا(س) از ابتدا روی اصل این مسأله تکیه میکردند، به کلی متهم میشدند به اینکه اینها ریاستطلب و انحصارجو هستند، میخواهند همه چیز برای خودشان باشد؛ پیغمبر از بنیهاشم باشد، امام هم از بنیهاشم باشد، تا آخر هم میخواهند این را ادامه بدهند، اینها انحصارطلبند! نمیخواهند قبایل دیگر در سرنوشت جامعهاشان مؤثر باشند. پیرمردهایی هستند که تجربهشان بیشتر و سیاستشان بهتر است؛ ولی اینها اصرار دارند که یک جوانی جانشین پیغمبر شود. این بدتر میشد. ادعای آنها این بود که پدرزنهای پیغمبر، اسلام را بهتر میدانند و تجربهشان بیشتر است؛ در نتیجه برای این کار شایستهترند. اگر حضرت زهرا(س) در مقابل این منطق میفرمود شوهر من شایستهتر است، حرفش چندان خریدار نداشت و نمیتوانست اثبات کند. میگفتند شما چه بدی از آنها دیدهاید؟! همیشه صف اول پشت سر پیغمبر، نماز میخوانند، دخترهایشان را به عقد پیغمبر درآوردند، همه جور کمکی کردهاند! اگر میخواست اثبات کند که اینها صلاحیت ندارند، این کار آسانی نبود. اوّل مسألهای را مطرح کرد تا همهِ مردم با آیات صریح قرآن بفهمند که اینها بلد نیستند، حتی در مورد ارث قضاوت کنند. طرح مسألهِ فدک و ارث و... برای اثبات این بود که اینها شایستگی قضاوت در چنین مسألهای را ندارند؛ تا همه مردم بفهمند جانشینی پیغمبر(ص) چیز دیگری میخواهد و ریش سفید و سابقه در اسلام به تنهایی به درد نمیخورد؛ بلکه باید معیارهای دیگری رعایت شود. تلاش حضرت زهرا (س) برای روشنگری طرح این مسأله، جنبه تاکتیکی داشت. آیا شما باور میکنید که حضرت زهرا(س) دلش میسوخت که از درآمدش محروم شده است؟! یعنی با شناختی که شما از اهل بیت و حضرات معصومین(سلام الله علیهم اجمعین) دارید، واقعاً باور میکنید که حضرت برای نانش این قدر گریه و ناله کرد و حاضر شد درگیر شود و کتک بخورد؛ بعد هم به قول برخی کم معرفتها مثل بنده دق کند که چرا نان بچههایش را بریدند؟! کسی که 3 روز گرسنه ماند؛ روزه گرفت، با آب افطار کرد و غذایش را به مسکین و یتیم و اسیر داد، آن وقت میخواست درآمد یک ملک آباد را به خودش اختصاص دهد و مردم محروم باشند؟! این تاکتیک فقط برای اثبات این بود که اینها صلاحیت حکومت در یک مسأله ساده ارث را هم ندارند. وقتی پرسید چرا ارث من را نمیدهید، پاسخ شنید پیغمبر فرموده است ما انبیا ارثی را برای فرزندانمان باقی نمیگذاریم! «نحن معاشر الانبیاء لا نورث درهماً و لا دینارا»ً! حضرت زهرا فرمود یعنی پیغمبر چیزی برخلاف نص قرآن فرمود؟! قرآن میفرماید: «وَ وَرِثَ سلیمانُ داوُدَ»، حضرت زکریا دعا کرد: «فَهَب لِی مِن لَدُنک وَلِیًّا، یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ». قرآن میگوید انبیا از همدیگر ارث میبرند؛ آیا پیغمبر اسلام، حرفی برخلاف قرآن زده است؟!حدیث دروغی جعل کردند برای اینکه حضرت زهرا(س) را شکست دهند؛ ولی ایشان در یک جمله، اینها را رسوا کرد. بگویند پیغمبر برخلاف قرآن حرف زد؟! عجب پیغمبری! اگر نفرموده پس شما دروغ گفتید! پس عجب حاکمانی که همان اول دارند بر پیغمبر دروغ میبندند. اینها بهانه بود که عدم صلاحیت اینها را برای مردم عوام ثابت کند تا فریب آن ریش سفیدی و عبادتها و حصیربافیها و این حرفها را نخورند. با چه بیانی برای مردم بگوید؟ بگوید پیغمبر(ص) حاکم بعد از خود را تعیین کرده؟! خوب خودشان هفتاد روز پیش دیدند پیغمبر(ص) دست علی(ع) را بلند کرد و گفت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، این بود که کار تاکتیکی انجام داد. ما خیال میکنیم اصل مسأله همین فدک بود و ما شخصیت حضرت را تنزل میدهیم به انسانی که دلش برای ملک دنیا میسوزد و گریه میکند. اگر به او بگویند دختر پیغمبر! تو میبینی که اسلام در خطر است، اگر بین مسلمانها اختلاف بیفتد، اساس اسلام از بین میرود، دشمنها اطراف کشور اسلامی را احاطه کردهاند، اگر ضعفی در مرکزیت اسلام پدید آمد، دشمنان حمله میکنند و اساس اسلام از بین میرود، آیا حالا جای این است که دربارهِ یک ملک با خلیفه وقت درگیر شوی؟! مخصوصاً اگر ببینید حضرت با چه بیاناتی صحبت میکرد. آنجایی که اساس ارزشهای اسلامی در خطر باشد، زهرا(س) هم باید فدا شود ایشان هیچگاه نیامد بگوید جناب خلیفه محترم اسلام، خواهش میکنم عنایت فرمایید و این ملک من را برگردانید؛ بلکه فرمود قرآن را فراموش کردید، حکم خدا را زیر پا گذاشتید، میخواهید ریشه اسلام را بکنید، آیا از دین برگشتهاید...؟! این گونه صحبت کرد: «فتعساً لکم» مرگ بر شما، «وَ مَن یَبتَغِ غیر الاسلام دِیناً فَلَن یُقَبلَ منهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَهِِ مِنَ الخاسِرِینَ» آیاتی که حضرت میخواند، آیات عجیبی است. بعد حضرت رو به انصار میگوید: «الا تقاتلون قوماً نکثوا ایمانهم» چند روز بعد از وفات پیغمبر است، دختر پیغمبر آمده انصار را علیه حکومت میشوراند؛ چرا با اینها نمیجنگید؟! اگر من و شما آن زمان بودیم، چه میگفتیم؟ میگفتیم آیا حالا وقت این حرفها است؟! هنوز اسلام ریشه نگرفته، دشمنها اطراف ما را احاطه کردهاند، امریکا آمده در اطراف ما همه جا را احاطه کرده، مگر حالا جای این حرفها است؟! بحث سر اصول و ریشهها است. هیچ چیز را نمیشود با اساس ارزشهای اسلامی معامله کرد. آنجایی که اساس ارزشهای اسلامی در خطر باشد، هیچ چیز ارزش ندارد؛ آنجا جان حضرت زهرا(س) هم باید فدا شود. اگر ما بخواهیم از سیره حضرت زهرا(س) درس بگیریم، باید اینها را دقت کنیم. درس حضرت زهرا (س) نکته آخر اینکه در آن زمان چون علی(ع) خودش طرف دعوا بود، نمیتوانست خیلی چیزها را به صراحت بگوید؛ ولی حضرت زهرا(س) نگاه نکرد، ببیند، علی (ع) چه جور حرف میزند، او هم همان گونه حرف بزند. علی(ع) نیامد به مهاجرین بگوید «الا تقاتلون قوماً نکثوا ایمانهم»، او وظیفه دیگری داشت و باید از افق دیگری به جامعه و آیندهِ آن نگاه کند؛ ولی حفظ اساس اسلام و آینده آن به این معنا نبود که هیچ کس در جامعه از ارزشهای اسلام دفاع نکند. علی(ع) حاضر شد به مسجد برود، دست به شمشیر هم نبرد، خون دل هم خورد، بعد از چندی نیز در جامعه مسلمانها ظاهر میشد، طرف مشورت خلیفه بود، نصیحتشان میکرد، هر جا مشکلی پیش میآمد، میرفت و حل میکرد، قهر نکرد، برود کنار بنشیند؛ ولی حضرت زهرا(س) هم میبایست باشد که از ارزشها دفاع کند و جان خودش را نیز در این راه بگذارد. این درسی برای ما است که بدانیم همه افراد جامعه وظیفه یکسانی ندارند. گاهی وظیفهای از یک کسی ساخته است که از دیگری ساخته نیست، شرایط طوری است که کسانی باید کاری را انجام دهند که برای دیگران، آن کار صحیح نیست. همه اینها مطالبی است که باید از سیره اهل بیت(ع) استنباط کنیم؛ هم خودمان یاد بگیریم چگونه عمل کنیم و هم به دیگران بفهمانیم. |