|
گفتاری از آیتالله مصباح یزدی |
آرامش تحفه ای است که بشریت را به انحای مختلف به دنبال خود می کشاند. مکتبهای مختلف هر کدام نقشه راهنمایی برای رسیدن به آن ترسیم کرده اند. پیشرفت های گوناگون در عرصه های تکنولوژی هر یک راهی برای به آرامش رسیدن انسان می گشایند. با این وجود چرا هنوز اضطراب و نگرانی جوامع بشری را را احاطه کرده است پرسشی است که پاسخ آن می تواند درد مزمن و خانمان سوز آدمیزاد را درمان کند. نزدیک به هزار و چهار صد سال پیش خداوند مردی را برگزید تا نسخه شفا بخش آلام بشری را به دست او داده و به میان آدمیان بفرستد و او را "رحمت للعالمین" خواند تا انسان ها از این رحمت الهی بهره برده و با عمل به دستوراتش گمشده اصلی خود را بیابند و به جای راه از بیراهه سر در نیاورند.
27 رجب روزی است که در آن روز حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله از جانب خداوند مبعوث شد تا که به فرمایش خود مکارم اخلاق را به کمال رسانده تا بشریت را از بحران ها گوناگون نجات دهد.
سیری در اهداف بعثت رسول گرامی اسلام کافی است تا انسان به این مهم رسد که تنها راه رسیدن به آرامش و نجات از اضطراب تمسک به سیره ای است که آن رسول اعظم (ص) برای بشریت به ارمغان گذاشته است.
آن چه که در ادامه میآید، گزیدهای از سخنان آیتالله مصباح یزدی است که درباره هدف اسلام و بعثت پیامبر اعظم(ص) مطرح کرده اند که از نظر خوانندگان می گذرد.
طبیبی که نتیجه معالجهاش، سعادت بینهایت بود...
جامعهای که حضرت در آن مبعوث شدند، یک جامعه دور از فرهنگ، علم و معارف بلند بود. پیامبری که برای هدایت انسانها تا روز قیامت مبعوث شده است، در چنین جامعهای ظهور میکند و با آن وسایل محدود ارتباطی که آن زمان وجود داشته، در مدت کوتاهی چنان تحولی در این مردم به وجود میآورد که یک جامعه نمونه در عالم و منشأ خیرات و برکاتی برای سایر جوامع شدند، و به واسطه اینها اروپای امروز با علم آشنا شد. جا دارد که عزیزان، مطالعاتی در این زمینهها داشته باشند. امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه رابطه خاصی را بین پیغمبر و مردم ترسیم کرده که برای ما خیلی آموزنده است. میفرماید: «طبیب دوّار بطبّه قد احکم مراهمه و احمی مواسمه یضع من ذلک حیث الحاجه`الیه من قلوب عمی و آذان صمّ و السنه` بکم. متتبّع بدوائه مواضع الغفله` و مواطن الحیره`، لم یستضیئوا بأضواء الحکمه` و لم یقدحوا بزناد العلوم الثّاقبه`، فهم فی ذلک کالانعام السّائمه` والصّخور القاسیه». پیغمبر طبیبی برای مردم بود اما نه مثل طبیبهای دیگر: طبیب معمولاً مطبی دارد که بیماران به آن جا مراجعه میکنند و او دستور میدهد. اما پیامبر، طبیب سیار بود، نمینشست تا بیمار از راههای دور و با زحمت، خودش را به او برساند؛ بلکه بیماریاب بود، تفاوت دیگر پیغمبر این بود که نتیجه معالجهاش، سعادت بینهایت بود! فرق دیگر این است که طبیبهای دیگر معمولاً حق ویزیت و پول دارو و درمان میگیرند، ولی پیامبر(ص) از همان آغاز اعلام کرد که هیچ مزدی نمیگیرد. آیا ما قدر این طبیب را میدانیم؟!
از نادانی است که انسان به نسخه طبیب حاذق عمل نکند...
اگر کسی بیماری سختی داشته باشد و پزشکی او را معالجه کند، خیلی ممنون میشود، به ویژه اگر دارویش را مجانی بدهد و هزینه بیمارستان را هم از او نگیرد. آن وقت اگر طبیبی دردهایی را معالجه کند که نتیجهاش سعادت و خوشبختی ابدی باشد، چقدر باید انسان خود را مدیون او بداند و در مقام تشکر از او برآید؟ دست کم باید به نسخهای که میدهد، خوب عمل کند. میداند طبیب حاذقی است، دردهای علاجناپذیر را معالجه میکند، مجانی هم هست، کمترین کار این است که انسان دستوراتش را خوب اجرا کند. خیلی نادانی است که انسان طبیب حاذقی داشته باشد که داروی مجانی هم میدهد؛ ولی به آن عمل نکند و همچنان درد بکشد. علی(ع) میفرماید: طبیب دوّار بطبه» طبیبی سیار است که طبّش را برداشته و در بین مردم راه افتاده «قد احکم مراهمه» مرهمهایی را که برای زخمها و بیماریها لازم است، آماده کرده و همراه خود دارد. «و احمی مواسمه» حتی وسایل داغ کردن و جراحی را هم آماده کرده است «یضع ذلک حیث الحاجه الیه» هر جا نیاز باشد، این داروها و وسایلش را به کار میگیرد. چه کسانی به این طبیب احتیاج دارند؟
چه قدر درباره بیماریهای روحتان فکر کردهاید؟
ما با بیماریهای بدن آشنا هستیم اما دردهای روحی و معنوی را خیلی نمیشناسیم. اجمالاً میدانیم که انسان روح هم دارد و برخی بیماریها مربوط به روح انسان است. اما این که چهقدر ضرر دارد، چه مشکلاتی برای انسان میآورد، چه کسی میتواند معالجه کند و... اینها را خیلی اهمیت نمیدهیم. خودتان تاکنون چه قدر درباره بیماریهای روحتان فکر کردهاید؟! یکی از کارهای مهم پیامبران این بود که بشر را متوجه بیماریهای روحی کردند که اگر معالجه شوند، ارزش مثبتش بینهایت است، و در صورت درمان نشدن به عذاب ابدی منتهی میشود. در اثر بیماریهای بدنی، چند سال عمر آدمی کم میشود؛ ولی بیماریهای روحی عذاب ابدی را در پی دارد؛ چه قدر بین این دو تا فرق است؟! خدا به وسیله پیغمبر آن بیماریها را به بشر معرفی کرده است و آنها برای درمان، هیچ مزدی هم نمیخواهند. آن بیماریها نوعی کوری، ناشنوایی و لالی است که با آنها آشنا نیستیم. وقتی چشممان نبیند زود میفهمیم، اما از کورباطنی و کوردلی اطلاع چندانی نداریم؛ ولی قرآن میگوید که هست. لازمه این کوری، کری و لالیها این است که آدمیزاد از یک طرف به غفلت و از طرف دیگر به سرگردانی مبتلا میشود. هنگامی که گرسنه میشویم، احساسی به ما میفهماند که تو به غذا احتیاج داری، گرسنگی و تشنگی خودمان را زود میفهمیم؛ ولی در بعضی از بیماریها به گونهای میشود که انسان اصلاً اشتهایش هم از بین میرود و تشنگی و گرسنگی را درک نمیکند! معمولاً ما نیازهای جسمانی خودمان را درک میکنیم اما نیازهای باطنی چنان است که وقتی انسان بیمار میشود، فطرتش درست کار نمیکند و اصلاً متوجه نمیشود که بیمار است! وجود درد برای آدمیزاد نعمت بسیار بزرگی است، اگر نباشد نمیداند که بیمار است و درصدد معالجه برنمیآید و درد باعث میشود که انسان برای تسکین آن هم که شده، نزد دکتر برود؛ ولی این بیماریهای باطنی به گونهای است که زنگ خطر ندارد؛ انسان مبتلا میشود اما هیچ احساس نمیکند که کمبود و مشکل دارد. پزشک الهی این موردها را شناسایی میکند و میگوید: تو بیمار هستی.
انبیا میگویند: اضطراب داشتن، بیماری است؛ نباید به آن مبتلا باشید
خدا استعدادهایی در وجود آدمی قرار داده است که باید با کمکهای بیرونی شکوفا شود. نهالی که در باغچه میکارید، استعداد این را دارد که به درخت برومندی تبدیل شود و خروارها میوه تحویل دهد؛ اما شرطش این است که نور و حرارت و آب و ... تأمین شود. یا جریان الکتریسیتهای که در سیمها وجود دارد، میتواند اتاق شما را روشن کند؛ ولی باید کلید را بزنید تا اتصال بین سیم مثبت و منفی برقرار و این انرژی به صورت انرژی نورانی ظاهر شود. برخی میگویند: اضطراب، خاصیت ذاتی آدمیزاد است. ولی انبیا میگویند: اضطراب داشتن، بیماری است؛ شما نباید به این اضطرابها مبتلا باشید، بلکه باید آرامش روحی داشته باشید. «الا بذکر اللّه تطمئن القلوب». آرامش هست، راه رسیدن به آن ارتباط با خداست تا استعدادهایی را که به بندگان داده شده، شکوفا کند.
از غذاهای خوب انبیا لذت می بریم؟
پس ما اولاً باید ببینیم که آیا بیمار هستیم یا خیر؟ علایمی دارد، وقتی انسان بیمار میشود یکی از آثارش این است که راحتیهایی که همیشه دارد، از او سلب میشود، از غذاهای لذیذی که همیشه دوست داشت، خوشش نمیآید و ... باید ببینیم آیا از غذاهای خوبی که انبیا تعریف کردهاند، از چیزهایی که خود انبیا خیلی لذت میبرند ـ عبادت، نماز، انس با خدا، شب زنده داری و ... ـ لذت میبریم یا نه؟ بدترین عقوبت این است که لذت مناجات را از آدمی بردارند؛ و دیگر دوست نداشته باشد که با خدا راز و نیاز کند. باید ببینیم آیا وقت نماز که میشود، به شوق میآییم؟ قرآن میفرماید:«و انّها لکبیره` الّا علی الخاشعین»؛ نماز برای کسانی که اهل خشوع نیستند، یک بار گران است. آیا نماز که میخوانیم میگوییم چرا این قدر زود تمام شد، یا میگوییم کاش زودتر تمام میشد؟! اگر امام جماعتی یک مقدار نمازش طول بکشد، لذت میبریم که بیشتر با خدا انس گرفتیم، یا میگوییم ما را معطل کرد و از کارمان عقب افتادیم؟!
امام سجاد(ع) از فراق ماه رمضان گریه میکرد. در این برنامههایی که تلویزیون پخش میکرد، در بعضی مجالس وقتی دعای وداع میخواندند، مردم زار زار گریه میکردند که ماه رمضان دارد تمام میشود. برخی هم هستند که این روزه گرفتن برایشان مصیبت بزرگی است! میگویند ای کاش روزها کوتاهتر باشد، کاش مسافرتی پیش آید تا از این روزه خلاص شویم، زودتر ماه دیده شود، ماه 30 روز نشود 29 روز بشود و ...! همین طور انفاق و کارهای دیگر، خیرخواهی برای مردم و ... بعضی اصلاً دوست دارند از اموالشان به دیگران بدهند، وقتی دیگران استفاده میکنند، لذت میبرند؛ اما کسانی هم هستند که اگر یک ریال بخواهد از جیبشان دربیاید، گویا میخواهد جانشان درآید! اینها نشان میدهد که ما سالم هستیم یا بیمار. این بیماری غیر از بیماری دست و پا است؛ این بیماری روح است. انبیا آمدهاند تا این بیماریها را معالجه کنند؛ آثارش سعادت بینهایت است، نه شادی چند روزه در این زندگی دنیا. وظیفه ما چیست؟ باید بیماری خودمان را خوب درک کنیم، به دستوراتی که پزشک داده است درست عمل کنیم؛ پزشکی که هم دارو و هم ویزیتش مجانی است. قدر این طبیب را هم بدانیم و به دیگران هم معرفی کنیم. |