اشاره: آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیتا... مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 22/6/87 بیان شده است.
امام سجاد سلام ا... علیه پس از فرازهایی که حمد و ستایش الهی را نمود از خداوند خواستههایی را طلب فرمودند. در پایان این خواستهها میفرمایند: “ثُمَّ خَلِّص ذَلِکَ کُلَّهُ مِن رِئَاءِ المُرَائِینَ، وَ سُمعَهِِ المُسمِعِینَ، لا نَشرَکُ فِیهِ ا‡َحَدا دُونَکَ، وَ لا نَبتَغِی فِیهِ مُرَادا سِوَاکَ.” امام سجاد(ع) در این فراز میخواهند به ما توجه بدهند که برای بهرهمندی از فضیلت و برکت ماه رمضان تنها دوری از گناه و انجام عبادات کافی نیست، چه بسا انسان شبانه روز به عبادت و ذکر و مناجات و دعا و کارهای خیر میپردازد، امّا هیچ کدام از اینها قبول نمیشوند. راز این نکته در آن است که تنها برای قبولی اعمال حُسن فعلی کافی نیست؛ و عمل انسان باید حُسن فاعلی نیز داشته باشد. به تعبیر دیگر علاوه بر صحّت عمل، باید نیّت عمل نیز صحیح باشد.از همین رو در این فراز تأکید میفرمایند به ما توفیق بده که عمل ما همچون عمل ریاکاران و اهل سُمعه نباشد. اهل ریا و سمعه در پی آنند تا دیگران اعمال خیر آنان را دیده و در آینده گفته و شنیده شود. در حقیقت با عمل خود، در پی انتشار آوازه خویش هستند. ریا باعث میشود تا عمل از ارزش بیفتد. “سُمعه” از ماده “سمع” است، یعنی انسان کاری کند تا دیگران بشنوند. “ریا” یعنی نشان دادن عمل به دیگران.
نیّتی برای ابطال همه عمل
“ریا” و “سمعه” ممکن است در برخی احکام باعث ابطال عمل شود. زمانی که انسان بخواهد عمل عبادی را انجام دهد، باید عمل دارای همه شرایط باشد. اگر در عمل عبادی، نیت ریا وارد شود، عمل با قصد قربت منافات داشته، و عمل کاملاً باطل میشود. گویا انسان هیچ عملی انجام نداده است و تلاش او در عبادت هیچ ارزشی ندارد. برخی اعمال با ورود ریا و سمعه، نه تنها هیچ ارزشی ندارد، بلکه عمل به واسطه آن ارزش منفی نیز پیدا میکند. به عنوان نمونه اگر کسی از روی عمد به گونهای وضو بگیرد یا نماز بخواند، که دیگران او را بستایند و با شگفتی به حالش غبطه خورند؛ نه تنها عمل وی باطل، بلکه مرتکب گناه نیز شده است. ریا در عبادت واجب، گناه و نوعی شرک به حساب میآید. اگرچه در اینجا شرک به معنای بتپرستی، یا از سایر انواع شرک جلی نیست ؛ اما وقتی انسان عبادتی را که باید برای خدا انجام شود، برای تحسین و ستایش مردم انجام دهد، برای خدا در عمل شریک قرار داده و برای همین شرک به حساب خواهد آمد.
هدر دادن اعمال نیک
البته در اعمال توسلی، قصد قربت شرط نیست و اگر در آن ریا وارد شود، گرچه آن عمل دیگر هیچ ارزشی ندارد اما گناه و معصیت به حساب نمیآید. اگر کسی بیمارستان، مدرسه علوم دینی یا مؤسسه خیریهای را ساخته و ایجاد کند، اما در کنار آن در پی مشهور شدن، مطرح ساختن نام خود یا استفاده از موقعیتهای اجتماعی و سیاسی باشد، عمل خویش را بیارزش مینماید. در مباحث فقهی و رسالههای عملیه در این باره مسألهای مطرح میشود که آیا هر نیتی غیر از رضای خدا، باعث بطلان عمل میشود؟ برای نمونه اگر انسان در هوای گرم تابستان بخواهد نماز بخواند و با آب خنک وضو بگیرد تا علاوه بر اینکه طهارت پیدا کند، خنک نیز شود، یا در زمستان با آب گرم وضو بگیرد تا اینکه بدن هم گرم شود. آیا نیت سرد و گرم شدن میتواند باعث ابطال وضو شود؟ این مسأله از دیرباز مطرح بوده و بعضی از فقها به ابطال وضو فتوا دادهاند؛ چرا که عمل باید، تنها برای انجام وظیفه باشد. البته بیشتر علما و به ویژه مراجع کنونی گفتهاند که اگر نیت اصلی وضو برای نماز باشد و در کنار وضو این منفعت حاصل شود، وضو اشکالی ندارد. اما اگر نیت اصلی وضو این باشد که انسان خنک شود، وضو باطل است. به تعبیر فقها اگر قصد اولی، عبادت باشد، و در ضمن و در پی آن عمل، منفعتی هم وجود داشته باشد؛ عبادت اشکالی پیدا نمیکند. اما اگر قصد عبادت و منفعت، هر دو مساوی، یا قصد اولی، منفعت باشد، فقها میفرمایند عمل باطل است.
منفعت حلال در کنار قصد عبادت
آنچه مسلم است، ریا باعث بطلان عبادت میشود اما اگر انسان در عبادت، در پی منافع دیگری برای خود باشد که در آن ریا نیست، عمل صحیح است. ممکن است کسی میداند که روزه موجب سلامتی انسان میشود و نیت او این باشد که علاوه بر اطاعت خدا، به سلامتی نیز دست یابد. اگر شخص روزهدار، روزه را چون خدا فرموده، بگیرد و علاوه بر آن در پی منفعت سلامتی بدن هم باشد، روزه این شخص درست است. برای نماز، نیز گفته شده است که حرکات نماز فایده ورزشی دارد. اگر کسی که میداند حرکات رکوع و سجود برای بدن مفید است، در ضمن خواندن نماز، فایده ورزشی آنرا هم در نظر بگیرد، نماز صحیح است. اما این شخص باید ببیند در صورتی که نماز فایده ورزشی نداشت، باز هم نماز را میخواند؟ اگر برای کسی این وظیفه و آن فایده مساوی باشد به گونهای که اگر نماز فایدهای بدنی نداشت، آنرا نمیخواند؛ وجود دو قصد و دو انگیزه مساوی، برای نمازگزار، منجر به بطلان نماز میشود.
عبادت مزدورانه و اطاعت عاشقانه
در اینجا این نکته مطرح میشود که اگر منظور از قصد خالص در عبادت، فقط اطاعت امر خداست و هیچ قصد دیگری نباید باشد، انجام عمل بسیار مشکل میشود. محرک اصلی بسیاری از مردم در انجام نماز یا عبادت بخشش گناهان، ترس از عقاب و امید به ثواب است. از آیات و روایات استفاده میشود که نه تنها چنین قصدی در عبادت اشکال ندارد؛ بلکه مفید نیز هست. “ادعُوا رَبَّکُم تَضَرُّعاً وَ خُفیَهًِ”، “وَ یَدعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً”. برخی مفسرین همچون فخر رازی، از اجماع متکلمین اهل سنت بر بطلان عمل و عبادتی که به قصد ثواب یا دوری از عقاب انجام شده، خبر دادهاند. متکلمین و علمای شیعه بر این باورند که انجام عبادت، به قصد ثواب و دوری از عقاب، موجب کاهش ارزش آن میشود، ولی باطل نمیگردد. همین اندازه که انسان باور دارد ثواب عمل را خدا میدهد، اطاعت و عبادت خدا به شمار خواهد آمد. البته انسان به تدریج باید این معرفت را در خود تقویت کند که اگر خدا ثواب نیز نمیداد، برای اطاعت از امر او، آن عمل را انجام دهد. مرتبه عالی و بالای این نوع نگاه در اولیاء خدا، دیده میشود؛ تا جایی که انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات در این افراد فقط برای خدا انجام میگیرد. و اگر خدا بخواهد آنان را به خاطر اعمال نیک و انجام واجبات هم به آتش افکنده و عقوبت کند، آنان سر تسلیم فرو میآورند. این مرتبه بسیار بلندی است که به اولیاء خدا اختصاص دارد.
خالق، سزاوار پرستش و عبودیت
از امیرالمؤمنین صلوات ا... علیه در روایتی نقل شده است که: “اِلَهِی مَا عَبَدتُکَ خَوفاً مِن عِقَابِکَ وَ لَا طَمَعاً فِی ثَوَابِکَ وَ لَکِن وَجَدتُکَ ا‡َهلًا لِلعِبَادَهِِ فَعَبَدتُکَ” خدایا! من برای نجات از آتش، تو را عبادت نکردم و برای دستیابی به بهشت، تو را نپرستیدم، بلکه چون سزاوار پرستش هستی، تو را عبادت میکنم. اگر تو را عبادت نکنم، چه کنم؟ در برابر تو چیزی جز عبادت شایسته نیست. این معرفتی است که امیرالمؤمنین صلوات ا... علیه آن را دارد و فرموده است تا پس از هزار و چندصد سال به ما توجه دهد، که به این اندازه از معرفت و ایمانی که داریم، اکتفا نکنیم. تلاش ما باید در بالا بردن سطح معارفمان باشد.
هنگامی معرفت انسان به خدا بالاتر میرود که محبّت انسان به خدا بیشتر شود. بین محبّ و محبوب، رابطه اینگونه نیست که محب کاری برای محبوب انجام دهد و مزدی در برابر آن دریافت کند. رابطهِ گرفتن مزد در قبال کار، رابطه مزدور با کارفرماست. اگر چه گرفتن مزد حلال اشکالی ندارد. اگر انسان عبادتی انجام دهد تا خدا به او بهشت را ارزانی کند، اشکال ندارد. آن هم برای گرفتن مزد چندین برابر. “مَن جاءَ بِالحَسَنَهِِ فَلَهُ عَشرُ ا‡َمثالِها”؛ اما این رابطه کاسبکارانه، رابطه محب و محبوب نیست. اگر انسان، کسی را دوست داشته باشد، با تمام وجود میخواهد هر آنچه در اختیار دارد برای او هزینه کند تا فقط محبوب او تبسّمی و اظهار خشنودی کند. تبسّم و خرسندی محبوب برای محب کافی است. اگر انسان واقعاً محبت خدا را بیابد، دیگر شرم میکند تا از او برای عبادت مزدی طلب کند.
جز او لایق محبت کیست؟
به راستی ما چرا نباید خدا را دوست داشته باشیم؟ خدا چه کاستی دارد؟ مگر نه آن که هر چه خوبی هست، از اوست؟ مگر همه گذشتها از او نیست؟ آیا کسی که گناهان فراوان ما را نادیده میگیرد و فقط با یک توبه، همه آنها را میبخشد، لایق دوست داشتن و محبّت نیست؟ آیا کسی که این اندازه نعمتهای رایگان را در اختیار ما قرار داده و همه امکانات را، پیش از تولد برای ما فراهم نموده و تا پس از مرگ نیز تا عالم قیامت انتظار داریم به ما عنایت فرماید، دوست داشتنی نیست؟ هنگامی که رابطه محبت بین انسان و خدا برقرار شد و او خدا را از عمق دل دوست داشت، آن هنگام انسان نسبت به خدا احساس طلبکارانه نخواهد داشت بلکه خود را همیشه بدهکار میداند. چنین انسانی تنها در پی جلب رضایت و خشنودی خدا خواهد بود.
امام سجاد(ع) در این فراز از دعا هنگام درخواست از خداوند عرضه میدارد: خدایا! غیر از اینکه میخواهم من را موفق داری که در طول این ماه رمضان از همه گناهان اجتناب کنم و همه کارهای خیری که از من ساخته است، انجام بدهم، تمام جوارح و اندامهایم را به کار بگیرم برای اینکه در راه رضای تو خدمت کنم، علاوه بر اینها، وقتی اینها به من نتیجه میدهد که خالص باشد. اما اگر آلوده به ریا و سمعه باشد، فایدهای نخواهد داشت لذا میفرماید: «ثُمَّ خَلِّص ذَلِکَ کُلَّهُ” خدایا! آنچه گفتم و از تو خواستم، پاک و خالص قرار ده و اعمالم را از ریای ریاکاران و آوازه آوازه جویان، دور بدار. بزرگان دین و ائمه اطهار صلوات ا... علیهم اجمعین در عبادت خدا و جلب رضایت او رفتارهای سنگینی را انجام میدادند؛ عبادتهایی شاق که تصورش نیز برای ما آسان نیست. درباره امیرالمؤمنین(ع) نقل شده و معروف است که از اشتیاق الهی، شبی هزار رکعت نماز میخواندند. درباره پیغمبر اکرم(ص) در قرآن اشاره شده است “طه * ما ا‡َنزَلنا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقی” ای پیامبر! چرا تا این اندازه خود را به زحمت میاندازی؟ ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا اینکه خودت را زجر دهی و به مشقت بیندازی. در تفسیر و شأن نزول این آیه گفته شده پیامبر(ص) آنقدر در عبادت ایستاده بودند که پاهای مبارک ایشان متورم شده بود. گفتن و شنیدن این آسان است! مگر انسان چقدر میایستد که پاها ورم کنند؟
یکی از پیامبران خدا که بسیار گریه میکردند، حضرت یحیی بود. درباره حضرت یحیی(ع) نقل شده که آنقدر از شوق و اشتیاق به خدا گریه کردند که پای چشم ایشان زخم شده بود. مادر ایشان تکههای پارچهای نمدی را تهیه کرده و در پای چشم یحیای نبی مینهادند تا اشک چشم، پوست صورت ایشان را آزار نرساند.
کلیم ا...(ع) در خدمت نبی ا...(ع)
درباره حضرت شعیب(ع) گفته شده است که ایشان چندین بار، در سالهای طولانی، آنقدر گریه کردند تا چشمهای ایشان نابینا شد. خدا باز او را بینا کرد. حضرت شعیب(ع) دوباره گریه کرد تا چشمهایش نابینا شد. دفعه سوم خدای متعال جبرئیل را فرستاد و فرمود اگر تو از ترس عذاب گریه میکنی، من عذاب را بر تو حرام کردم و اگر از شوق بهشت اشک میریزی بهشت را در اختیار تو قرار میدهم. شعیب(ع) عرض نمود: خدایا تو میدانی که این گریهها نه برای ترس از عذاب است و نه برای شوق به ثواب. این گریهها برای شوق لقاء توست. به شعیب(ع) خطاب شد که پس من کلیم (همصحبت) خود را خدمتکار تو قرار دادم. پس آن بود که حضرت موسی(ع) پس از فرار کردن از مصر به مدین رسید و در آنجا ماجرای سقایی کردن برای دختران شعیب(ع) پیش آمد و شعیب(ع)، مهریه همسر موسی(ع) را هشت تا ده سال چوپانی قرار داد، چون شعیب(ع) نابینا بود، و بیش از صد سال عمر داشت. حضرت شعیب(ع) تا آنجا خالصانه برای شوق لقاء خداوند گریست که خدا نیز حضرت موسی(ع) را خدمتکار او قرار داد.
رسیدن به مقام خلیفه` اللهی،
درباره عبادتهای حضرت داوود(ع) نیز قرآن به صراحت اشاره نموده است. سؤال این است که خدای متعال چه نیازی به عبادت بندگان دارد؟ آن هم عبادتهایی سخت ؟ راز این همه عبادت توسط اولیاء و بزرگان چیست؟ حقیقت آن است که فهمیدن این راز آسان نیست، “ربّ حامل فقه الی من هو ا‡فقه منه.” راز اصلی، این است که انسان هنگامی به درجه خلیفه` اللهی میرسد که همه چیز خود را در برابر خدا ببازد؛ یعنی عبد حقیقی باشد. اگر ما چیزی را برای خود قائل شویم، از جهالت است. ما هیچ چیز نداریم که از خود ما باشد. هر چه داریم برای اوست. اگر انسان ناداری، فقر، بیچارگی و ذلت ذاتی خود را درک کند، میتواند به مقام بندگی و خلافت الهی نائل گردد. آینه تا صیقل داده نشود، صورتی در آن منعکس نمیشود. مقام خلیفه` اللهی که خدای متعال برای انسان مقرر فرموده، جز از راه بنده شدن، آن هم بنده خالص شدن، میسر نیست، این مقام فقط در اثر بندگی پیدا میشود.
فقیریم و بندهِ درگاه او
بندگی باید به گونهای باشد که انسان در همه مراحل نسبت به خالق احساس نیاز و فقر کند. اگر کسی ثروت فراوان و اموال بسیاری داشته باشد و به واسطه حادثهای همه ثروت و اموال و املاک خود را در یک روز از دست دهد، به گونهای احساس فقر و بیچارگی میکند که ناخواسته با ناراحتی گریه میکند. در چنین زمانی که انسان میفهمد هیچ چیزی ندارد، به طور طبیعی اشک میریزد. گریه برای چنین جایی است. گریه حالتی احساسی برای هنگامی است که انسان احساس بیچارگی میکند. اگر کسی بخواهد بنده خدا باشد، باید نسبت به خدا احساس نیاز و فقر کند. از همین رو خدای متعال مقدمات و شرایطی را فراهم میکند، تا هر کسی به اندازه معرفت خود، این حالت را درک کند.
فراق امام عصر (عج)؛ نشانه فقر و بندگی ما
انسان در طول هشتاد سال عمر طبیعی که در این دنیا، دارد، از محبوب حقیقی جداست. البته برای شیعیان مراتب دیگری نیز وجود دارد. شیعیان از امام زمان صلوات ا... علیه هم جدا هستند. چه کسی در این عالم دوست داشتنیتر از او؟ آیا این فراق نباید سوزی در ما ایجاد و اشک ما را جاری سازد؟ از نخستین لحظات تولد نام او را شنیده و دل به او سپردهایم و تاکنون دیدار میسّر نگشته است. این نشانه نیاز و ناداری ماست. حالت تضرع و اشک هنگامی به وجود میآید که بدانیم هیچ چیزی در اختیار انسان نیست و اختیار همه عالم به دست خداست. کسانی که کمال معرفت را دارا هستند به خوبی میدانند که در این عالم هیچ چیز در اختیار آنان نیست. فرق آنان با ما این است که وقتی ما چیزی نداریم نیز خود را فقیر نمیبینیم. تفاوت ره از کجاست تا به کجا! راز برخی از این سختی کشیدنها و زجر دیدنهای ما برای آن است که ما بنده بودن خود را بفهمیم. وقتی خدا تکلیفی را معین فرموده اگر درست انجام دادیم هیچ چشمداشتی نداشته باشیم و بگوییم ما بندهای بیش نیستیم. در این هنگام انسان لیاقت مقام خلیفه` اللهی را پیدا کرده و به مراتب قرب میرسد.
هرچه از دوست رسد نیکوست
چهارده معصوم(ع) در اوج مراتب خلیفه اللهی هستند؛ چرا که هیچ چیز برای خود نمیخواهند. نمونه آشکار آن حالت سیدالشهداء(ع) در قتلگاه است آیا تصور میکنید امام حسین(ع) در لحظه شهادت از اینکه نعمتهای دنیا را از دست میدهد، محزون و اندوهگین است؟
در آن لحظه سید الشهداء(ع) میفرمایند: خدایا! همه آنچه را داشتم برای رضایت تو دادم، فقط برای رضای تو. مقام والای ائمه اطهار(ع) در تصور ما هم نمیگنجد، چه رسد به آنکه چون آنان باشیم. باید گام به گام تمرین کنیم و با این تکالیف روزمره و واجبات که برای ما تعیین شده به مراتب اولیه بندگی برسیم. خلاف بندگی و محبت است که برای عبادت از خدا مزد بخواهیم. اگرچه اشکال ندارد اما نباید به گونهای باشد که انسان گردنکشی کند.
از نماز خواندن نیز باید استغفار کنیم!
برخی علمای اخلاق و حضرت امام(ره) میفرمایند: اگر دقت کنیم، باید از بسیاری از عبادات و اعمال واجب که انجام دادهایم، استغفار کنیم. برای آنکه اگر بررسی کنیم آن قدر در نماز زشتی و کاستی داریم که دیگر جایی برای ثواب بردن نمیماند. وقتی در نماز به فکر همه چیز هستیم به جز خدا، یعنی از خدا رو برگرداندهایم. اگر کسی پشت به شما، با شما حرف زند، چقدر زشت است؟ وقتی انسان در نماز به کار دیگری فکر میکند، اینگونه است. اما خدا از لطف و رحمتی که دارد، قبول میفرماید. مرحوم آخوند کاشی در مدرسه صدر اصفهان سکونت داشتند. یک روز یکی از عشایر اطراف اصفهان، در هنگام غروب، جهت خواندن نماز وارد مدرسه شد. پس از آنکه در سر حوض مدرسه وضو گرفت، مشغول نماز شد. نماز او که بیشتر به خم و راست شدن شبیه بود، اشکالات بسیاری داشت. مرحوم آخوند به سمت او رفت و گفت: آیا این نماز بود که خواندی؟ مرد عشایری گفت: خیر! مرحوم آخوند گفت: پس این چه کاری بود که انجام دادی؟ مرد عشایر جواب داد: من با این کار فقط خواستم به خدا بگویم که یاغی نیستم. مرحوم آخوند به گریه افتاد و گفت: نماز همین است. ما که نماز نمیخوانیم؛ اگر نماز آن چیزی بود که علی(ع) میخواند، پس ما نماز نمیخوانیم؛ همین قدر است که به خداوند بگوییم یاغی نیستیم و نمیخواهیم با تو مخالفت کنیم. با این نماز به خدا میگوییم، نفس، شیطان، هواهای نفسانی و فریبهای شیطانی در کمین ما هستند. تو ما را از شرّ آنان حفظ کن و ما را یاری نما تا از آلودگیها پاک شویم. همین اندازه که گردنکشی نمیکنیم؛ کفایت میکند.