کمین های شیطان در مسیر قرب به خدا
اشاره: آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیتا... مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 31/6/87 بیان شده است.
«اللّهم صل علی محمد و آله، و جنبنا الالحاد فی توحیدک، و التقصیر فی تمجیدک، و الشک فی دینک، و العمی عن سبیلک، و الاغفال لحرمتک، و الانخداع لعدوّک الشّیطان الرّجیم»
امام سجاد(ع) در این دعای شریف، از خدای متعال درخواست میکنند تا به مقام قرب و رضوان الهی رسند. برای تحقق پدیدهها در عالم، یک سلسله اسباب و مقتضیات و شرایط و معدات وجود دارد. در مقابل موانعی نیز وجود دارد که پیش از تحقق، آنها را باید دفع و از بروز موانع پیشگیری کرد و اگر تحقق پیدا نمود، باید آنها را رفع کرد. در اینجا هنگامی که از خدای متعال توفیق گام نهادن در راه رضای او و بهترین اعمال و عبادات را میخواهیم، سزاست که درخواست کنیم تا موانع رسیدن به قرب و رضای الهی را دفع و رفع فرماید.
الحاد، مانع رسیدن انسان به قرب الهی
نخستین مانع قرب خدای متعال براساس آموزههای این دعا، «الحاد در توحید» است. منظور از الحاد، تنها نفی خدا نیست؛ بلکه هرگونه انحراف در عقیده صحیح را الحاد، میگویند. «الحاد»، گاهی به صورت انکار مبدا‡ - العیاذ با... - و گاهی به عنوان شریک قرار دادن برای خدا و گاهی به عنوان نسبت دادن صفات نامناسب به خدای متعال، بروز و ظهور مییابد. الحاد یعنی انحراف از مسیر حق.
توحید، ریشه همه اعتقادات
موانع پیش روی انسان، برای رسیدن به قرب الهی سه دسته هستند. یک دسته از موانع، انحراف در اعتقادات اصولی و امور مربوط به آن است؛ اعتقاداتی که پایه سعادت انسان است. در هر دینی به ویژه در دین مقدس اسلام، یک سلسله اعتقادات اصلی وجود دارد. اعتقاداتی که ریشهایترین مطالب، در ساختمان روحی و ایمانی انسان به شمار میرود. این اعتقادات همچون ریشه درخت هستند که اصول دین نامیده میشوند. اصول یعنی ریشهها. اگر ریشه درختی سالم باشد هرچند شاخ و برگ آن خشک شده و سوخته باشد اما امید آن هست که باز دوباره سبز گردد و بار و برگی بیاورد. اما اگر ریشه درخت پوسیده و از بین رفته باشد، دیگر نمیتوان هیچ امیدی به سبز شدن و بار و برگ دادن آن درخت داشت.
توحید؛ خلاصه دین
اعتقادات اصلی شامل توحید، نبوت، معاد، درک صفات الهی و اثبات عدل خدا، و اعتقاد به امامت است. مجموعه این اعتقادات ریشههای دین یک انسان است. ریشهایترین اصل در میان این پنج اصل اعتقادی، توحید است؛ که اساس دین به شمار میآید. مرحوم علامه طباطبایی - رضوانا... تعالی علیه - میفرمودند: «اگر همه دین را در یک کلمه خلاصه کنیم میشود «توحید» و اگر «توحید» را بگسترانیم، میشود همه دین.» بر همین اساس در درجه نخست انسان باید تلاش کند تا اصلیترین اعتقاد، یعنی توحید سالم و زنده مانده و حیات داشته باشد. چرا که توحید ریشه اعتقادات است. اگر، ریشه ضربه ببیند و بخشکد، دیگر عقاید، که شاخ و برگ درخت هستند، از بین خواهند رفت.
خدای کم قدرت، نابود شدنی است!
انحرافاتی که در اعتقاد به توحید پیدا میشود، معرفت صحیح نسبت به خدای متعال را از بین میبرد، خواه این انحراف شرک در خالقیت و ربوبیت باشد، خواه نسبت دادن صفات نادرست به خدای متعالا، و خواه وجود هر نوع انحراف دیگر در عقاید. ما معتقدیم خدا دارای قدرت بی نهایت است؛ اگر انسان قائل به تقسیم قدرت خداوند شود و بخشی از قدرت او را در دست دیگران بدانیم، دیگر قدرت خدا بی نهایت نخواهد بود و در حقیقت صفت خدایی از او سلب میشود. خدای متعال بر همه چیز قاهر و قادر است. همه امورتحت سیطره، هیمنه و تسلط اوست و همه امور با اراده او موجود است. اگر انسان، در کنار خدا، قدرتهای دیگری را قرار داده و برای آن قدرتها استقلال و تأثیری را پذیرفته، یا در ایجاد، تدبیر، روزی دادن و امور فردی و اجتماعی، به نیروها و قدرتهایی غیر از خدا تکیه نماید، با چنین دیدگاهی، دیگر انسان به قدرت نامحدود خدا نمیتواند اعتقاد داشته باشد. در نظر چنین انسانی قدرتها شکسته و تقسیم شده است. هنگامی که قدرت خداوند محدود شود، طبیعی است که قابل شکست و مغلوب نیز باشد. چرا که وقتی امری محدود باشد، ممکن است کاملتر از آن فرض شود. ممکن است چیزی فرض شود که از آن قدرت محدود، قدرت بیشتری داشته باشد. با چنین دیدگاهی دیگر قدرت خدا، قاهر و بینهایت نخواهد بود.
خدای یکتا یا خدیان متعدد؟
حضرت یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام، در زندان به زندانیانی که خواب دیده و برای تعبیر خواب به نزد ایشان آمده بودند، فرمود: «ا‡ ا‡رباب متفرقون خیر ا‡م اللّه الواحد القهّار»، اگر خدای انسان، «ارباب»، «ربها» و خدایان متعدد شد، هر کدام قدرت محدودی خواهند داشت. در این صورت قدرت خدا محدود و شکستپذیر خواهد بود و قدرت محدود و مغلوب، دیگر نمیتواند خدا باشد. خدا باید دارای قدرتی باشد که بر همه غالب و مسلّط بوده و قدرتی بالاتر از آن فرض نشود. یک فرض آن است که یک خدا وجود داشته باشد، خدای «واحد»، و «قهار»، که بر همه امور غالب است و همه چیز تحت سیطره اوست. در مقابل این دیدگاه، دیدگاهی وجود دارد که میگوید باید چند خدا وجود داشته باشد. قدرت چنین خدایی همچون سایر موجودات، تقسیم میشود و قدرت او نامحدود نیست. «ا‡ ا‡رباب متفرّقون خیر ا‡م اللّه؛» اگر اللّه «واحد» و «قهار» است، همه ماسویالله، با اراده او موجود است. اگر اراده خدا نباشد، هیچ چیز وجود نخواهد داشت. همه چیز نابود است؛ «اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها.»
مانعی برای درک صفات الهی
اگر الحاد و انحراف در توحید وارد شود، دیگر نمیتوان صفات الهی را درک نمود و آنها را شناخت. همه صفات جلالیه و جمالیه که به خدای متعال نسبت داده میشوند، فرع صفت واحد و قهار است. خدا علم بینهایت، قدرت بینهایت، جمال بینهایت، کمال بینهایت است و همه خوبیها را بینهایت دارد. اگر خداوند واحد نبود و قدرت و هستی او تقسیم میشد، صفت قاهریّت او از بین رفته و این صفات نیز برای او دیگر به صورت بینهایت و نامحدود نبودند. هرگاه توحید انسان نقص و انحراف داشته باشد، دیگر نمیتواند خدا را با صفات علیا شناسایی نموده و او را تمجید کند. با یافتن اهمیت این موضوع میتوان فهمید که چرا امام سجاد(ع) میفرمایند: «و جنّبنا الالحاد فی توحیدک و التّقصیر فی تمجیدک.» اگر الحاد در توحید وارد شود، دیگر نمیتوان خدا را درست تمجید و ستایش نمود.
ناسزا به رب النّوع باران!
چندین سال پیش جهت تبلیغ، به هندوستان سفری داشتیم. در یکی از شهرهای هند به همراه بعضی از دوستان و با یکی از فضلای هندی در حال پیادهروی بودیم که ناگهان هوا ابری شد و باران شروع به باریدن کرد. هند از جمله مناطق استوایی است که در تابستان، باران فراوانی در آن میبارد. همچنان که در زیر باران شدید در حال حرکت بودیم یک هندو که با ما هم مسیر بود، ناگهان با عصبانیت رو به آسمان نمود و به زبان هندی، سخنانی گفت. از عالم هندی که همراه ما بود پرسیدم او چه میگوید؟ خندید و گفت: او به رب النوع و خدای باران ناسزا نثار میکند و میگوید: «آن هنگام که باید باران میفرستادی، نفرستادی؛ اکنون باران میفرستی!؟» هنگامی که خدای انسان، خدایگان و ربّ النوعها شدند، آن وقت اعتقاد به خدا نیز این گونه میشود که به جای تحمید و تمجید و خضوع، به خدای خود ناسزا گفته و به او اعتراض نیز میکند - العیاذ با.... اگر کسی به اله یا ربی حقیقی اعتقاد داشته باشد، آن اعتقاد، ایجاب میکند تا انسان، در برابر آن رب و اله خضوع داشته و هر گونه احتمال نقص و قصور و کمبود را از ساحت مقدس او دور بداند. از همین رو، نخستین چیزی که انسان در مقابل خدای متعال به زبان آورده یا در دل میگذراند، تسبیح خدا است؛ «یسبح للّه ما فی السماوات و ما فی الأرض» نخستین لازمه اعتقاد انسان به خدا این است که انسان خدا را از هر عیب و زشتی و کوتاهی منزّه و دور بداند. اما البته لازمه «ا‡رباب متفرّقون،» و «متشاکسون» که با یکدیگر میتوانند نزاع و درگیری داشته و نسبت به همدیگر بد خلقی کنند این است که پرستش کنندگان این خدایان نیز، نسبت به آنها میتوانند گاهی بدخلقی کنند.
حسن یوسف؛ قطرهای از اقیانوس جمال حق
اگر کسی اعتقاد داشته باشد که همه کمالات فقط و فقط برای اوست، همه خوبیها و زیباییها و کمالات موجود را یک رشحه بسیار ناقص، و قطرهای از اقیانوس بینهایت کمال الهی میداند. در عالم انسانی کسی را که در زیبایی ظاهری و جمال، فوقالعاده میشناسیم حضرت یوسف علیه السلام است. نگاه کردن عدهای به چهره ایشان باعث شد تا همه، دستهای خود را به جای ترنجی که در دست داشتند، ببرند. آنها با دیدن جمال یوسف(ع) مبهوت شده و گفتند «ما هذا بشراً ان هذا الاّ ملک کریم». اگر پرسیده شود که زیبایی و جمال یوسف(ع) نسبت به زیبایی خدای متعال چه اندازه است به یقین نسبت زیبایی یوسف(ع) به زیبایی خدای متعال، از نسبت قطرهای به اقیانوس آرام و از همه دریاهای عالم کمتر و پایینتر است. حضرت یوسف(ع) مخلوقی است در حدّی ضعیف و ظرفیتی اندک. سایهای از زیبایی خدا در حضرت یوسف(ع) تابیده شد.
مخلوق محدود و خالق بینهایت
توحید این است که انسان بداند صفات مخلوقات محدود هستند و این تنها خداست که در همه امور کمال محض و بینهایت مطلق است. نخستین خطر تهدید کننده انسان که به دنبال آن، در سایر معارف اعتقادی، انحراف پیدا میشود، نفهمیدن و نشناختن خدای یگانه است. انسان هرگاه خدا را شناخت و هدف او قرب و یافتن رضوان خدا شد، در جستوجوی او راهی را انتخاب میکند تا به قرب او نائل شود. انسان باید تلاش کند تا راه و مسیری را برگزیند که رضایت خدا در آن بوده و انسان را به خدا نزدیک کند. انسان، موجود محدود ناقصی است که به تدریج باید از مراحل آغازین زندگی علم و شناخت پیدا کند «ا‡خرجکم من بطون ا‡مهاتکم لا تعلمون شیئاً» در چنین مقامی انسان احتیاج به هدایت الهی دارد تا خدا او را هدایت کند. خدا نیز چنین کرده و از لطف و عنایت خود دین را به وسیله انبیاء صلوات الله علیهم اجمعین برای انسان فرستاده است.
یقین در دین
واجبترین امر بر انسان این است که تلاش کند تا دین را درست بشناسد و یقین پیدا کند آن دینی که دین صحیح و خداپسند است، «دینا...» است. سپس انسان باید تلاش کند جزئیات آن دین را شناخته تا بتواند به آن عمل کند. پس از معرفت خدا، مهمترین چیز برای انسان، معرفت دین خداست. اگر انسان پس از شناخت خدا، یقین پیدا نکرد که دین صحیح کدام است و در دین شک نمود، راه تقرب به او را پیدا نمیکند. برای نزدیک شدن به خدا و رسیدن به رضوان و رحمت بینهایت او در عالم آخرت، انسان باید بداند که چه کاری باید انجام دهد و این جز با شناخت دین به دست نمیآید. اگر انسان به مرحله یقین دست نیابد، به واسطه شک، در جا زده و توان حرکت در مسیر الهی را نمییابد. برای همین امام سجاد(ع) در دعا پس از درخواست از خدا، برای دور ماندن از الحاد، به آفت شک در دین اشاره نموده و میفرماید: «و الشّکّ فی دینک؛» ما را نخست از الحاد در توحید، که لازمه آن تقصر در تمجید است، دور بدار و دوم از شک در دین، ما را حفظ فرما. انسان پس از شناخت خدا و دین در نهایت به مقام بندگی خدا رسیده و در مقام عمل بر میآید. این دو فراز از دعا بیشتر به بینش، و گرایشهای قلبی و اعتقادات انسان مربوط است. لازمه شناخت دین، شناخت وظایف انسان نسبت به خود، نسبت به خدای متعال، نسبت به جامعه و نسبت به مخلوقات است. هنگامی که انسان این وظایف را یاد بگیرد میتواند در مقام عمل برآید. برای عمل کردن به دین باید انسان توجه داشته باشد که اگر در مقام عمل کوتاهی کند، چه سرنوشت بدی در انتظار او خواهد بود و در دام چه دشمن مطرودی خواهد افتاد.
خطرها در کمینند
پس از شناخت هنگامی انسان میتواند راه درست را بپیماید که در گرداب و دام شیطان گرفتار نشود. انسان اگر از چنگ شیطان به در آمد و راه صحیح را شناخت، پس از شناخت ممکن است، در مقام عمل در دام شیطان گرفتار شده و نتواند عمل کند. مرحله اول عقاید، مرحله دوم شناخت دین و مرحله سوم مقام عمل است. برای هر کدام از این مراحل لوازمی ذکر شده است. اگر شک در دین پیدا شد «و العمی عن سبیلک» انسان نسبت به مسیری که باید در آن گام نهد، کوردل شده و آن را درک نمیکند. حق و باطل را تشخیص نمیدهد؛ چون دین صحیح را درست نشناخته، نمیداند که کدام مسیر درست است و کدام درست نیست. همچون انسان نابینا که نمیتواند در هنگام حرکت در مسیر، خطرها، گودالها، صخرهها، حیوانات درنده و گزنده، مارها و عقرب ها و تهدیدها و آسیبها را دیده و از آنها خود را حفظ کند. کسی که دین را نشناخته و به آن یقین ندارد، به آسانی در خطرها گرفتار میشود. اگر انسان در مقام عمل قدر نعمتهای خدا را ندانسته و به اوامر و نواهی و حدود الهی، عمل نکند، و اعمال واجب را بزرگ ندانسته و نسبت به آن چه باید احترام بگذارد، کوتاهی کند و از آن چه ممنوع است، دور نشده و مرتکب حرام شود، خواه ناخواه در دام شیطان گرفتار شده و به هلاکت میرسد.
نور ایمان و یقین؛ چراغ روشنای راه
این فرازها با ذکر صلوات آغاز شده است. «اللهم صل علی محمد و آله» در بسیاری از فرازهای دعاهای مأثور از اهل بیت صلواتا... علیهم اجمعین، ذکر صلوات تکرار شده است. در دعاهای ماه شعبان و مناجات شعبانیه و دعاهای دیگر نیز همینگونه است، اگر صحیفه سجادیه را بخوانید، خواهید دید که در هر صفحهای یک یا چند صلوات ذکر شده است. پس از ذکر صلوات میفرماید: «و جنبنا الالحاد فی توحیدک؛» ما را از انحراف در توحید و خداشناسی دور بدار! «و التّقصیر فی تمجیدک» و از کوتاهی در ستایش خود، ما را حفظ فرما. اگر در مرحله توحید، انحرافی وارد شود، انسان نمیتواند آن گونه که باید خدا را ستایش کند. پس از این مرحله امام سجاد(ع) به آفت شک در دین اشاره کرده و میفرمایند: «و جنبنا الشک فی دینک، و العمی عن سبیلک». ما را از تردید و شک در دین و نابینایی و کور دلی در مسیر خود دور فرما! اگر انسان در دین شک نمود، در مسیری که باید به سوی خدا گام نهد، نابینا میشود: «فانها لا تعمی الأبصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور» اگر چشم انسان نابینا شود، امور مادی و جسمانی را نمیبیند اما آنچه باید انسان ببیند، حق و باطل و راه حق است تا بپیماید؛ راه باطل را باید ببیند، تا خود را حفظ نموده و در گودال سقوط نکند. نور را ببیند تا به دنبال آن رود و ظلمت را درک کند تا از آن اجتناب کند؛ اما اگر اینها را درک نکرد، همچون انسان نابینا است «و العمی عن سبیلک.»
تغافل و بیاعتنایی به خدا؛ سقوط در همه تباهیها
مرحله بعدی مرحله عمل است، در مرحله عمل مهم آن است که انسان احکام الهی و دستورات خدا را محترم بشمارد و به آن توجه داشته باشد. آفت این مرحله این است که انسان خود را به غفلت انداخته و بیاعتنایی کند. گاهی غفلت بهطور طبیعی ایجاد میشود، این بد است؛ اما بدتر از آن این است که انسان از روی عمد غفلت و بیاعتنایی کند.
انسان در شبانه روز از هنگامی که صبح از خواب بیدار میشود تا آن هنگام که شب به خواب میرود، کمتر میشود که مراقب باشد تا در مسیری که خدا فرموده گام نهاده و به دستورات الهی عمل کند. بیش از نود در صد توجهات انسان، معطوف به رفع نیازها و خواستههای مادی همچون خوردنیها، آشامیدنیها، پختن، خریدن و پول در آوردن، است. توجه به این امور به صورت طبیعی، آن گونه که باید و شاید، جایی برای توجه به خدای متعال و دستورات او باقی نگذاشته و توجه به خدا در انسان ضعیف میشود. این به خودی خود، نکوهیده و مذموم است. اما بدتر و نکوهیدهتر از آن این است که انسان از روی عمد، به خدا و دستورات او بیاعتنایی و بیتوجهی میکند. با آنکه شرایط هشدار و توجه برای انسان فراهم است، اما او خود را به بیتوجهی میزند. گاهی شنیدن موسیقی برای انسان جالبتر از شنیدن قرآن است. تماشای یک فیلم جالبتر از شنیدن تفسیر قرآن است. خداوند میخواهد انسان را از غفلت بیرون بیاورد و او را متوجّه سازد، اما انسان تغافل نموده و خود را از روی عمد به غفلت گرفتار میکند. این تغافل و بیاعتنایی قساوت قلب آورده و از انسان توفیق را سلب میکند. غفلتهای طبیعی، تا آنجایی که طبیعی است، اگرچه نقص است و مناسب مقام عبودیت نیست، اما خیلی خطرناک نیست. در چنین غفلتهایی هنگامی که انسان توجه پیدا نماید، پشیمان میشود که چرا غفلت داشته است.
نام خدا، موجب آرامش یا بیزاری؟
هنگامی که عامل توجه وجود دارد و انسان خود را به غفلتزده و از روی بیاعتنایی به خدا توجهی نمیکند، العیاذ بالله کار به جایی میرسد که انسان از شنیدن اسم خدا نیز بیزار میشود - «و اذا ذکر اللّه وحده اشمأزّت قلوب الذین لا یؤمنون بالآخره» هنگامی که انسان در مرداب دنیا فرو رفته و دل را در اختیار لذایذ دنیا قرار میدهد، هر آنچه را که مزاحم لذت دنیا باشد مانع دیده و از آن ناراحت میشود. اگر به کسی که در پی هوس و گناه است؛ خدا را یادآور شوید، طبیعی است که ناراحت شود. به جای آن که قلب و جان انسان با شنیدن نام خدا، خرسند و شاد و نورانی شود و همچون عاشقی که نام معشوق را میشنود، بیاختیار گردد، با شنیدن نام او ناراحت شده و میگوید: یک دقیقه نمیگذارند راحت باشیم! «و اذا ذکر اللّه وحده اشمأزّت قلوب الّذین لا یؤمنون بالآخرهِ.» پناه بر خدا! انسان باید همواره یاد خدا را در دل زنده نگاه داشته و نسبت به احکام الهی با احترام نگاه کند. هنگامی که از دین و فقه و احکام خدا سخنی به میان میآید، انسان باید با ادب و احترام با آن روبهرو شده و با اشتیاق آنها را آموخته و به آن عمل نماید. اگر انسان نسبت به حرمتهای الهی بیاعتنا شد و خود را به غفلت زده و عامل غفلت را برای خود فراهم نمود، قطعا در دام شیطان گرفتار خواهد شد. در این فراز از دعا امام سجاد(ع) میفرماید: «و الانخداع لعدوک الشیطان الرجیم» ما را از فریب شیطان و گرفتاری در دام او دور بدار. منبع