یک مسأله اعتقادى مهم این است که آیا ایمان و عمل هر دو، شرط سعادت هستند یا ایمان به تنهایى و یا عمل به تنهایى کافى است؟ به عبارت دیگر آیا اصل ایمان است یا عمل، یا هر دو؟
پاسخ اجمالى این سؤال این است که بدون شک از نظر قرآن کریم، عمل بدون ایمان ارزشى ندارد. اگر کسى خداوند، روز قیامت، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام)را قبول نداشته باشد، هر کار خوبى هم که انجام دهد، باعث سعادت آخرتش نمى شود. اصولا کسى که اعتقادى به بهشت و جهنم و روز قیامت ندارد چگونه مى خواهد به بهشت برود؟! خداوند در قرآن کریم مى فرماید: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَراب بِقِیعَة یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللّهَ عِنْدَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ وَ اللّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ;1 و آنان که کافرند، اعمالشان در مَثَل به سرابى ماند در بیابان هموار بى آب که شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آن شتابد، چون بدان جا رسد هیچ آب نیابد و آن کافر، خدا را حاضر و ناظر اعمال خویش ببیند که به حساب کارش تمام و کامل برسد و کیفر کفرش بدهد [ و خدا با سرعت به حساب تمام خلایق رسیدگى مى کند.
مردم معمولاً کسانى را که کارهاى خوب زیاد و بزرگى انجام مى دهند، مثلا بیمارستان مى سازند یا پول هاى خیلى کلان خرج مى کنند، بسیار محترم مى شمارند، حال آن که شاید به دلیل عدم اعتقاد به روز قیامت و... کارهاى آنها در نظر خداوند ارزشى نداشته باشد. ممکن است بعضى بپرسند، مگر مى شود کسى که برق را اختراع کرده و امروزه مردم تمام دنیا از اختراع او استفاده مى کنند به بهشت نرود؟ پاسخ این است که از نظر قرآن اگر همین فردى که برق را اختراع کرده است، وجود خداوند، و حقانیت اسلام، پیامبر(صلى الله علیه وآله)، قرآن و ائمه اثنا عشر(علیهم السلام) نیز برایش ثابت شده باشد ولى تمام آنها را از روى عناد انکار کرده باشد، به بهشت نمى رود.
کسى که از روى عمد حقیقتى را انکار کند و با این که مى فهمد یا مى تواند بفهمد، کوتاهى کند، هر کار خوبى هم که انجام دهد، موجب سعادت اخرویش نمى شود. البته ممکن است خداوند در دنیا جزاى کار خوب او را بدهد، اما در رسیدگى به اعمال او در آخرت تأثیرى ندارد.
بنابراین از نظر اسلام و قرآن، اگر کسى ایمان نداشته باشد; یعنى معارف الهى برایش ثابت شده باشد و عمداً آنها را انکار کند، نه تنها به بهشت نمى رود، حتى بوى بهشت را هم استشمام نمى کند: «لا یَجِدُ ریحَ الجَنَّة». عکس این مطلب نیز ممکن است وجود داشته باشد; یعنى کسى که ایمان دارد اما هیچ کار خوبى انجام نمى دهد. البته شاید اصلا فرض این که کسى ایمان داشته باشد و هیچ عمل صالحى انجام ندهد، درست نباشد; چون کسى که ایمان دارد حداقل یک «الله اکبر» مى گوید، یک سجده براى خدا مى کند، در پیشگاه الهى خضوع دارد و... . معناى ایمان این است که شخص، اینها را قبول دارد و قطعاً این عقیده در زندگى او اثرى ـ هرچند محدود و کم ـ خواهد داشت. غیر ممکن است کسى به مطلبى ایمان داشته باشد ولى هیچ اثرى در زندگى او بر جاى نگذارد. اگر قبول دارد که «خدا هست»، حتى اگر لال باشد و نتواند «الله اکبر» بگوید، حداقل در دلش خضوعى براى خدا انجام مى دهد. بنابراین فرض این که کسى ایمان واقعى داشته باشد ولى هیچ عمل صالحى انجام ندهد، بسیار مشکل است. فرض معقولش مثلاً این است که نوجوانى در ابتداى رسیدن به سن تکلیف، خدا را بشناسد و ایمان بیاورد ولى به محض ایمان آوردن، از دنیا برود و فرصت نکند عمل صالحى انجام دهد.
در هر حال، ایمان به تنهایى مى تواند منشأ سعادت باشد به شرط آن که فرض صحیحى داشته باشد. ادعاى کسانى که مى گویند ایمان داریم اما در تمام عمرشان نه تنها یک کار خیر انجام نمى دهند بلکه مرتکب جنایات فراوانى نیز مى شوند، منطبق با واقعیت نیست و دروغ مى گویند. ایمان واقعى با ترک همه اعمال صالح امکان ندارد; مگر این که کسى فرصت انجام چنین اعمالى را پیدا نکرده باشد. اصل این که ایمان مى تواند منشأ سعادت بشود، فى نفسه صحیح است اما لازمه ایمان، عمل صالح است به شرط این که شرایط آن فراهم باشد و شخص فرصت داشته باشد تا عمل صالحى انجام دهد.
اما اگر لازمه ایمان، عمل صالح است و انسان مؤمن گناه نمى کند، پس چرا مؤمنان فراوانى هستند که مرتکب گناه مى شوند؟ در پاسخ به این سؤال باید بگوییم که آنها مؤمن هستند اما ایمانشان ضعیف است; یعنى وقتى شهوت و غضب بر آنها غالب مى شود، لازمه ایمان را فراموش مى کنند و مرتکب گناه مى شوند. با توجه به روایاتى که در این زمینه وجود دارد، به هنگام انجام گناه، روح ایمان از فرد مؤمن جدا مى شود و در آن لحظه مؤمن نیست ـ اما کافر هم نمى شود ـ و وقتى شهوت و یا غضبش فروکش کرد، دوباره روح ایمان برمى گردد. انسان مؤمنى که فى الجمله عمل صالحى هم انجام داده است، ولى به دلیل غلبه شهوت و غضب مرتکب گناه مى شود، اگر انجام همان گناه، موجب شود که به طور کلى معتقدات و لوازم ایمان را فراموش کند و هر روز بر گناهانش ـ آن هم گناهان کبیره ـ افزوده شود، چنین فردى در معرض کفر قرار دارد: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ;2 سرانجام کار آنان که به آن اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند. طبیعى است دلى که این قدر به گناه آلوده شده است، دیگر لیاقت ایمان ندارد. ایمان چنین فردى کم کم ضعیف مى شود و بعد به طور کلى از بین مى رود و دیگر باز نمى گردد.
البته انسانى که ایمان صحیحى دارد و کار خیر هم انجام مى دهد، باز هم باید خطر را همیشه جلوى چشم خود ببیند; زیرا اگر خداى ناکرده به دلیل حبّ شهوت و شهرت و مقام، حرص دنیا، حسد و... به گناه آلوده شود، ممکن است در معرض کفر قرار گیرد. بنابراین ایمان باید بقا داشته باشد تا موجب سعادت گردد. البته هر ایمانى هم موجب سعادت ابدى نمى شود. اگر انسانى تا روز آخر عمر با ایمان باشد، اما در لحظه مرگ فاقد ایمان شود، مثل این است که از اول کافر بوده است. عکس این مطلب نیز صادق است; یعنى اگر کسى فقط لحظه آخر عمر واقعاً ایمان بیاورد، گناهان گذشته او آمرزیده مى شود.
یک فرض دیگر این است که سرنوشت اخروى انسان مؤمنى که عمل صالحى انجام داده ولى از سوى دیگر مرتکب گناهان زیادى نیز شده است و قبل از مرگ موفق به توبه نمى شود، چیست؟ چنین فردى آیا به بهشت مى رود یا به جهنم؟
در توضیح این مسأله باید بگوییم، انسان اگر قبل از مرگ موفق به توبه ـ آن هم توبه نصوح و واقعى ـ شود، همه گناهانش آمرزیده مى شود. ممکن است کسانى بگویند بیان این گونه مطالب موجب تجرى بیش تر گناه کاران مى شود; اما ما مى گوییم چه کسى مى تواند مطمئن باشد که موفق به توبه نصوح مى شود؟ در هر حال اگر موفق به توبه شد، خداوند ضمانت کرده گناهان او را بیامرزد: إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً;3 مگر آن کسانى که از گناه توبه کنند و با ایمان به خدا عمل صالح به جاى آرند، پس خدا گناهان آنها را بدل به ثواب گرداند که خداوند در حق بندگان بسیار آمرزنده و مهربان است.
هم چنین انسانى که در مدت عمر خود کبایر را ترک کرده و تنها مرتکب صغایرى شده که به حد کبیره نرسیده است، اگر در لحظات آخر موفق به توبه نشود، خداوند او را مى آمرزد: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً;4چنان چه از گناهان بزرگى گناهان کبیره که شما را از آن نهى کرده اند دورى گزینید ما از گناهان دیگر شما درگذریم و شما را در دو عالم به مقامى بلند و نیکو برسانیم. البته این در صورتى است که سیئات و صغایر چنین فردى به حد کبیره نرسیده باشد; زیرا اصرار بر صغایر، خود گناهى است کبیره.
اما فردى که قبل از مرگ موفق نشده از گناه کبیره اش توبه کند چطور؟ بر اساس روایاتى که در این زمینه داریم، ملک الموت جان این گونه افراد را سخت مى گیرد. اگر با همان سخت گرفتن جانشان، حسابشان پاک شد، به بهشت مى روند وگرنه ممکن است مدتى در عالم برزخ معذّب بوده و فى الجمله عقاب هایى داشته باشند. این که شب اول قبر و در عالم برزخ چه معامله اى با آنها مى کنند، خدا مى داند. ممکن است حتى در محشر، ناراحتى ها، گرفتارى ها، گرسنگى ها و تشنگى هایى داشته باشند. اگر با این عقاب ها، حسابشان پاک شد، مشمول آمرزش مى شوند و به شفاعت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) به بهشت مى روند. البته شرط رفتن به بهشت، این است که اصل ایمانشان لطمه نخورده باشد و تا لحظه مرگ آن را حفظ کرده باشند.
البته ناگفته نماند که درباب «مرتکب کبیره» خوارج معتقد بودند اگر کسى مرتکب گناه کبیره ـ آن هم کبیره اى که خود آنها کبیره مى دانستند ـ شود، کافر است. بر این اساس بود که حضرت على(علیه السلام) را کافر مى دانستند; زیرا پذیرفتن حکمیت از سوى آن حضرت را یک گناه کبیره مى پنداشتند. آنها به دلیل همان عقاید انحرافى که داشتند شیعیان را سر مى بریدند و به زن هایشان تجاوز مى کردند. آرى، همان هایى که قائم اللیل و صائم النهار و حافظ قرآن بودند، چنین عقیده فاسدى داشتند. در هر صورت، این قول خوارج که هر کبیره اى موجب کفر مى شود، غلط است. البته اگر کسى گناه کبیره اى انجام دهد و موفق به توبه هم نشود، گرفتار عذاب الهى مى گردد اما کافر نمى شود، بلکه اگر ایمانش محفوظ مانده باشد، هر چند مرتکب کبیره اى هم شده باشد، بعد از تحمل عذاب، نهایتاً وارد بهشت مى شود. بنابراین براى رفتن به بهشت، ایمان شرط اساسى است; بدون ایمان کسى به بهشت نمى رود.
1. نور (24)، 39.
2. روم (30)، 10.
3. فرقان (25)، 70.
4. نساء (4)، 31.