در مقابل، حزنى که انسان را متوجه خدا، آخرت و مسؤولیت هاى شرعى و اجتماعى اش کند، حزنى مطلوب است; حزن از این که چرا در انجام تکالیف کوتاهى کرده ایم. انسان عاقلى که مرتکب گناهى شده، اگر متوجه شود این عمل موجب شده که سعادت آخرت را از دست بدهد، در حالى که مى توانست با انجام دادن کار دیگرى سعادت دنیا و آخرت را کسب کند، محزون مى شود. این گونه حزن ها اگر به حد افراط نرسد، مطلوب است، اما اگر به حدى برسد که انسان را از کار و زندگى باز دارد و باعث شود که فرد تکالیف شرعى خود را نتواند انجام دهد، هیچ فایده اى ندارد. غم و غصه اى که موجب شود انسان در زندگى نتواند درس بخواند، عبادت کند، جهاد برود، به اجتماع خدمت کند و سایر فعالیت هاى مطلوب دینى را انجام دهد، چه فایده اى دارد؟ بنابراین مرتبه اى از حزن هم مى تواند مطلوب باشد; و آن زمانى است که انسان را وادار به جبران گذشته نماید و تکالیف و کارهاى خیرى که باعث سعادت آخرت او مى شوند انجام دهد.