بلا و گرفتاری برای مؤمن، عین محبت خداست
اشاره: در شماره های پیشین، سلسله سخنرانیهای آیتا... مصباح یزدی در ماه مبارک رمضان و در دفتر مقام معظم رهبری را تقدیم حضورتان کردیم. اینک مباحث ایشان را پیمیگیریم.
ماه حضرت دوست
و الحَمدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِن تِلکَ السُّبُلِ شَهرَهُ شَهرَ رَمَضَانَ ، شَهرَ الصِّیَامِ، وَ شَهرَ الاِسلامِ، وَ شَهرَ الطَّهُورِ، وَ شَهرَ التَّمحِیصِ، وَ شَهرَ القِیَامِ، الَّذِی اُنزِلَ فِیهِ القُرآنُ، هُدًی لِلنَّاسِ، وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الهُدَی وَ الفُرقَانِ
دعایی که امام سجاد صلوات ا... علیه در آغاز ماه رمضان تلاوت میکردند با چند حمد آغاز شده است. امام سجاد (ع) پیش از همه خدا را حمد میکنند برای اینکه ما را به حمد خودش هدایت کرد. در فراز دوم دعا، حمد خدای متعال است که دینش را به ما تعلیم داد و در اختیار ما گذاشت و در سایه این دین راه هایی که منتهی به رضوان الهی میشود را به ما نشان داد. در فراز سوم برخی از راههایی که به رضوان الهی ختم میشوند را مورد حمد قرار میدهد. یکی از راهها ماه رمضان است که پیمودن آن ما را به رضوان الهی میرساند. در این فراز اوصافی که برای ماه رمضان میفرمایند برای همه ما شناخته شده است. نخستین توصیفی که در این فراز از دعا برای ماه رمضان مطرح میشود آن است که این ماه را ماه خدا معرفی میکند با این که همه ما سوی ا...، مخلوق خدا هستند، اما خدا در میان مخلوقها، نسبت بعضی از آنها را به خود، یک نسبت خاصی قرار داده است. اگرچه همه مخلوقات، انتساب مخلوق و خالق را دارد. به زبان فلسفی، ارتباط ربط و ذیربط یا وجود تعلقی و وجود مستقل، میان همه مخلوقات و او وجود دارد. اما برای بعضی از مخلوقات ویژه، امتیاز و تشریفی قائل شده و با نسبت دادن آنها به خود، شرفی را برای آنها قرار داده است. به عنوان مثال کعبه را خانه خود نامید. در جهان مسجد فراوان است. علاوه بر اینکه همه بقعههای زمین و عالم برای خداست. ولی در میان همه آنان جایی را به نام خانه خود به نام بیت ا... نامیده است. در میان زمانها نیز بعضی زمانها را به خود نسبت داده است مثل ماه رمضان. در خطبهای که پیغمبر اکرم صلی ا... علیه و آله و سلم در آستانه ماه رمضان ایراد فرمودهاند، میفرمایند: «قَد اَقبَلَ اِلَیکُم شَهرُ اللَّهِ بِالبَرَکَه` وَ الرَّحمَهِ` وَ المَغفِرَه» شاید نخستین کسی که ماه رمضان را ماه خدا نامیده پیغمبر اکرم صلی ا... علیه و اله و سلم باشد. پیامبر (ص) گزاف و بیهوده سخن نمیگویند «ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی * اِن هُوَ اِلاّ وَحیٌ یُوحی»، اگر این سخن وحی الهی هم نباشد، شاید از الهامات الهی باشد. با این وصف ماه رمضان شرافت یافته و ماه خداست.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( شنبه 87/7/20 :: ساعت 9:49 عصر )
در سخنرانی آیتا... مصباح یزدی مطرح شد
دین، احسان، رضوان
اشاره: آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیتا... مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 15/6/87 مطابق با شب پنجم ماه مبارک رمضان بیان شده است.
هدایت برای همه
امام سجاد صلواتا... علیه در دعایی که در آغاز ماه رمضان تلاوت میفرمودند حمد الهی را ادامه میدهند. سیره ائمه اطهار و ادب ایشان در راز و نیاز با خدا این بوده که در آغاز هر دعا به حمد الهی میپرداختند. به دیگران نیز سفارش نمودهاند تا برای استجابت، دعا را با حمد خدا آغاز کنید. در فرازهای نخست دعا، امام سجاد(ع) اشاره میفرمایند که خود حمد، یک نعمت الهی به شمار میرود که احتیاج به حمد و شکر دارد. در این دعا میفرمایند: «الحَمدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِن ا‡َهلِهِ» در این فراز دو تعبیر به کار رفته. اول: هَدَانَا لِحَمدِهِ، دوم: وَ جَعَلَنَا مِن ا‡َهلِهِ این دو میتوانند مربوط به دو نوع فعل و دو نوع هدایت الهی باشند. یک نوع از هدایت این است که خدای متعال بندگان را دعوت و راهنمایی میکند. به این میگویند ارایه طریق و راه. «اِنّا هَدَیناهُ السَّبِیلَ اِمّا شاکِراً وَ اِمّا کَفُورا»ً این هدایت برای همه بندگان است حتی برای کسانی که دعوت را نمیپذیرند و آن را انکار میکنند و عناد میورزند. هدایت شامل حال آنان نیز میشود ما قوم ثمود را هدایت کردیم ولی آنها کوری را بر هدایت ترجیح دادند» (فصلت، 17) همانگونه که آیه اشاره میکند هدایت الهی شامل همه میشود چه کسانی که از آن بهره برند و چه آنانی که آن را انکار کنند و عناد بورزند. یک نوع دیگر از هدایت ایصال الی المطلوب است. در این نوع هدایت فعل تکوینی انجام میگیرد به این شکل که خدای متعال کمک میکند تا بندگانش مراحل رسیدن به هدایت را سپری کنند و هدایت را در زندگی تحقق بخشیده و به نتیجه برسند. این نوع از هدایت ویژه کسانی است که هدایت عام الهی را بپذیرند و از آن قدردانی کنند. اما اگر کسانی با ارایه طریق و هدایت عام مخالفت کردند، از این هدایت ویژه نیز محروم میشوند. در آیه 6 سوره منافقون آمده است: «خدا قوم فاسق را هدایت نمیکند. نه آنکه راه را به آنان نشان نمیدهد بلکه راه را نشان داده است اما آنها را به سرمنزل مقصود نمیرساند. در آغاز این دعا نیز هنگامی که میفرماید هدانا لحمده ممکن است منظور از هدایت، هدایت عام باشد که خدا به همه بندگان ارائه فرموده تا حمد الهی به جا بیاورند. اما در این فراز که میفرمایند: «و جَعَلنا مِن اَهلِه» این فعل تکوینی است. خدا به ما توفیق داده تا از هدایت بهره ببریم و حمد الهی را تحقق ببخشیم. هدایت الهی، یا هدایت تشریعی است یا هدایت تکوینی. در آیه تطهیر (احزاب، 33) پاکی اهل بیت هدایت تکوینی است اما اینکه خداوند اراده تطهیر را نسبت به همه انسانها دارد هدایت تشریعی است. این دعا به ما توجه میدهد حمد و سپاسی که به جا میآوریم، به توفیق الهی بستگی دارد. اراده تکوینی الهی به آن تعلق گرفته تا ما حمد و سپاس را انجام دهیم. ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( سه شنبه 87/7/16 :: ساعت 6:18 صبح )
گروه فرهنگی: در ایام ولادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی ارواحنا له الفدا سزاست تا سرور و شادی با آگاهی توأم شود و
اگرچه کوچه و برزن این روزها به مدد دوستان اهل بیت علیهم السلام زیبا شده اما زیباتر آن است که این زیبایی ظاهری را به زیبایی باطنی اجتماع کشانده و جامعه ای بسازیم که در هر آن مهیای چراغانی بزرگ ظهور باشد. و اینگونه نمی شود مگر با ارتقای آموزه ها
آنچه در ادامه می آید، گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی است که به مناسبت نیمه شعبان، در مسجد مقدس جمکران ایراد شده است.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( یکشنبه 87/5/27 :: ساعت 11:25 عصر )
|
گفتاری از آیت الله مصباح درباره مشروطیت |
اشاره: گفتار زیر مربوط به سخنرانی آیت الله مصباح یزدی است که در سال 82 در همایش 2 روزه ای که به مناسبت یکصدمین سالگرد نهضت مشروطیت ایران برگزار شد، است. وی در این سخنرانی با اشاره به ویژگی های یک روش صحیح تاریخی از مطلق انگاری و جزم گرایی روشی انتقاد می کند. بخش هایی از این گفتار به مناسبت ایام سالگرد صدور فرمان مشروطیت ارائه می شود:
اینجانب ابتدا از همه شرکت کنندگان در این سمینار بخصوص اساتید محترم دانشگاه و اساتید محترم حوزه و کسانی که با نوشتن مقاله و ارائه سخنرانی شرکت فعال داشتند، تشکر و قدردانی می نمایم. همچنین از این که این حقیر در محضر اساتید معظم و سایر حضار محترم، مطلب قابل عرضه ای ندارم، باید عذرخواهی کنم؛ از این رو به ارائه نگاهی کلی به مسأله مشروطیت و بیان نکاتی چند در این زمینه اکتفا می کنم.
مشروطیت به عنوان یک پدیده اجتماعی که در دوره ای از تاریخ کشور ما اتفاق افتاد، همانند سایر وقایع تاریخی مهم- باید در چند مرمحله و از چند زاویه بررسی شود:
وقایع نگاری و شناخت منابع مستند از غیرمستند
اولین مرحله بررسی این است که آن را به عنوان وقایع نگاری و توضیح فرآیند یک واقعه تاریخی بررسی کنیم. به عبارت دیگر، در واقعه ای مثل مشروطه به این مباحث بپردازیم که این نهضت چگونه شروع شد، چه تحولاتی پیدا کرد و عاقبت آن چه شد؟ چه عناصری در آن نقش اول را داشتند؟ چه کسانی نقش ثانوی را ایفا نمودند؟ چه کسانی ثابت قدم ماندند؟ چه کسانی تحول پیدا کردند و مسائلی از این نوع. چنین کاری صرفاً به عنوان بیان تاریخی و بدون ارزشیابی و ارزشگذاری، کاری است در خودش بسیار ارزشمند؛ چرا که اگر وقایع تاریخی ای که در دسترس ما است، وقایع تاریخی ثابت و قابل اعتمادی نباشد، برای ما قابل استفاده نیست؛ بلکه گاهی استفاده ها معکوس و اشتباه خواهد شد؛ بنابراین باید در این زمینه تلاش کافی و لازم صورت گیرد؛ البته چنین کاری انجام شده و متخصصان این امر زحمت های زیادی در این راه متحمل شده اند؛ هرچند هنوز هم جای کار بیش تری وجود دارد.
تحلیل تاریخی و پرهیز از پیش داوری
مرحله دوم و زاویه دید دیگر در بررسی یک واقعه تاریخی، نگاه تحلیلی به تاریخ است. البته این نگاه قطعاً بر نگاه اول، یعنی وقایع نگاری مبتنی است. به تعبیری وقایع نگاری، مقدمه ای برای تحلیل تاریخ است. در واقعه ای مثل مشروطه، پس از یافتن جواب سؤالات مربوط به واقع نگاری، نوبت به مباحثی از این قبیل می رسد که چرا این واقعه رخ داد؟ چه عواملی در آن دخیل بودند؟ شرکت کنندگان در این نهضت چه انگیزه هایی داشتند؟ آیا انگیزه و هدف واحدی در این کار بود یا افراد و گروه ها با انگیزه های مختلف در پیدایش این پدیده یا به تعبیری در خلق این حادثه مؤثر بودند؟ کسانی که در عمل توفیق بیشتری داشتند، کدام نقش اساسی را ایفا کردند و آیا به اهدافشان رسیدند یا در فرایند حوادث، از اهدافشان منحرف شدند؟
تبیین اهداف و انگیزه های کسانی که این حادثه تاریخی را به وجود آوردند و به سرانجام رساندند و همچنین روش هایی که برای رسیدن به اهدافشان انتخاب کردند، نیازمند تحلیل است و صرفاً دانستن حوادث از نظر وقایع نگاری کافی نیست. در این زمینه آنچه بیشتر اهمیت دارد، عینیت گرایی و موضوعی بحث کردن است؛ یعنی باید از هرگونه ذهن گرایی و پیش داوری احتراز شود. این صحیح نیست که یک محقق، از قبل غرض خاصی را در نظر بگیرد و حادثه ای را در جهت آن و به نفع جریان خاصی تحلیل و نتیجه گیری کند و بر آن تطبیق نماید.
اگر چنین روشی به کارگرفته شود، طبعاً چون افراد مختلف دارای سلیقه ها و اهداف متفاوت هستند، هرکس می کوشد از حوادث تاریخی برای تأیید اهداف مورد نظر خود بهره برداری کند؛ از این رو اگر کسی بخواهد واقعاً تحقیق کند و تحلیل صحیحی از یک حادثه تاریخی داشته باشد، باید بکوشد ذهنش را تخلیه کند و بدون پیش داوری بی طرفانه قضاوت کند؛ والا از یک حادثه خاص می شود دونوع برداشت کاملاً متضاد داشت و قضاوت های متفاوتی ارائه کرد، همچنان که در مورد حوادث مشروطه چنین اتفاقی افتاده است و در مقام ارزش گذاری برخی وقایع دوران مشروطه، افراط و تفریط هایی صورت گرفته که عمدتاً به وسیله کسانی بوده که به پیش داوری مبتلا بوده اند یا اغراض خاصی را دنبال کرده اند؛ حتی اگر این هدف یا غرض هم فی حد نفسه صحیح باشد، نباید بهره برداری از یک حادثه تاریخی تابع اغراض ما باشد؛ بلکه تحلیل یک واقعه تاریخی باید واقع گرایانه صورت گیرد تا قضاوت های ما هم قضاوت های صحیحی باشد.
بعد از این که چنین قضاوتی داشتیم و واقعاً تحلیل صحیحی از یک رخداد تاریخی ارائه دادیم، آنگاه باید ببینیم که این حادثه و روند رخداد آن، با هدفی که ما داریم -خواه این هدف دینی باشد یا سیاسی یا اجتماعی یا مجموعی از این ها- چه نسبتی دارد، در چه مواضعی همخوانی و موافقت دارد و در چه مواضعی ناهمخوان و مخالف است.
آن چه در تحلیل تاریخ ضرورت دارد، واقع گرایی و بی طرفی در تحقیق و قضاوت، عدم پیش داوری، عدم افراط و تفریط و بخصوص احتراز از مطلق کردن و جزم گرایی است. کسی که با انگیزه خاصی دنبال یک تحلیل تاریخی می رود، سعی می کند آن را بر طبق هدف خود تبیین کند. در این فرآیند، شخصیت یا گروهی نظرش را جلب می کند که با هدف او بیشتر سازگار است؛ لذا طبعاً نسبت به او علاقه بیش تری نشان می دهد و سعی می کند آن شخصیت خاص و گفتارها و رفتارهایش را برجسته کند. در نهایت، علاقه ای که به آن شخص یا گروه یپدا می کند، -خواه حق باشد یا باطل- باعث می شود که قضاوتش یک طرفه و مطلق باشد.
این مقتضای هر محبت و عشقی است که به فرمایش امیرالمؤمنین: "من عشق شیئا اعشی بصره" وقتی انسان به چیزی علاقه داشته باشد، آن را آنگونه که می خواهد می بیند؛ فقط زیبایی هایش را می بیند؛ اما اگر واقعگرا باشد، هم حسن هایش را می بیند و هم عیب هایش را، از این رو فقط بر حسن هایش تکیه نمی کند و بیش از حد یک حسن را بزرگ جلوه نمی دهد. همچنین اگر مخالف نظرش باشد، نقاط ضعف را بیش از حد زیر ذره بین نمی گذارد و بیش از حد ارزش منفی به آن نمی دهد.
تطبیق یک حادثه تاریخی با حوادث مشابه، بدون توجه به گرایش های شخصی
گام بعدی در مطالعه وقایع تاریخی، تطبیق یک حادثه با حوادث مشابه آن است. همین واقعه مشروطیت را می توان با حوادث مشابه -چه در داخل کشور و چه در سطح جهان و بین الملل- تطبیق داد. از زمان مشروطیت و مقدماتش تا به حال، حوادث مشابه بسیاری در کشور ما اتفاق افتاده که تطبیق این حوادث با هم دیگر و پیدا کردن نقاط اشتراک و افتراق آن ها، کاری ارزشمند و راه گشاست؛ مثلاً می توان چنین مقایسه ای را بین نهضت مشروطیت با نهضت ملی شدن صنعت نفی یا نهضت روحانیان و انقلاب اسلامی انجام داد.
باز هم آن چه در این مرحله، خصوصاً در تطبیق این حادثه با حوادث مشابه خارجی، مثل تطبیق مشروطیت با دوره رنسانس اروپا یا بعضی از انقلاب هایی که در فرانسه یا انگلستان رخ داد، مهم است، توجه دقیق به واقعیات و عوامل حقیقی پیدایش این حوادث است. آن چه موجب اشتباه و انحراف می شود، این است که کسی بخواهد ناخودآگاه یا آگاهانه دو حادثه را هم از نظر عوامل پیدایش، هم از نظر عوامل تحول، و همین طور نتایجی که در این حال به دست می آید، دقیقاً بر هم منطبق کند و بگوید این ها همه در یک سیاق هستند؛ یعنی عوامل پیدایش، زمینه های تحول و نتایج مترتب بر آن ها را دقیقاً یکی بداند. این هم از لغزش گاه هایی است که انسان در مقام تحلیل قضایای تاریخی ممکن است به آن مبتلا شود.
گاهی اوقات ممکن است این نوع برداشت ها و مطالعات تاریخی بر فلسفه ای مبتنی باشد؛ مثل تئوری هایی از این قبیل که "حوادث تاریخی تکرار پذیرند و سیر تاریخی یک سیر مکرری است" یا "حرکت تاریخ یک حرکت دوری است" یا "حرکت تاریخ یک حرکت دوری است" یا "حرکت مارپیچی است" و چیزهایی از این قبیل که کمابیش در فلسفه تاریخ وجود دارد.
به طور کلی اگر انسان بخواهد بر این اساس، آگاهانه حوادث تاریخی را به طور مطلق بر هم تطبیق کند یا آن که ناخودآگاه به این دام بیفتد، ممکن است موجب لغزش انسان بشود؛ از این رو جا دارد که محقق تاریخ دقت کند تا این چنین پیش داوری نکند که همه حوادث مثل هم هستند یا همین که صرفاً چند حادثه جهات مشترکی داشتند، دیگر هیچ جهت اختلافی نخواهند داشت و یا چون جهات مشترکی داشتند، قطعاً سرانجامشان یکی خواهد بود؛ مثل این که اگر در یک واقعه، گرایش مذهبی نقش اساسی را داشته است، در واقعه دیگری هم که شبیه به آن است، گرایش مذهبی را دخیل بداند یا اگر در یک واقعه مثلاً دخالت روحانیان را اشتباه دانستیم، در دیگر وقاع مشابه نیز دخالت آنان را منع کنیم.
این گونه تعمیم ها دلیل منطقی ندارد. انسان باید حوادث را واقع بینانه و به طور دقیق بررسی کند و عوامل مشترک و غیرمشترک را بیابد، بعد قضاوت کند تا بتواند قضاوت صحیحی درباره حوادث و تطبیق آنها بر هم دیگر داشته باشد. در این بحث مهم نیست که حوادث درچه محدوده جغرافیایی اتفاق افتاده باشد؛ خواه در کشور ایران اتفاق بیافتد یا در خاورمیانه یا حوادثی که بخشی از آن در آسیاست و بخشی در اروپا و یا در بعضی قاره های دیگر. هیچ دلیلی وجود ندارد که اگر این حوادث جهات اشتراک زیادی داشته باشند، صد در صد باید بر هم تطبیق کنند؛ زیرا ممکن است جهات اختلافی هم داشته باشند.
ارزش گذاری با ملاک دینی
در نهایت و پس از طی مراحل فوق، نوبت به ارزش گذاری می رسد که بسنجیم حادثه ای که با شرایط معینی اتفاق افتاد و در بستر مشخصی رشد کرد، عناصر خاصی در آن دخیل بودند، افراد یا گروه هایی نقش اول را ایفا کردند و کسان دیگری نقش کمکی یا نقش ثانوی را داشتند و در نهایت این حادثه به سرانجام خاصی رسید، آیا این پدیده امر مطلوبی در تاریخ ما بود یا نامطلوب؟
در این مرحله نیز گرایش های افرای و تفریطی در عموم اینگونه قضاوت ها و ارزش گذاری ها وجود دارد. در همین موضوع مشروطیت می بینیم که در مقام ارزشگذاری، دو گروه در مقابل هم قرار دارند. یکی صد در صد تأیید می کند که مشروطه یک حادثه بسیار عظیم، اساسی، سرنوشت ساز، مؤثر، عامل پیشرفت، موجب سعادت و نجات از بدبختی، استبداد، و عقب ماندگی بوده؛ گویی یک حادثه الهی و بهشتی اتفاق افتاده و موهبتی است که به یک جامعه ای عطا شده. در مقابل، کسانی هم صد در صد مخالف هستند و معتقدند مشروطه حادثه ای است که دشمنان در آن دست داشتند و استعمارگران آن را بر ما تحمیل کردند، سر تا پایش ضرر بود، سراسر خطا بود و هیچ نقطه روشنی ندارد، هرکس در آن مشارکت کرد، به اشتباه رفت، روحانیان اشتباه کردند، سایر مردم هم اشتباه کردند. همه اینها عامل بیگانه بودند یا حداکثر در دام افتاده بودند و ناآگاهانه به این حادثه دامن زدند.
تا آن جا که تاریخ نشان می دهد، حوادثی که در عالم اتفاق افتاده، با خوبی ها و بدی ها، زشتی ها و زیبایی ها، خوشی ها و ناخوشی ها، رنج ها و مصیبت ها و پیروزی ها توأم بوده است.
مشروطیت یک امر بسیط از آسمان نازل شده نیست، مجموعه حوادثی است در دیک بستر تاریخی خاص با شرایط خاصی که تدریجاً پدید آمد. هم عوامل و عناصر داخلی در پیدایش این پدیده نقش اساسی داشتند و هم عوامل خارجی؛ هرچند که بسیاری از عناصر اولیه مؤثر در پدید آمدن مشروطه، تربیت شدگان و تحصیل کردگان خارج، فراماسون ها و افرادی که با فرنگ و فرنگستان ارتباط داشتند؛ خصوصاً از زمان فتحعلی شاه به بعد –به ویژه زمان ناصرالدین شاه- که موجب رفت و آمدهای ایرانیان با زندگی غربی و مظاهر چشم نواز و فریبنده آن آشنا شده بودند.
تحولاتی که بعد از انقلاب در بسیاری از دولتمردها یا ایدئولوگ های ما پیدا شد، در اثر همین رفت و آمدهای به خارج و دیدن آثار تمدن های اروپایی و زرق و برق های آن بود. بسیاری از این آقایان، از ابتدا به مکتب و مسائل دینی بسیار علاقمند بودند، اما در اثر همین رفت و آمدها یا ادامه تحصیل در انگلستان، فرانسه یا امریکا، 180 درجه تغییر مسیر دادند.
بسیاری از مؤثران مشروطه نیز همین طور بودند: از یک کشور عقب افتاده فقیری که به دست پادشاهان دیکتاتور و فاسق و فاجر به بدبختی کشانده شده بود، به محیط دیگری می رفتند و می دیدند که هم از لحاظ ظاهری سرسبز و خرم است و هم از لحاظ صنعتی پیشرفت هایی کرده، ساختمان های مجلل ساخته شده، وسایل عیش و نوش فراهم است و... به هرحال زیبایی هایی در آن جا به چشمشان می خورد و آنان را تحت تأثیر قرار می داد و هوس می کردند کشور ما نیز همان گونه باشد.
نکته مهم این است که اگر ثابت شد حرکت مشروطیت نیز مثل بسیاری حوادث تاریخی دیگر در کنار آثار خوبی که برای ممکلت داشته، مشکلاتی هم به بار آورده است، باید از آن ها برای امروز درس گرفت. اگر ثابت شود که مشروطه به مشکلاتی دچار شد، به این معنا نیست که همه کسانی که در پیشبرد آن سهیم بودند، نیت سوء داشتند؛ بلکه ممکن است کسانی با نیت خیر بیش ترین نقش ها را داشته اند؛ ولی به دلیل فراهم نبودن برخی شرایط اجتماعی به نتیجه مورد نظر نرسیده است.
از این رو نمی توانیم به طور کلی قضاوت کنیم و حرکتی را صد در صد صحیح یا صدر در صد غلط بدانیم.
در تحلیل قضیه مشروطه، باید بیش تر عناصرش را از هم تفکیک کنیم، شرایط خاصش را در نظر بگیریم و هر کدام را در جای خودش بررسی کنیم و نهایتاً بعد از ارزشیابی فعالیتی که در این رخداد اجتماعی اتفاق افتد، نوبت به این می رسد که ببینیم چه درسهایی باید از این جریان بیاموزیم و چه عبرت هایی باید بگیریم.
مسلماً امروز روزی نیست که ما با قدرت، اسلام را برکسی تحمیل کنیم و یا بالعکس، انتظار داشته باشیم که همه مردم با رغبت مسلمان شوند. ما باید بکوشیم اسلام را همان طور که هست، بشناسیم و معرفی کنیم. این چیزی است که از ما خواسته اند. هر قدر این کار در مشروطیت انجام شده، صحیح بوده و کسانی که این راه را رفتند، درست رفتند. هر قدر هم از این مسیر منحرف شدند، اشتباه کردند؛ از این رو نمی توان با ملاک مشروطه خواهی و عدم مشروطه خواهی قضاوت کرد. نه همه کسانی که مشروطه خواه بودند، صحیح عمل کردند و نه همه کسانی که دشمن مشروطیت بودند. عناصر حق طلب، هم در این طرف بودند و هم در آن طرف. هم در این طرف کارهایی خوبی انجام گرفت، هم در آن طرف. معیار ارزشیابی، تطبیق با اسلام است.
اگر حوادث مشروطیت را بررسی می کنیم و می خواهیم از آن عبرت بگیریم، هنگامی عبرت صحیح خواهیم گرفت که به این نتیجه برسیم: چون این حرکت برخلاف اسلام بود، ضرر داشت و چون آن حرکت در جهت اسلام بود، منفعت داشت. این نکته می تواند پیشاپیش برای ما ملاک باشد. این نتیجه، امری اعتقادی است و امر علمی تاریخی و تحقیقی نیست؛ چون ما به چنین چیزی معتقدیم می توانیم برای خودمان این ملاک را داشته باشیم. نتیجه گیری که با این اصل وفق داشته باشد، صحیح خواهد بود؛ اما اگر طور دیگری نتیجه گیری کردیم، صحت آن مورد اطمینان نیست. |
|
گفتاری از آیتالله مصباح یزدی |
آرامش تحفه ای است که بشریت را به انحای مختلف به دنبال خود می کشاند. مکتبهای مختلف هر کدام نقشه راهنمایی برای رسیدن به آن ترسیم کرده اند. پیشرفت های گوناگون در عرصه های تکنولوژی هر یک راهی برای به آرامش رسیدن انسان می گشایند. با این وجود چرا هنوز اضطراب و نگرانی جوامع بشری را را احاطه کرده است پرسشی است که پاسخ آن می تواند درد مزمن و خانمان سوز آدمیزاد را درمان کند. نزدیک به هزار و چهار صد سال پیش خداوند مردی را برگزید تا نسخه شفا بخش آلام بشری را به دست او داده و به میان آدمیان بفرستد و او را "رحمت للعالمین" خواند تا انسان ها از این رحمت الهی بهره برده و با عمل به دستوراتش گمشده اصلی خود را بیابند و به جای راه از بیراهه سر در نیاورند.
27 رجب روزی است که در آن روز حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله از جانب خداوند مبعوث شد تا که به فرمایش خود مکارم اخلاق را به کمال رسانده تا بشریت را از بحران ها گوناگون نجات دهد.
سیری در اهداف بعثت رسول گرامی اسلام کافی است تا انسان به این مهم رسد که تنها راه رسیدن به آرامش و نجات از اضطراب تمسک به سیره ای است که آن رسول اعظم (ص) برای بشریت به ارمغان گذاشته است.
آن چه که در ادامه میآید، گزیدهای از سخنان آیتالله مصباح یزدی است که درباره هدف اسلام و بعثت پیامبر اعظم(ص) مطرح کرده اند که از نظر خوانندگان می گذرد.
طبیبی که نتیجه معالجهاش، سعادت بینهایت بود...
جامعهای که حضرت در آن مبعوث شدند، یک جامعه دور از فرهنگ، علم و معارف بلند بود. پیامبری که برای هدایت انسانها تا روز قیامت مبعوث شده است، در چنین جامعهای ظهور میکند و با آن وسایل محدود ارتباطی که آن زمان وجود داشته، در مدت کوتاهی چنان تحولی در این مردم به وجود میآورد که یک جامعه نمونه در عالم و منشأ خیرات و برکاتی برای سایر جوامع شدند، و به واسطه اینها اروپای امروز با علم آشنا شد. جا دارد که عزیزان، مطالعاتی در این زمینهها داشته باشند. امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه رابطه خاصی را بین پیغمبر و مردم ترسیم کرده که برای ما خیلی آموزنده است. میفرماید: «طبیب دوّار بطبّه قد احکم مراهمه و احمی مواسمه یضع من ذلک حیث الحاجه`الیه من قلوب عمی و آذان صمّ و السنه` بکم. متتبّع بدوائه مواضع الغفله` و مواطن الحیره`، لم یستضیئوا بأضواء الحکمه` و لم یقدحوا بزناد العلوم الثّاقبه`، فهم فی ذلک کالانعام السّائمه` والصّخور القاسیه». پیغمبر طبیبی برای مردم بود اما نه مثل طبیبهای دیگر: طبیب معمولاً مطبی دارد که بیماران به آن جا مراجعه میکنند و او دستور میدهد. اما پیامبر، طبیب سیار بود، نمینشست تا بیمار از راههای دور و با زحمت، خودش را به او برساند؛ بلکه بیماریاب بود، تفاوت دیگر پیغمبر این بود که نتیجه معالجهاش، سعادت بینهایت بود! فرق دیگر این است که طبیبهای دیگر معمولاً حق ویزیت و پول دارو و درمان میگیرند، ولی پیامبر(ص) از همان آغاز اعلام کرد که هیچ مزدی نمیگیرد. آیا ما قدر این طبیب را میدانیم؟!
از نادانی است که انسان به نسخه طبیب حاذق عمل نکند...
اگر کسی بیماری سختی داشته باشد و پزشکی او را معالجه کند، خیلی ممنون میشود، به ویژه اگر دارویش را مجانی بدهد و هزینه بیمارستان را هم از او نگیرد. آن وقت اگر طبیبی دردهایی را معالجه کند که نتیجهاش سعادت و خوشبختی ابدی باشد، چقدر باید انسان خود را مدیون او بداند و در مقام تشکر از او برآید؟ دست کم باید به نسخهای که میدهد، خوب عمل کند. میداند طبیب حاذقی است، دردهای علاجناپذیر را معالجه میکند، مجانی هم هست، کمترین کار این است که انسان دستوراتش را خوب اجرا کند. خیلی نادانی است که انسان طبیب حاذقی داشته باشد که داروی مجانی هم میدهد؛ ولی به آن عمل نکند و همچنان درد بکشد. علی(ع) میفرماید: طبیب دوّار بطبه» طبیبی سیار است که طبّش را برداشته و در بین مردم راه افتاده «قد احکم مراهمه» مرهمهایی را که برای زخمها و بیماریها لازم است، آماده کرده و همراه خود دارد. «و احمی مواسمه» حتی وسایل داغ کردن و جراحی را هم آماده کرده است «یضع ذلک حیث الحاجه الیه» هر جا نیاز باشد، این داروها و وسایلش را به کار میگیرد. چه کسانی به این طبیب احتیاج دارند؟
چه قدر درباره بیماریهای روحتان فکر کردهاید؟
ما با بیماریهای بدن آشنا هستیم اما دردهای روحی و معنوی را خیلی نمیشناسیم. اجمالاً میدانیم که انسان روح هم دارد و برخی بیماریها مربوط به روح انسان است. اما این که چهقدر ضرر دارد، چه مشکلاتی برای انسان میآورد، چه کسی میتواند معالجه کند و... اینها را خیلی اهمیت نمیدهیم. خودتان تاکنون چه قدر درباره بیماریهای روحتان فکر کردهاید؟! یکی از کارهای مهم پیامبران این بود که بشر را متوجه بیماریهای روحی کردند که اگر معالجه شوند، ارزش مثبتش بینهایت است، و در صورت درمان نشدن به عذاب ابدی منتهی میشود. در اثر بیماریهای بدنی، چند سال عمر آدمی کم میشود؛ ولی بیماریهای روحی عذاب ابدی را در پی دارد؛ چه قدر بین این دو تا فرق است؟! خدا به وسیله پیغمبر آن بیماریها را به بشر معرفی کرده است و آنها برای درمان، هیچ مزدی هم نمیخواهند. آن بیماریها نوعی کوری، ناشنوایی و لالی است که با آنها آشنا نیستیم. وقتی چشممان نبیند زود میفهمیم، اما از کورباطنی و کوردلی اطلاع چندانی نداریم؛ ولی قرآن میگوید که هست. لازمه این کوری، کری و لالیها این است که آدمیزاد از یک طرف به غفلت و از طرف دیگر به سرگردانی مبتلا میشود. هنگامی که گرسنه میشویم، احساسی به ما میفهماند که تو به غذا احتیاج داری، گرسنگی و تشنگی خودمان را زود میفهمیم؛ ولی در بعضی از بیماریها به گونهای میشود که انسان اصلاً اشتهایش هم از بین میرود و تشنگی و گرسنگی را درک نمیکند! معمولاً ما نیازهای جسمانی خودمان را درک میکنیم اما نیازهای باطنی چنان است که وقتی انسان بیمار میشود، فطرتش درست کار نمیکند و اصلاً متوجه نمیشود که بیمار است! وجود درد برای آدمیزاد نعمت بسیار بزرگی است، اگر نباشد نمیداند که بیمار است و درصدد معالجه برنمیآید و درد باعث میشود که انسان برای تسکین آن هم که شده، نزد دکتر برود؛ ولی این بیماریهای باطنی به گونهای است که زنگ خطر ندارد؛ انسان مبتلا میشود اما هیچ احساس نمیکند که کمبود و مشکل دارد. پزشک الهی این موردها را شناسایی میکند و میگوید: تو بیمار هستی.
انبیا میگویند: اضطراب داشتن، بیماری است؛ نباید به آن مبتلا باشید
خدا استعدادهایی در وجود آدمی قرار داده است که باید با کمکهای بیرونی شکوفا شود. نهالی که در باغچه میکارید، استعداد این را دارد که به درخت برومندی تبدیل شود و خروارها میوه تحویل دهد؛ اما شرطش این است که نور و حرارت و آب و ... تأمین شود. یا جریان الکتریسیتهای که در سیمها وجود دارد، میتواند اتاق شما را روشن کند؛ ولی باید کلید را بزنید تا اتصال بین سیم مثبت و منفی برقرار و این انرژی به صورت انرژی نورانی ظاهر شود. برخی میگویند: اضطراب، خاصیت ذاتی آدمیزاد است. ولی انبیا میگویند: اضطراب داشتن، بیماری است؛ شما نباید به این اضطرابها مبتلا باشید، بلکه باید آرامش روحی داشته باشید. «الا بذکر اللّه تطمئن القلوب». آرامش هست، راه رسیدن به آن ارتباط با خداست تا استعدادهایی را که به بندگان داده شده، شکوفا کند.
از غذاهای خوب انبیا لذت می بریم؟
پس ما اولاً باید ببینیم که آیا بیمار هستیم یا خیر؟ علایمی دارد، وقتی انسان بیمار میشود یکی از آثارش این است که راحتیهایی که همیشه دارد، از او سلب میشود، از غذاهای لذیذی که همیشه دوست داشت، خوشش نمیآید و ... باید ببینیم آیا از غذاهای خوبی که انبیا تعریف کردهاند، از چیزهایی که خود انبیا خیلی لذت میبرند ـ عبادت، نماز، انس با خدا، شب زنده داری و ... ـ لذت میبریم یا نه؟ بدترین عقوبت این است که لذت مناجات را از آدمی بردارند؛ و دیگر دوست نداشته باشد که با خدا راز و نیاز کند. باید ببینیم آیا وقت نماز که میشود، به شوق میآییم؟ قرآن میفرماید:«و انّها لکبیره` الّا علی الخاشعین»؛ نماز برای کسانی که اهل خشوع نیستند، یک بار گران است. آیا نماز که میخوانیم میگوییم چرا این قدر زود تمام شد، یا میگوییم کاش زودتر تمام میشد؟! اگر امام جماعتی یک مقدار نمازش طول بکشد، لذت میبریم که بیشتر با خدا انس گرفتیم، یا میگوییم ما را معطل کرد و از کارمان عقب افتادیم؟!
امام سجاد(ع) از فراق ماه رمضان گریه میکرد. در این برنامههایی که تلویزیون پخش میکرد، در بعضی مجالس وقتی دعای وداع میخواندند، مردم زار زار گریه میکردند که ماه رمضان دارد تمام میشود. برخی هم هستند که این روزه گرفتن برایشان مصیبت بزرگی است! میگویند ای کاش روزها کوتاهتر باشد، کاش مسافرتی پیش آید تا از این روزه خلاص شویم، زودتر ماه دیده شود، ماه 30 روز نشود 29 روز بشود و ...! همین طور انفاق و کارهای دیگر، خیرخواهی برای مردم و ... بعضی اصلاً دوست دارند از اموالشان به دیگران بدهند، وقتی دیگران استفاده میکنند، لذت میبرند؛ اما کسانی هم هستند که اگر یک ریال بخواهد از جیبشان دربیاید، گویا میخواهد جانشان درآید! اینها نشان میدهد که ما سالم هستیم یا بیمار. این بیماری غیر از بیماری دست و پا است؛ این بیماری روح است. انبیا آمدهاند تا این بیماریها را معالجه کنند؛ آثارش سعادت بینهایت است، نه شادی چند روزه در این زندگی دنیا. وظیفه ما چیست؟ باید بیماری خودمان را خوب درک کنیم، به دستوراتی که پزشک داده است درست عمل کنیم؛ پزشکی که هم دارو و هم ویزیتش مجانی است. قدر این طبیب را هم بدانیم و به دیگران هم معرفی کنیم. |
تاریخچه فرهنگی نهضت امام در گفتگو با آیتا...مصباح یزدی:
رابطه ما با امام(ره) رابطه مریدی و مرادی بود
اشاره: ماهنامه مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران اخیراً گفتوگوی نسبتاً مفصلی با آیتا... مصباحیزدی انجام داده است که نظر به اهمیت آن اولین قسمت این مصاحبه تقدیم حضورتان میشود.
با امتنان فراوان از حضرتعالی که پذیرای این گفت و گو شدید، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در نظر دارد برای حضور جدی تر در عرصه پژوهش های تاریخی و مطبوعاتی، ماهنامه ای را منتشر کند.در این ماهنامه، بنابر این است که نقاط حساس سه برهه مهم از تاریخ معاصر، یعنی دوران قاجار، دوران پهلوی و دوران انقلاب و برقراری نظام اسلامی، با اتکای به اسناد و ناگفته های مرتبط با هر مقطع و رویداد، مورد بازبینی قرار گیرند؛از این روی در آغاز بحث، شنیدن رهنمودهای فرهنگی و تاریخی جنابعالی برای ما مغتنم است.
ضمن عرض خوشامد به شما و دعا برای موفقیت شما در خدمت به نظام اسلامیو حفظ اسناد و تاریخ صحیح انقلاب، همان طور که میدانید تحریف تاریخ چیزی است که سابقه بسیار طولانیای دارد و کمتر جامعهای و نحله ای است که به این آسیب مبتلا نشده باشد. نمونه بارز آن تحریف تمام ادیان آسمانی است. ما امروز از ادیان گذشته هیچ دین دست نخوردهای نداریم. دو تا دین ابراهیمی معروف هست که کم و بیش با محیط اسلامیو خاورمیانه ارتباط داشتند و قاعدتا میبایست اسنادشان محفوظ میماندند.حتی در قرآن کریم اشاره شده که علمای این ادیان موظف بودند که حقایق این دین را حفظ کنند، «استحفظوا من کتاب ا...» یعنی حفظ کتاب الهی از اینها خواسته شده. اما به رغم اینها، تورات دچار تحریفهای رسوائی شده و تناقضهائی در آن وجود دارد که در شان یک انسان صالح متعارف هم نیست، چه رسد به انبیاء. واقعا هر کس که مروری بر تورات بکند، میفهمد که نمیتواند کتاب خدا باشد. از انجیل حضرت عیسی(ع) هم که هیچ خبری نیست و آنچه هم که به نام کتاب عهد جدید بین مسیحیان رایج است، به ادعای خودش، نوشتههای شاگردان حضرت عیسی(ع) است که در آن هم تناقصهائی وجود دارد و البته بسیاری از مسحیان هم ادعا ندارند که این کتاب خداست؛بنابراین تحریف در ادیان، موضوع سابقهداری است. این مهمترین نمونه تحریف در تاریخ است، با اینکه قداست دین اقتضا میکند که چنین نشود و خدا هم علمای دین را مکلف کرده که اصالت دین را حفظ کنند، با این همه چنین انحرافاتی پیدا شده است. خوشبختانه و به فضل الهی ضمانت شده بود که در قرآن تحریفی واقع نشود و نشد. این را خدا ضمانت کرد، زیرا آخرین کتاب الهی است و برای اتمام حجت، میبایست سالم بماند، اما در زمان پیامبر اکرم (ص) فرمایشات خود ایشان را تحریف کردند. بعد از رحلت ایشان که الی ماشاءا... و خود ایشان هم پیشبینی کردند که: «قدکثرت علیّ الکذابه` ستکثر» و سفارش کردند آنچه را که از من نقل میکنند با کتاب خدا مقایسه کنید، اگر چیزی برخلاف کتاب خدا بود، من نگفتهام. «اضربوا علی الجدار»، یعنی آن را به دیوار بزنید، چون ایشان پیشبینی میکردند که چنین تحریفاتی واقع میشود، پیشاپیش چنین دستوراتی دادند.همین طور هم درباره فرمایشات ائمه اطهار سلاما... علیهم اجمعین. در کتابهای رجال درباره بعضی راویان داریم: «کذاب وضاع» و امثالهم، اینها همه نشانه این است که این یک سنت سیئه شیطانی است که از دیرباز در بین انسانها وجود داشته. این شگردی شیطانی است که به بنی آدم یاد داده شده، البته اگر خودشان بلند نبوده باشند!از اول انقلاب هم این خطر احساس میشد که تحریفاتی انجام بگیرد، اسناد جا به جا و یا گم شوند، تغییراتی در آنها ایجاد شود.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( چهارشنبه 87/4/19 :: ساعت 12:25 صبح )
بخش اول گفتگوی نشریه یادآور با آیت الله مصباح درباره آشنایی وی با امام(ره) و مبارزات انقلابی روز گذشته منتشر شد، بخش دوم این گفتگو در ادامه آمده است:
در ادامه مقطع تاریخی که دربارهاش صحبت میکنیم، سئوالی هست که به شخص حضرتعالی مربوط میشود.
امام دستور توسعه مؤسسه را داد/ از التقاط بریدیم نه از نهضت امام
مسلماً شما علاقه ندارید در مورد مسائلی که به خودتان مربوط هست و تلاشهای ارزشمندی که در گذشته داشتهاید، صحبت کنید، اما من تصور میکنم خوانندگان مایل باشند برای یک بار هم که شده پاسخ این سئوال را بشنوند. بعد از تبعید حضرت امام، جنابعالی علاوه بر همکاری با بعثت، نشریه انتقام را منتشر میکردید که با توجه به آن شرایط، شنا کردن در خلاف جهت آب و بسیار خطرناک بود. در آن شرایط که صداها در گلو خفه شده بود و کسی جرأت نمیکرد حرفی بزند، سرمقاله های آن نشریه بسیار عجیب بودند. حضرتعالی در آن مقطع با چه تحلیلی به این نتیجه رسیدید که چنین نشریهای باید منتشر شود؟ از آن طرف برخی مدعی شدهاند که پس از گذشت مقطعی، جنابعالی در ارتباط با نحوه پیگیری مبارزه به باورهای جدیدی رسیدید و پرداختن به کارهای فرهنگی و فاصله گرفتن از کارهای مبارزاتی را در پیش گرفتید. دیدگاهتان را در این مورد بیان بفرمائید.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( سه شنبه 87/4/4 :: ساعت 11:27 عصر )
خاطراتی را که از آغاز نهضت و تاملاتی را که با حضرت امام داشتید، بیان بفرمائید.
جریان نهضت که معلوم است و چیزی نیست که بنده بخواهم دوباره ذکر کنم و تاریخ آن متواتر است که از مسئله تصویب نامه دولت علم شروع شد. مراجع عکسالعملهای خاصی نشان دادند، اما عکسالعمل امام جدی تر و در حدّ سخنرانی در مسجد اعظم بود. ایشان تنها به اعلامیه اکتفا نکردند، بلکه یک حرکت علنی عمومی را شروع کردند. قبلاً هم به بازاری ها اطلاع داده و هماهنگی شده بود که من دقیقاً نوع ساز و کارش را نمیدانم و یادم نیست که به چه وسیلهای این کار انجام شد، اما بودند کسانی از معتمدین و سران بازار که به امام ارادت داشتند، بیشتر این ارادت هم از جهت شرکت در درس اخلاق امام بود و وقتی فهمیدند ایشان میخواهند پا به میدان بگذارند و سخنرانی مهمی داشته باشند، مردم و طلبهها به شکل گسترده ای آمدند و ایشان سخنرانی مفصّلی در مورد مسائل روز ایراد کردند.
حرکت امام نسبت به سایر مراجع و علما بسیار عمیقتر بود و معلوم میشد که ایشان مسئله را خیلی جدی گرفتهاند. مسئله 15 خرداد مدرسه فیضیه و باقی رویدادها را که همه میدانند و نیازی به ذکر مجدد نیست. اولین عکسالعملی که دستگاه نشان داد، در روز وفات امام صادق سلامالله علیه بود که مرحوم آیتالله گلپایگانی در مدرسه فیضیه، مجلس عزاداری گرفته بودند و مرحوم آقای حاج انصاری قمی منبر رفت. کماندوها به آنجا ریختند و طلبهها را زدند.
به هر حال از آن وقتی که امام حرکت سیاسیشان را شروع کردند، عموم طلبهها، حتّی کسانی که وارد این مسائل نمیشدند و سرشان توی لاک خودشان بود، احساس مسئولیت کردند. از آن به بعد بود که ما در واقع به عنوان حمایت از حرکت امام به منزل ایشان میرفتیم و ایشان در صحن حیاطشان نماز جماعت میخواندند و ما کسب فیض می کردیم. بعد هم هرگاه مراسمی بود، مثل همه طلبهها ما هم میرفتیم.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( سه شنبه 87/4/4 :: ساعت 11:11 عصر )
اشاره: پس از سر برآوردن نخستین جوانه های نهضت اسلامی، طیفی از آینده نگرترین شاگردان امام در عین اعتقاد به لزوم پیگیری نهضت در عرصه مبارزات سیاسی، همواره در صدد تدوین مبانی نظری مبارزه و حکومت اسلامی و نیز پیرایش مداوم آن از آفت التقاط بودند.این رویکرد عوارضی داشت که درآویختن با عوامل پنهان و پیدای انحراف در لباس انقلابیگری و نیز متهم شدن به بی اعتقادی به اساس مبارزه، از جمله مهم ترین آنهاست.
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی که پس از 8 سال رویگردانی از هر گونه مصاحبه ای با مطبوعات، به گفت و گو نشست، هر چند ماهیت جریان تئوری پردازی حکومت اسلامی در حوزه را به خوبی موشکافی کرد و تفاوت های رویکرد آن را با مبارزین فعال سیاسی برشمرد، اما کماکان و به شیوه مالوف خویش، در مقام دفاع از اتهاماتی که در این باره متوجه وی می شود، تنها به اشاراتی اکتفا کرد که همانها به قدر کفایت، گویا هستند. در ادامه بخش اول گفتگو با آیت الله مصباح که طی روزهای آینده در نشریه یادآور منتشر می شود، آمده است. با سپاس از دست اندرکاران این نشریه.
با امتنان فراوان از حضرتعالی که پذیرای این گفت و گو شدید، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در نظر دارد برای حضور جدی تر در عرصه پژوهش های تاریخی و مطبوعاتی، ماهنامه ای را منتشر کند.در این ماهنامه، بنابر این است که نقاط حساس سه برهه مهم از تاریخ معاصر، یعنی دوران قاجار، دوران پهلوی و دوران انقلاب و برقراری نظام اسلامی، با اتکای به اسناد و ناگفته های مرتبط با هر مقطع و رویداد، مورد بازبینی قرار گیرند؛از این روی در آغاز بحث، شنیدن رهنمودهای فرهنگی و تاریخی جنابعالی برای ما مغتنم است.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( سه شنبه 87/4/4 :: ساعت 11:10 عصر )