خداوند مرا سخت گیر و آزار دهنده برنینگیخت؛ بلکه مرا آموزگاری آسان گیر برانگیخت . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
طریق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» معرفت حقیقی خدای متعال چیست؟(2)

در سخنرانی آیت‌ا... مصباح یزدی مطرح شد:
معرفت حقیقی خدای متعال چیست؟(2)

اشاره:‌آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌ا...مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 17/11/86 بیان شده است.

معرفت در کلام معصوم(ع)

در ادامه بحث درباره‌ مناجات عارفین به موضوع «معرفت خدا» اشاره کردیم و گفتیم که بعضی‌ از مراتب آن در سطوح عالی است که ما از درک آن‌ها عاجزیم، ولی در روایات، ادعیه و مناجات‌ها به این مراتب عالی معرفت خدا اشاره شده و جفا است که ما از پرداختن به آن‌ها غفلت کنیم.

یکی از سؤالاتی که در این زمینه وجود دارد این است که چه اندازه می‌توان خدا را شناخت. اجمالا توضیح دادیم که شناخت‌های ما به دو دسته کلی تقسیم می‌شود: شناخت ذهنی یا علم حصولی که به وسیله مفاهیم ذهنی حاصل می‌شود، و شناخت حضوری. به مناسبت توضیح این مطلب فرازهایی از روایتی که در تحف العقول از امام صادق(ع) نقل شده را تلاوت کردیم که از ظاهر این روایت می‌توان استفاده کرد که درباره خدای متعال، علم حضوری امکان دارد و حتی انتظار اهل‌بیت(ع) این است که شیعیان خالص و کامل‌شان دارای چنین علمی باشند.

خلاصه روایت این بود که شخصی خدمت حضرت امام صادق(ع) آمد و گفت من از محبین شما هستم؛ حضرت در جواب از او سؤال کردند: از کدام دسته از محبین؟ راوی این روایت - که سدیر صیرفی است - می‌گوید: من پرسیدم مگر محبین شما چند دسته‌اند؟ حضرت فرمودند: علی ثلاث طبقات؛ سه دسته هستند. اما کامل‌ترین ایشان کسانی هستند که خدا به برکت آن‌ها به دیگران روزی می‌دهد و بلاها را از دیگران دفع می‌کند. آن شخص گفت: من از همین دسته - یعنی محبین کامل - هستم. حضرت فرمودند: این دسته علاماتی دارند. اولین علامت‌شان این است که توحید کامل دارند؛ عرفوا التوحید حق معرفته. سدیر که از یاران قدیمی امام صادق(ع) بود، این سخنان برایش تازگی داشت؛ از همین رو با کنجکاوی از امام(ع) سؤال می کند: معرفت کامل به توحید یعنی چه؟ امام در پاسخ مطالب نسبتا مفصلی را بیان فرمودند که در جلسه قبل به فرازهایی از آن اشاره شد؛ از جمله این که: ان معرفه عین الشاهد قبل صفته و معرفه` صفه` الغائب قبل عینه. در توضیح این فراز عرض کردیم که حضرت دو نوع معرفت را بیان می‌کنند: معرفت شاهد و معرفت غایب، که شاید این بیان بر تقسیم علم به حضوری و حصولی منطبق بشود. امام(ع) می‌فرماید معرفت شاهد، معرفت خود چیزی است که ما نسبت به آن معرفت داریم. شاید بتوانیم بگوییم این همان تعبیر معرفت ذات شیء است. و اگر چنین معرفتی نسبت به موجودی حاصل شد، در مرتبه بعد نوبت به شناختن صفات آن موجود می‌رسد. اما اگر به موجود غایبی معرفت پیدا کنیم، قبل از این که عین آن موجود را بشناسیم، اول صفاتش را می‌شناسیم؛ و معرفه` صفه` الغائب قبل عینه.

برای تقریب به ذهن فرض کنید خداوند فرزندی به شما داده، هنوز نمی‌دانید وزن این نوزاد چقدر است، رنگ چهره‌اش چیست، اوصاف دیگرش چگونه است. فرزند را به شما نشان می‌دهند و می‌گویند این نوزادی است که خدا به شما عطا کرده است. بعد کم کم دقت می‌کنید که این نوزاد چه صفاتی دارد.

اما اگر بخواهند کسی را غایبانه برای شما معرفی ‌کنند ابتدا صفاتش را بیان می‌کنند و مثلا می‌گویند: نوه شما که در فلان شهری زاده شده چنین و چنان است. در این مورد ابتدا با اوصاف او آشنا می‌شوید و بعد، زمانی که خودش را دیدید، متوجه می‌شوید که آن صفات بر او منطبق می‌شود و می‌فهمید که این همان کسی بود که می‌گفتند.

پس اگر ما ابتدا شاهد را - یعنی کسی که حاضر است - بشناسیم، اول ذات و عینش را می‌شناسیم. اما اگر بخواهیم موجودی را که غایب است بشناسیم، ابتدا نمی‌توانیم خودش را بشناسیم، بلکه اول صفاتش را می‌شناسیم.

امام صادق(ع) فرمودند: شیعه خالص ما کسی است که خدا را به صورت شاهد می‌شناسد؛ چنین کسانی خدا را با خدا و دیگران را هم با خدا می‌شناسند. ما از درک واقعیت چنین معرفتی محروم هستیم؛ اما یک چنین حقیقتی وجود دارد. در دعای ابوحمزه هم می‌خوانیم: بک عرفتک؛ حال که بحث به این‌جا رسید جا دارد که این سؤال طلبگی را مطرح کنیم که آیا اصلا معرفت حضوری به خدا امکان دارد؟

معرفت فلسفی

علمای معقول قرن‌ها معتقد بودند که علم حضوری فقط یک مصداق دارد و آن معرفت به نفس است؛ و هر علم دیگری علم حصولی است؛ حتی فیلسوفی مثل ابن سینا، با آن دقت نظر، علم الهی نسبت به موجودات را به واسطه صور مرتسم در ذات و از نوع حصولی می‌دانست. بر اساس این دیدگاه که علم حضوری را مختص علم به نفس معرفی می‌کند؛ جواب این سؤال که آیا علم ما به خدا می‌تواند حضوری باشد، منفی است. چون ما تنها یک مصداق برای علم حضوری داریم که متعلق به ذات خود است و به غیر ذات تعلق نمی‌گیرد؛ پس هرجا صحبت از علم به خدا، رویت خدا، شهود و تعابیری از این قبیل است، همه آن‌ها علوم حصولی است. این یک مبنا که قائلین آن روایاتی مثل لا تدرکه العیون بمشاهده` العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان را هم به علم حصولی تفسیر می‌کردند؛

این دیدگاه حاکم بود، تا به برکت نور اسلام و فرمایشات اهل بیت(ع) برای حکمای اسلام در فلسفه پیشرفت‌هایی حاصل شد و تدریجا به این نتیجه رسیدند که حداقل دو نوع علم حضوری دیگر امکان دارد: علم فاعل به فعلی که ایجاد می‌کند، و علم معلول به علت ایجاد کننده‌اش.

در اینجا لازم است توضیحی درباره کلمه ایجاد عرض کنم. ما معمولا فعلی را که به فاعلی نسبت می‌دهیم، در واقع آن فاعل چیزی را ایجاد نمی‌کند؛ مثلا هنگامی که می‌گوییم بنا این ساختمان را ساخته، یعنی با استفاده از مصالح و کنار هم گذاشتن آن‌ها ساختمان را ساخته، نه این که آن را از عدم به وجود آورده است. این کار، ایجاد نیست. این فاعل، فاعل اعدادی است؛ یعنی کمک می‌کند که این اجزاء در کنار هم قرار بگیرند. اما گاهی فاعلی چیزی را که نیست، ایجاد می‌کند. به عنوان مثال وقتی ما کاری را اراده می‌کنیم ابتدا این اراده وجود ندارد؛ زمانی که ما تصمیم می‌گیریم اراده به وجود می‌آید؛ اما این اراده از کجا آمد؟ ما اجزاء و مصالحی را برای ایجاد اراده ترکیب نکردیم؛ بلکه با قصد ما اراده به وجود آمد. هم چنان که برای به وجود آمدن صورت ذهنی از یک شیی مثل سیب، اندازه، قطر و رنگ آن را با هم ترکیب نمی‌کنیم؛ بلکه گویا این صورت را در ذهن خود خلق یا ایجاد می‌کنیم.

فاعلی که فعلی را ایجاد می‌کند از فعلش جدا نیست؛ فعل او برایش حضور دارد. اگر شما اراده‌ای کردید امکان ندارد که بدون شما آن اراده باقی باشد، هم چنان که صورت ذهنی که در ذهن‌تان ایجاد کرده‌اید اگر لحظه‌ای از آن غافل شوید باقی نمی‌ماند. تا زمانی که به آن صورت یا اراده توجه دارید آن‌ها هم هستند و به محض این که توجه شما از آن‌ها منصرف شود، دیگر آن‌ها هم نیستند. چنین موجودی استقلالا و بدون حضور ایجاد کننده آن وجود ندارد؛ چون قائم به وجود او است. به همین دلیل علم فاعل به چنین فعلی علم حضوری است؛ چون آن را به کمک صورت ذهنی و مفهوم نمی‌شناسد؛ بلکه خود آن فعل نزد او حاضر است.

علم علت به معلولی هم که ایجاد می‌کند - نه معلولی که با ترکیب اجزاء یا تغییر آن را می‌سازد- علم حضوری است. این هم نوع دیگری از علم حضوری است که ملاصدرا آن را اثبات کرد. مصداق دیگر علم حضوری عکس این است. معلولی که توسط علتی ایجاد شده، اگر شعور داشته باشد، نمی‌تواند خود را جدای از علت خود ببیند. علم معلول به علت ایجاد کننده‌اش هم علم حضوری است. بنابراین علم خدا به مخلوقاتش حضوری است؛ چون اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون، هر موجودی نسبت به خدای متعال حکم اراده و صورت ذهنی را نسبت به ذات شما دارد. موجودی که بااراده خدا موجود و با عدم اراده خدا معدوم می‌شود نمی‌تواند از خدا مستقل و بی‌نیاز شود. اگر این موجود شعور داشته باشد، او هم نمی‌تواند خود را جدای از خدا درک کند. این موجود هرگاه وجود خودش را درک کند، خواهد دید که فاعلی او را ایجاد می‌کند. این هم علم حضوری معلول به علت ایجادی خود است.

بر اساس این دیدگاه بسیاری از آیات و روایاتی که از متشابهات شمرده می‌شد توجیه پیدا می‌کند. مثلا در قرآن هست که همه موجودات تسبیح خدا می‌گویند، یعنی از نوعی شعور برخوردارند. در جای دیگری درباره پرندگان می‌گوید: کل قد علم صلاته و تسبیحه پرندگان تسبیح خدا می‌گویند و نمازشان را بلدند؛ البته در آیه دیگری می‌گوید: و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛ تسبیح پرندگان را شما نمی‌فهمید. بسیاری از مفسرین در تفسیر این آیات در مانده‌اند. بعضی گفته‌اند این قبیل آیات کنایه از این است که وجود موجودات به وجود خدا شهادت می‌دهد. ولی این توجیهات چندان قابل قبول نیست. اگر ثابت شود که هر معلولی علم حضوری به علت خود دارد، این آیات و روایات هم معنای روشن‌تری خواهد یافت. البته کسی مثل من قادر به درک حقیقت آن نیست. ما فقط می‌دانیم بزرگانی از حکمای اسلام گفته‌اند علم فاعل ایجادی به معلولش و علم معلول هم به علتش حضوری است. بنابراین نه تنها علم حضوری به خدا امکان دارد، بلکه هر موجودی علم حضوری به خدا دارد، هر چند این علم در اغلب موارد آگاهانه نیست.

مراتب معرفت

قبلا عرض شد که علم گاهی آگاهانه و گاهی ناآگاهانه است. توجه دارید که علم مراتبی دارد. بعضی از مراتب علم به حدی ضعیف و کمرنگ است که گویا چیزی نیست؛ بعضی‌ از مراتب آن‌ هم مثل علم حضرت امیر(ع) به خدا به قدری قوی است که حضرت می‌فرماید: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا؛ اگر پرده هم برداشته شود چیزی بر علم او افزوده نمی‌شود؛ هر دو مرتبه، علم حضوری است. هر موجودی بر حسب مرتبه وجودی خود نسبت به فاعل ایجادیش علم حضوری پیدا می‌کند؛ اما گاهی در مرتبه‌ا‌ی بسیار کم‌رنگ، مثل نور یک شمع و گاهی مثل نور خورشید.

کسانی که قایل بودند علم حضوری به خدا معنی ندارد و منحصر در علم به نفس است، علاوه بر این اعتقاد قائلند که نه تنها علم ما به خدا حصولی است، بلکه علم حصولی کامل به خدا هم نمی‌توان پیدا کرد. علم حصولی گاهی به کنه و تمام حقیقت معلوم است و گاهی علم به وجه است. کسانی که با منطق آشنا هستند، می‌دانند که ما ماهیات را گاهی به حد تام می‌شناسیم، و گاهی به وسیله رسم و اعراض و حد ناقص. اگر ماهیتی را با حد تام و تمام اجناس و فصول قریبه‌اش شناختیم توانسته‌ایم ماهیت آن را کاملا بشناسیم و نسبت به کنه آن معرفت پیدا کنیم. اما اگر اعراض را - مخصوصا اعراض عامه‌اش- شناختیم، این نوع شناخت، معرفت به وجه است. برای تقریب به ذهن و به عنوان تشبیه فرض کنید اگر شما تمام جهات شخصیت دوست‌تان را بشناسید، گویا کنه او را شناخته‌اید. اما اگر فقط بدانید که فرد درس خوانی است، یا آدم بامحبتی است، ولی خصوصیات دیگرش را نمی‌دانید، این شناخت علم به وجه است؛ یعنی یک جهت از ویژگی‌هایش را می‌دانید، ولی کاملا او را نمی‌شناسید.

کسانی که قائلند که علم حضوری به خدا حاصل نمی‌شود، گفته‌اند علم حصولی به کنه خدا هم نمی‌شود و ما فقط می‌توانیم علم ناقص حصولی به خدا پیدا کنیم. پس هر جا صحبت از معرفت خدا است، یعنی معرفت به یک سلسله مفاهیم ذهنی که نمی‌توانند کنه خدا را نشان دهند. برای این ادعا هم این گونه استدلال کرده‌اند - البته قابل مناقشه است - که معرفت به کنه درباره چیزی میسر است که ماهیتی داشته باشد، یعنی مرکب از جنس و فصل باشد و ما بتوانیم جنس و فصلش را بشناسیم؛ در این صورت ما کنه ماهیت آن موجود را شناخته‌ایم. اما خدا چون ماهیت ندارد، جنس و فصل هم ندارد؛ بنابراین طبق این دیدگاه معرفت بالکنه به صورت حصولی نسبت به او امکان پذیر نخواهد بود.

اما بر اساس دیدگاه گروه دوم که قائلند می‌توان علم حضوری به خدا پیدا کرد - و ظاهرا این دیدگاه با آیات و روایات و براهین عقلی موافق است - آیا می‌توان علم حضوری به کنه خدا پیدا کرد یا نه؟ بر این مطلب هم اتفاق نظر هست که علم به کنه خدا - اعم از حضوری و یا حصولی - امکان ندارد. چون برای علم به کنه یک موجود باید همه‌ی جهات وجودش را شناخت و این به معنای احاطه‌ی بر آن موجود است، و هیچ مخلوق محدودی بر موجود نامحدود احاطه پیدا نمی‌کند؛ پس خدا را به علم حضوری بالکنه نمی‌توان شناخت؛ چون ما ناقصیم و احاطه بر کامل نداریم.

مطلب دقیق‌تر دیگری هم این‌جا مطرح است که بعضی‌ از حکما گفته‌اند علم حضوری به ذات خدا امکان ندارد. تعبیر «علم حضوری به ذات خدا»، تعبیری با تسامح است، و علم فقط بوجه‌ا... تعلق می‌گیرد نه به ذاتا.... چون ذات خداوند حقیقتی است که «لا اسم له و لا رسم» و فوق تصور و درک ما است. آنچه ما از خداوند درک می‌کنیم چیزی است که در تعبیرات قرآنی به «وجه الله» و وجه ربک از آن یاد شده است. ذات خدا درک کردنی نیست. هیچ کس، حتی اقرب ملائکه، و وجود مقدس پیغمبر اکرم و ائمه طاهرین(ع) نمی‌توانند نسبت به ذات خدا معرفت حضوری پیدا کنند. در مقابل، گروهی دیگر از حکما معتقدند چون معلول از ذات علت انفکاک ندارد و نمی‌تواند از حضور او غایب شود، پس علم معلول به علت، علم به ذات علت است؛ هر چند علم آگاهانه نیست. پس هر موجودی به ذات علت ایجادی خود که خدای متعال است هرچند ناآگاهانه علم حضوری دارد.

جمع بین دو دیدگاه

این دو دیدگاه در ظاهر متناقض به نظر می‌رسند؛ گرچه بعضی‌ از بزرگان گاهی قایل به دیدگاه اول شده‌ و در بعضی کلماتشان قول دوم را گفته‌اند. آن‌چه برای جمع این دو قول به نظر می‌رسد این است که اصطلاح «ذات» به دو معنی به کار رفته است. یکی از بحث‌هایی که در کلام و فلسفه مطرح شده که تقریباً مخصوص شیعه است و اصل آن هم از فرمایشات امیرالمومنین(ع) است‌ این است که صفات خدا عین ذات او است. در نهج‌البلاغه آمده است که: کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه لشهاده` کل صفه` انّها غیر الموصوف. این فراز چنین تفسیر شده که نمی‌توان صفات زائد بر ذات برای خدا اثبات کرد. نسبت دادن اوصاف علم، قدرت، حیات یا سایر صفات به خدا به این معنا نیست که خدا یک موجود است و علم یا قدرت او هم چیز دیگری در کنار او است. خود او عین علم است؛ همه صفات ذاتی عین ذات الهی هستند. در مقابل، اشاعره قائل به قدمای ثمانیه هستند و می‌گویند ذات، یک قدیم است، در کنار آن هم هفت صفت علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده و قول برای خدا ثابت است که غیر ذات و قدیم هستند. در نهج‌البلاغه به رد این مطلب این‌ گونه اشاره شده که: کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه لشهاده` کل صفه` انّها غیر الموصوف.

بنا بر این قول که صفات خدا عین ذات او است، آیا ممکن است صفات خدا را بدون ذات او شناخته باشیم؟ گفتیم خداوند یک موجود بسیط است که هم ذات است و هم علم و قدرت و حیات. همه این مفاهیم متعدد فقط یک مصداق دارند. پس اگر کسی صفات را بشناسد، ذات را هم شناخته است. این تفسیر برای «ذات» به اصطلاح فلسفه است.

معنای دیگری هم برای «ذات» شده که اصطلاح عرفا است. آن‌ها می‌گویند: مقام ذات که مقام غیب الغیوب است، غیر از مقام اسماء و صفات است و اصلاً قابل هیچ‌گونه اشاره عقلی، حسی و خارجی نیست. ما هرچه از صفات بشناسیم مرتبه‌ای بعد از ذات است. بر اساس این اصطلاح منظور از معرفت ذات، ذات عین صفات نیست؛ بلکه ذاتی است که مقدم بر صفات و در مرتبه‌ای فوق مرتبه اسماء و صفات است و دست هیچ موجودی به آن‌جا نمی‌رسد. طبق این مبنا علم حضوری به ذات امکان ندارد. البته ممکن است کسی در اصل این مبنا مناقشه کند که آیا اختلاف ذات و صفات، و تقدم آن بر صفات در سطح مفاهیم است یا واقعیت خارجی آن‌ها هم ذومراتب است؟ این سؤالی است که قایلان این مبنا باید به آن جواب بدهند.

پس سخن بعضی از بزرگان را که تصریح کرده‌اند علم به ذات لازمه‌ وجود هر معلولی است، و عقیده بعضی دیگر را که گفته‌اند اصلاً علم به ذات امکان ندارد، این‌گونه می‌توان جمع کرد که مقصود گروه اول، ذات به اصطلاح فلسفی است، که عین صفات است، و هیچ تعدد، و تقدم و تأخری بین آن‌ها فرض نمی‌شود، مگر در مفاهیم عقلی، اما کسانی که می‌گویند علم به ذات حاصل نمی‌شود، مگر علم به وجه، منظورشان اصطلاح عرفانی است.

مناجات عارفین

در ادامه توضیح مناجات عارفین به این‌جا رسیدیم که هیچ کس نمی‌تواند حق ثنای تو را انجام دهد و هیچ کس نمی‌تواند تو را آن‌طور که هستی و صفات تو را آن‌گونه که هست، بشناسد؛ و اصلاً راهی برای شناخت تو، جز عجز از معرفت وجود ندارد. امام صادق(ع) هم فرمودند: شیعیان خالص ما کسانی‌اند که به معرفت عین، قبل از معرفت صفات رسیده‌اند. عرض کردیم «معرفت عین» یعنی علم حضوری و فرمایش آن حضرت بر این مبنا است که علم حضوری به ذات خدا امکان‌پذیر است و «ذات» به اصطلاح فلسفی آن منظور است که عین صفات است.

بر این مبنا هرگاه ما صفات را شناختیم، ذات را هم شناخته‌ایم؛ چون تعددی ندارند. این علم هم از دو راه حاصل می‌شود: علم حصولی و علم حضوری. حال آیا علم حضوری به ذات خدا امکان دارد یا نه؟ جواب این است که علم به کنه ذات فقط برای خود خدا امکان دارد؛ چون لازمه علم حضوری‌ به کنه ذات احاطه‌ بر ذات است و هیچ کس احاطه بر ذات خدا ندارد. البته معرفت به ذات را با اختلاف در روشنی و خفا، و شدت و ضعف، همه حیوانات، بلکه جمادات دارند. قرآن در این زمینه به نمونه‌های عجیبی اشاره دارد؛ از جمله این که: ان من الحجاره... ` لما یهبط من خشیه`ا...؛ سنگی که از کوه به پایین هبوط می‌کند، از ترس خدا می‌افتد؛ و یسبح الرعد بحمده و الملائکه` من خیفته؛ رعد و غرش ابرها تسبیح خدا است. آیات متعدد عجیب دیگری هم در قرآن آمده که ما حقیقت آن‌ها را نمی‌فهمیم و فقط باید بگوییم: آمنا به کل من عند ربنا؛ در باره حیوانات تصریح شده است که: کل قد علم صلاته؛ پرندگان نسبت به خدا معرفت دارند، نمازشان را بلدند و تسبیح او را می‌گویند. این معرفت حضوری است، لکن در ادنی مراتب آن؛ معرفت اولیای خدا هم معرفت حضوری است، در عالی‌ترین مراتب ممکن. البته عالی‌ترین مرتبه علم حضوری اختصاص به ذات خدا دارد که برای هیچ موجودی غیر از خود او امکان ندارد؛ چون احاطه بر ذات خدا برای چیزی غیر از او امکان‌پذیر نیست.

اما آیا علم حصولی به کنه خدا امکان دارد؟ اصلاً هیچ علم حصولی، معرفت به کنه نیست؛ چون حتی اگر موجودی جنس و فصل داشته باشد، با کمک جنس و فصل، کنه آن شناخته نمی‌شود. علم حصولی در واقع یک سری حرکت در مفاهیم ذهنی و نمادی از حقیقتی است که ممکن است به آن نائل بشویم. البته ذات باری‌تعالی ماهیتی ندارد تا جنس و فصل داشته باشد و این مباحث درباره معرفت به کنه ذات او قابل طرح باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 87/1/1 :: ساعت 9:42 عصر )
»» معرفت حقیقی خدای متعال چیست؟

در سخنرانی آیت‌ا... مصباح یزدی مطرح شد:
معرفت حقیقی خدای متعال چیست؟

اشاره: آنچه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت ا... مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 10/11/86 ایراد شده است. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

عجز از ثناء

مناجات عارفین با این جمله شروع می‌شود: الهی قصرت الالسن عن بلوغ ثنائک. در آیات و روایات و مضامین زیادی از ادعیه، بعضی تصریحا و بعضی تلویحا آمده است که انسان قدرت به جا آوردن حمد و ثناء الهی را آن‌طور که شایسته‌ی او است ندارد. کلامی را فریقین (شیعه و سنی) از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده‌اند که لا احصی ثناء علیک، انت کما اثنیت علی نفسک؛ من نمی‌توانم ثنای تو را بشمارم، تو آنچنان هستی که خود ثنای خود گفتی. در نهج‌البلاغه می‌فرماید: الحمد لله الذی لا یبلغ مدحته القائلون. و نیز مضامینی مانند: ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک. اکنون در مقابل این مطالبی که در روایات، به طور تواتر آمده، باید چه کار کنیم؟

معرفت خدا، چگونه و چه قدر؟

بعضی از برادران اهل سنت، و حتی از گروه‌های شیعه، می‌گویند: درباره‌ی خدا حق نداریم چیزی بگوییم! فقط حق داریم آنچه در خود قرآن آمده بیان کنیم، آن هم از آن جهت که در قرآن آمده است. حق نداریم بگوییم خدا دارای فلان صفت است یا من خدا را این گونه می‌شناسم؛ ما نمی‌توانیم درباره‌ی خدا چیزی بفهمیم! در مقابل، گروه دیگری می‌گویند: چیزهایی که در قرآن آمده معنایش همان چیزهایی است که ما در مکالمات خودمان می‌فهمیم و هیچ معنای دیگری ندارد. حتی «یدا...» یعنی واقعا - العیاذ بالله- خدا دست دارد! و لتصنع علی عینی، نشان می‌دهد که واقعا خدا چشم دارد! حالا این دست و چشم چه‌جور و چه اندازه است؛ نمی‌دانیم. ابن تیمیه در مسجد دمشق روی منبر روایتی نقل می‌کرد که خدای متعال شب‌های جمعه از آسمان نازل می‌شود و می‌آید به بندگانش برکت می‌دهد. می‌گفت: خدا همین‌طور که من از پله‌های منبر پایین می‌آیم، [از پله‌ها آمد پایین و گفت] خدا هم همین طور پایین می‌آید! به این‌ها می‌گویند: مجسمه، مشبهه و اسمهایی از این قبیل. امروزه عمده‌ی وهابیون تابع ابن‌تیمیه هستند و از او الهام گرفته‌اند. کسانی‌ که در فکر و فهمشان ضعف و قصور دارند خدا را به گونه‌ای تصور می‌کنند که واقعیت ندارد؛ البته غیر از این هم نمی‌توانند بفهمند. این داستان آموزنده‌ی مثنوی را همه شنیده‌ایم، (البته من در روایات ندیده‌ام:) «دید موسی یک شبانی را به راه» وقتی شبان می‌خواست با خدا گفتگو کند می‌گفت: «تو کجایی تا شوم من چاکرت، چارقت دوزم زنم شانه سرت»، همین‌ها را بلد بود. وقتی هم موسی(ع) گفت اینها درست نیست و کفر است، شبان دیگر حرف نزد. تا به موسی وحی آمد که چرا بنده‌ی ما را از ما جدا کردی؟! معنایش این است که بیش از این نمی‌توانست بفهمد. مضمونی در کلام امیرالمومنین(ع) هست که مورچه خیال می‌کند خدا هم دو تا شاخک دارد؛ برای اینکه می‌بیند اگر خودش این شاخک‌ها را نداشته باشد عاجز است و نمی‌تواند راه برود و کار کند. به هر حال انسان‌هایی هستند که در اثر قصور فهم، اعتقادات نادرستی در باره خدا دارند و بیش از این هم نمی‌توانند بفهمند. اما آیا ما هم باید همین گونه باشیم؟!

انواع معرفت

خدا قوه‌ای به نام عقل به ما داده است که بچه‌های خردسال یا افراد ابله و سفیه ندارد. حقیقت این است که در طول تاریخ کسانی که معتقد به خدای متعال بودند تلاش می‌کردند خدا را هر چه بهتر بشناسند. اما چه اندازه این تلاش‌ها به ثمر رسیده، به طور مسلم همه یکسان نیست. بعضی از حکمای سابق، خدا را به عنوان محرک اول می‌شناختند و می‌گفتند: اگر خدا نبود هیچ حرکتی در عالم پدید نمی‌آمد، چیز جدیدی به وجود نمی‌آمد و تغییری پیدا نمی‌شد، و باید بگوییم کسی وجود داشته که اولین حرکت را در عالم به وجود آورده است. بعضی از حکمای خداشناس اروپایی می‌گفتند: عالم مثل ساعتی است و خدا باید باشد تا این ساعت را کوک کند؛ وقتی آن را کوک کرد دیگر هیچ کاری به خدا ندارد، و خود به خود حرکت خواهد کرد تا بینهایت. این خیلی عجیب نیست؛ نوعی آزمایش‌های فیزیکی انجام دادند که بعضی از اجسام در یک فضای خالی از هوا و صیقلی که حرکت داده می‌شوند، حرکتشان ادامه پیدا می‌کند و احتیاج به تحریک جدید ندارند. پس، خدا یعنی کسی که عالم را کوک کرده و اگر - العیاذ بالله - معدوم شود ضرری به عالم نمی‌زند! در برخی از کتاب‌های کلامی ما هم چنین چیزی نقل شده که خدا به عنوان محدث عالم است و عالم علت مبقیه نمی‌خواهد. وقتی خدا عالم را ایجاد کرد دیگر برای بقایش احتیاج به او ندارد. ما الحمدلله به برکت نور اسلام، قرآن، حدیث، و هم با استفاده از کلمات بزرگان، در ابتدا خدا را به عنوان صانع می‌شناسیم. صانع یعنی صنعتگر؛ کسی که موادی را ترکیب می‌کند، و در آن هیئتی به وجود می‌آورد، خاک را تبدیل به انسان می‌کند، اما اینکه چیزی را از عدم به وجود بیاورد، نمی‌توانیم درست تصور کنیم. اگر مقداری این مفهوم را کامل‌تر تصور کنیم، به جای صانع می‌گوییم: خالق. خدا کسی است که عالم را آفریده است و ... می‌خواهم عرض کنم معنا یا شناختی که از خدا داریم بسیار متفاوت است؛ بعضی از مراتب آن را بعضی اشخاص نمی‌توانند بفهمند و نباید آنها را ملامت کرد؛ ولی مقداری از آن را می‌فهمیم. می‌فهمیم که خدا تنها کارش این نیست که در عالم حرکت یا تغییراتی ایجاد کند؛ یا این که فقط صانع باشد. او هم خالق است و هم آفریدگار از عدم. خلق از نیستی به هستی می‌کند، انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون. اما حالا به راستی آیا بیش از این نمی‌شود خدا را شناخت؟ وقتی می‌گوییم کسی عالم را آفریده، این یک مفهوم کلی است. باید با برهان دیگری اثبات کنیم که آفریدگار یکی بیشتر نیست. نتیجه ضمیمه کردن آن برهان هم این می‌شود که کلی منحصر در فرد است. ولی بالاخره درک این مفهوم کلی است؛ آیا بیش از این نمی‌شود خدا را شناخت؟ باید از انوار کلام اهلبیت(ع)، استفاده کنیم و خیال نکنیم معرفت خدا منحصر است در این شناخت‌ها، معرفت‌ها و درس‌هایی که می‌خوانیم، یا آنچه با فهم ظاهری‌مان از روایات و آیات استفاده می‌کنیم، عقل و فهم بشر راه کاملی برای معرفت خدا نیست. استناد می‌کنم به همین جمله‌ای که در این مناجات آمده است که «خدایا، راه معرفت خودت را عجز از معرفت قرار دادی». اگر بخواهیم خدا را بشناسیم باید بگوییم همین است که ما نمی‌توانیم تو را بشناسیم!

انواع وصفات محبین اهل بیت(ع)

در کتاب تحف العقول از سدیر صیرفی نقل شده است که می‌گوید: در خدمت امام صادق(ع) بودم، شخصی آمد و گفت: من از دوستان شما هستم. حضرت فرمودند: از کدام دسته از دوستان ما هستی؟ آن شخص سکوت کرد. من پرسیدم که آقا، مگر دوستان شما چند دسته‌اند؟ فقال له سدیر و کم محبوکم یا ابن رسول ا... فقال علی ثلاث طبقات؛ دوستان ما سه دسته‌اند. یک دسته، هم ما را در ظاهر دوست ‌دارند و اظهار دوستی می‌کنند، و هم در دل. یک دسته فقط به زبان می‌آورند ولی در دل محبتی به ما ندارند، و دسته سوم در دل محبت دارند اما اظهار نمی‌کنند. هر کدام ویژگی‌هایی دارند. آنهایی که هم در دل محبت ما را دارند، و هم در ظاهر بیان می‌کنند، دارای کمالاتی هستند. خدا به واسطه‌ی آن‌ها بلاها را از مردم رفع می‌کند، دعاها را به برکت آنها مستجاب می‌کند، اینها عالی‌ترین‌اند؛ هم النمط الاعلی. وقتی حضرت اینها را فرمود، آن شخصی که از محبین امام بود گفت: من از همین دسته‌ام که هم شما را در باطن دوست دارم، و هم در ظاهر. حضرت فرمود: اینها علاماتی دارند؛ تو ببین این علامت‌ها را داری یا نه؟! ان لمحبینا فی السر و العلانیه علامات یعرفون بها قال الرجل و ما تلک العلامات؟ قال(ع:) تلک خلال؛ این علامات چند چیز است. اولها انهم عرفوا التوحید حق معرفته؛ اولین علامت دوستان خالص ما که هم در سر و هم در آشکار ما را دوست دارند، این است که توحید را خوب شناخته‌اند؛ عرفوا التوحید حق معرفته و احکموا علم توحیده؛ علم توحید را کاملا محکم و متقن آموخته‌اند. و الایمان بعد ذلک بما هو و ما صفته؛ هم به ذات خدا ایمان آورده‌اند هم به صفات خدا. ثم علموا حدود الایمان و حقائقه و شروطه و تاویله؛ دوستان واقعی ما، ایمان را سرسری نیاموخته‌اند بلکه حقایق و حدود و شرایط و معنای واقعی آن را آموخته‌‌اند. سدیر می‌گوید: یابن رسول ا...، تا حالا نشنیده بودم شما این گونه ایمان را تعریف کنید، خیلی بیان تازه‌ای است! قال سدیر یا ابن رسول ا... ما سمعتک تصف الایمان بهذه الصفه، ان رایت ان تفسر ما قلت؛ اگر صلاح می‌دانید این فرمایش‌تان را تفسیر کنید. حضرت فرمودند: این که گفتم خدا را کاملا می‌شناسند و توحید کامل دارند به خاطر این است که مردم، خدا را چند جور می‌شناسند. بعضی در دل‌شان توهم‌هایی دارند و در واقع همین اوهام خودشان را می‌پرستند، که این یک نوع شرک است، من زعم انه یعرف ا... بتوهم القلوب فهو مشرک. بعضی‌ها فقط اسم خدا را پرستش می‌کنند؛ ا...، رحمن، و مانند این‌ها را. پیداست که اینها خدا نیستند؛ بلکه ساخته‌ی انسان است؛ الفاظ مخلوق است. بعضی‌ها هم صفت را می‌پرستند هم موصوف را؛ پس به دو خدا قائلند؛ یعنی صفت را غیر از ذات می‌پندارند. و من زعم انه یعبد الاسم و المعنی فقد جعل مع ا... شریکا. و من زعم انه یعبد الصفه و الموصوف فقد ابطل التوحید لان الصفه غیر الموصوف؛ می‌گوید من هم صفت را عبادت می‌کنم هم موصوف را، پس صفت را غیر از موصوف می‌داند. این که توحید نشد!

معرفت شاهدانه

فرمود: دوستان ما باید توحید را خوب بشناسند تا شناختشان این طور نباشد. پس چگونه باشد؟ قیل له فکیف سبیل التوحید؛ قال(ع) باب البحث ممکن و طلب المخرج موجود. ان معرفه عین الشاهد قبل صفته و معرفه صفه الغائب قبل عینه. عبارت‌ها پیچیده است. حضرت می‌فرماید ما وقتی می‌خواهیم چیزی را که حاضر است، حضورا بشناسیم، آنرا به واسطه‌ی اوصافش نمی‌شناسیم. مثلا کسی نمی‌گوید: بچه‌ام را از این می‌شناسم که وزن یا قدش فلان مقدار است و رنگش این طور است. در اینجا اول ذات را می‌شناسم، بعد می‌روم سراغ صفات. معرفه عین الشاهد قبل صفته؛ اگر چیزی حاضر است، شاهد است، یعنی حضور دارد و غایب نیست و بخواهم آن را بشناسم نمی‌گویم چه صفاتی دارد. اما اگر چیز غایبی را بخواهید بشناسید، ناچار اول باید صفاتش را بشناسید. دوستان واقعی ما کسانی هستند که خدا را به صورت شاهد می‌شناسند؛ یعنی معرفتشان شاهدانه است نه غایبانه؛ وقتی با خدا سخن می‌گویند گویا او را می‌بینند. یک نوع شناختی است که خدا را حاضر می‌بینند و احتیاج ندارند که او را با صفات بشناسند. اما دیگران که معرفتشان به این حد نرسیده، با صفات می‌شناسند، و این درکی است غایبانه. از اینجا می‌فهمیم، نوعی معرفت وجود دارد، که با معرفت‌هایی که با مفاهیم کلی و ذهنی پیدا می‌شود متفاوت است. این معرفت طوری است که خدای متعال نوری به انسان می‌دهد که گویا خدا را حضورا می‌بیند و می‌یابد؛ حالی برای انسان پیدا می‌شود که قابل وصف نیست. سپس انسان متوجه می‌شود که گویا خدا پهلویش حاضر بود. از ما می‌خواهند که اول توحید را کامل کنیم و برسیم به اینکه خدا را این گونه بشناسیم. البته اگر کسی نتواند معذوراست. اما اینها نشانه‌ای است برای انسان، که خداوند راهی را نشان داده که اگر انسان بخواهد و همت داشته باشد، می‌تواند جزء کسانی شود که محبین اهلبیت «فی السر والعلانیه» هستند. اجمالا خیال نکنیم فقط باید الفاظی تعبدی بگوییم، ولو معنایش را نفهمیم، یا معنای یک صفتی را بفهمیم اما مصداقش را نیابیم. در جلسه‌ی قبل اشاره کردم به عالم ذر که در آن معرفتی است که به شخص خدا پیدا شده است، نه به مفهوم آن. تعبیر روایت این است که خدا خودش را به بندگانش نشان داد؛ اراهم نفسه و لو لا ذلک؛ که اگر آن نبود، آنها حجت داشتند و می‌گفتند ما که نمی‌دانستیم؛ پس نشناختیم. در ذیل این روایت هم می‌گوید که آن دوستان ما که خدا را می‌شناسند مثل برادران یوسف هستند که خودش را با خودش شناختند، انک لانت یوسف قال انا یوسف. حضرت می‌فرماید: تو همه چیز را با خدا می‌شناسی و خدا را با خودش می‌شناسی، یعنی انسان می‌تواند طوری شود که خدا را با خودش بشناسد و خدا خودش به او بگوید: من خدا هستم (البته نه با این زبان.) در دعای ابوحمزه هم می‌خوانیم: بک عرفتک و انت دللتنی علیک... و لو لا انت لم ادر ما انت، اصلا معرفت حقیقی همین است. معرفت‌های دیگر، معرفت صفات است، آن هم مفاهیم صفات. آن‌چه با براهین عقلی در فلسفه و کلام و ... اثبات می‌شود، نهایتا یک سلسله مفاهیم است. چیزی که از ما می‌خواهند آن است که دل، با خود خدا ارتباط داشته باشد نه با مفاهیم؛ و این کار شدنی است. حضرت می‌فرماید: اگر تو از دوستان واقعی ما هستی باید این علامتها را داشته باشی و اگر این‌ها را نداری ادعا نکن که من از محبین شما فی السر و العلانیه هستم. کسانی که چنین محبتی به ما داشته باشند، مایه‌ی برکت عالم هستند. دیگران به واسطه‌ی آنها آمرزیده می‌شوند و دعا به وسیله‌ی آنها مستجاب می‌شود. پس از ما خواسته‌اند که به این پایه‌ از معرفت که داریم اکتفا نکنیم. و برای بالا رفتن، راهی جز اطاعت از خدا و پیامبر و اهل بیت(ع) نداریم. این‌ها با فشار آوردن به ذهن پیدا نمی‌شود! انسان باید با خدا آشتی کند، از خدا بخواهد که خدا، خودش این نور را عنایت فرماید، و گرنه تا ما با خدا قهریم و با دیگران آشتی، این نوع معرفت پیدا نمی‌شود، بنده باید تسلیم واقعی باشد، هر چه او می‌خواهد. آن وقت خدا این نور را در دل انسان قرار می‌دهد. ان شاءا... .    منبع



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( یکشنبه 86/12/26 :: ساعت 7:54 عصر )
»» راه آینده

حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش نامزد هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی از شهر علم و فضیلت قم را، اینگونه یافتیم.  گروه فرهنگی تبلیغی راه آینده 

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی              نمایش تصویر در وضیعت عادی               نمایش تصویر در وضیعت عادی              نمایش تصویر در وضیعت عادی       

                             

از وبلاگ حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش دیدن فرمایید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 86/12/23 :: ساعت 2:0 عصر )
»» راه آینده

حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش نامزد هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی از شهر علم و فضیلت قم را، اینگونه یافتیم.  گروه فرهنگی تبلیغی راه آینده 

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی

                       

از وبلاگ حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش دیدن فرمایید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 86/12/23 :: ساعت 2:0 عصر )
»» راه آینده

حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش نامزد هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی از شهر علم و فضیلت قم را، اینگونه یافتیم.  گروه فرهنگی تبلیغی راه آینده 

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی

                       

از وبلاگ حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش دیدن فرمایید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 86/12/23 :: ساعت 1:0 عصر )
»» راه آینده

حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش نامزد هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی از شهر علم و فضیلت قم را، اینگونه یافتیم.  گروه فرهنگی تبلیغی راه آینده 

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی

                       

از وبلاگ حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش دیدن فرمایید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 86/12/23 :: ساعت 11:0 صبح )
»» راه آینده

حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش نامزد هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی از شهر علم و فضیلت قم را، اینگونه یافتیم.  گروه فرهنگی تبلیغی راه آینده 

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی

                       

از وبلاگ حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش دیدن فرمایید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 86/12/23 :: ساعت 10:0 صبح )
»» تبلیغی راه آینده

حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش نامزد هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی از شهر علم و فضیلت قم را، اینگونه یافتیم.  گروه فرهنگی تبلیغی راه آینده 

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی

                       

از وبلاگ حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش دیدن فرمایید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 86/12/23 :: ساعت 9:0 صبح )
»» راه آینده

حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش نامزد هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی از شهر علم و فضیلت قم را، اینگونه یافتیم.  گروه فرهنگی تبلیغی راه آینده 

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی

                       

از وبلاگ حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش دیدن فرمایید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 86/12/23 :: ساعت 8:0 صبح )
»» راه آینده

حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش نامزد هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی از شهر علم و فضیلت قم را، اینگونه یافتیم.  گروه فرهنگی تبلیغی راه آینده 

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی         نمایش تصویر در وضیعت عادی        نمایش تصویر در وضیعت عادی

                       

از وبلاگ حجت الاسلام والمسلمین قاسم روانبخش دیدن فرمایید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 86/12/23 :: ساعت 7:0 صبح )
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

علامه مصباح یزدی
ریشه تمام انحرافات از صدر اسلام تاکنون دلبستگی به دنیا است
علامه مصباح یزدی در دیدار جمعی از دانشجویان؛
فیلم دیده نشدهی عیادت عمار از عمار
برخی بستگان امام(ره) مانند 1400 سال قبل رفوزه شدند
آیت الله مصباح یزدی در مهدیه مشهد
آیت الله مصباح یزدی
زمینه ترقی و سقوط آدمی
علامه مصباح
آیت الله مصباح یزدی
باید خود را برای شبهات جدید فلسفی آماده کنیم
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 16
>> بازدید دیروز: 13
>> مجموع بازدیدها: 335752
» درباره من

طریق
حق جو
در این وبلاگ گزیده ای از نظرات آیت الله مصباح یزدی به صورت لینک منعکس می گردد.

» پیوندهای روزانه

پایگاه اطلاع رسانی آثار علامه مصباح یزدی [4]
فهرست کتب علامه مصباح یزدی [152]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
صمیمیت؛ محور ارتباط مؤمنین بارش رحمت در سایه محبت دو مؤمن .
» آرشیو مطالب
سال 85
بحث مشروعیت و مقبولیت
در باب ولایت فقیه
دوستان واقعی اهل بیت
محاسبه نفس
نگاه مؤمن به دنیا
نشانه هاى ایمان
دین و جهل دینی
ثمرات استقامت
شرط نجات بخش
خوف و رجا
شادی
دام های شیطان
چند کاستی اخلاقی
پاداشهایی بزرگ
شیعه از منظر امام صادق
گناه مغفور و نیکی مقبول
تبلیغات
سخنرانیها
مطالب متنوع
سال 87
سال 88
سال 89
بهار 90
تابستان 90
پاییز 90
زمستان 90
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
تابستان 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
تابستان 93
پاییز 93
زمستان 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری