در قرآن درمان بزرگترین درد هست : درد کفر و نفاق و گمراهی وسرگشتگی [امام علی علیه السلام]
طریق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» شیعه از منظر امام صادق

تعداد اندک شیعیان واقعى

پس از این که حضرت ویژگى هاى شیعیان واقعى را برشمردند، ابن جندب از جا و مکان این گونه افراد سؤال مى کند. حضرت در پاسخ، با اشاره به آیه اى از قرآن، محل زندگى آنان را بالاى کوه ها و اطراف شهرها بیان مى کنند: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ فَاَیْنَ اَطْلُبُهُم؟ قال(علیه السلام): عَلى رؤوسِ الجِبالِ و اطرافِ المُدُنِ و اذا دَخَلْتَ مدینَةً فَسِلْ عَمَّنْ لایُجاوِرُهُمْ و لایُجاوِرونَهُ فَذلِکَ مُؤْمِنٌ کما قال اللّهُ "وَجاءَ مِن أَقْصَى الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعى" واللّهِ لَقَدْ کان حَبیبُ النَّجَّار وَحْدَهُ.

حضرت در زمانى این سخنان را بیان مى فرمایند که حکومت نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)و شیعیان، سخت گیرى هاى شدیدى روا مى داشت. خصوصاً در زمان بنى مروان، شیعیان سخت تحت فشار قرار داشتند; گاهى به اتهام تشیع، افراد را زندانى مى کردند، شکنجه مى دادند و حتى به طرز فجیعى به قتل مى رساندند. همین امر موجب شده بود تا شیعیان غالباً از حجاز به سایر مناطق، از جمله ایران مهاجرت نمایند. یکى از دلایل وجود مقبره امام زاده ها در مناطق کوهستانى و خصوصاً در شمال ایران، همین مسأله است. زیرا آنان براى در امان ماندن از ایادى حکومت، به گوشه و کنار شهرها و بالاى کوه ها پناه مى بردند. در چنین شرایطى است که حضرت به ابن جندب مى فرمایند: توقع نداشته باش شیعیان ما را فوج فوج در شهرها و در میان عموم مردم ببینى; اگر خواستى آنها را بیابى، دقت کن چه کسانى هستند که با مردم عادى رفاقت و معاشرت ندارند، نه آنان با مردم انس مى گیرند و نه مردم با آنان، از این طریق مى توانى شیعیان ما را پیدا کنى. سپس حضرت مى فرمایند: مَثَل شیعیان ما در بین مردم، مَثَل حبیب نجار در انطاکیه است.

خداى متعال در سوره «یس»، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مورد خطاب قرار داده و از وى مى خواهد براى مردمى که هنوز ایمان نیاورده اند، از شهرى ـ که در روایات به انطاکیه معرّفى شده است ـ مَثَل بزند که مردمانش على رغم دعوت پیامبران سه گانه (که از طرف خداوند براى هدایت آنان، به آن جا رفته بودند) هم چنان از ایمان آوردن و پذیرش حق سر باز مى زدند: إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِث فَقالُوا إِنّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ;1 نخست دو تن از رسولان را فرستادیم، چون تکذیب کردند، رسول سومى براى مدد و نصرت مأمور کردیم تا همه گفتند ما (از جانب خدا) به رسالت (براى هدایت) شما آمده ایم. مردم آن شهر نه تنها به پیامبران الهى ایمان نیاوردند، بلکه آنان را به قتل نیز تهدید کردند. در چنین شرایطى بود که حبیب نجار براى حمایت پیامبران الهى، از دورترین نقطه شهر، نزد آنان آمد: وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعى قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ;2 و (در این گفت و گوها بودند) مردى (حبیب نام) شتابان از دورترین نقاط شهر فرا رسید و گفت اى مردم (از من بشنوید و) رسولان خدا را پیروى کنید. حبیب نجار در گوشه اى از شـهر، تنـها و دور از اجـتماع زندگى مى کرد; زیرا با آن مردم سنخیتى نداشت. پس از این که وى آن قوم را به پیـروى از رسولان خدا دعـوت کرد، مـورد آزار و اذیت مردم قرار گرفت و به دست آنان کشته شد.


1. یس (36)، 14.

2. همان، 20.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( دوشنبه 86/6/26 :: ساعت 8:0 عصر )
»» شیعه از منظر امام صادق

نشانه هاى شیعیان

1. گشاده دستى نسبت به برادران ایمانى

امام صادق(علیه السلام) در این روایت شریف، اولین صفت شیعیان را جود و بخشش و عدم امساک نسبت به سایر شیعیان ذکر مى کنند. انسان همان گونه که به اهل و عیالش توجه مى کند، باید نسبت به برادران ایمانى اش هم احساس مسؤولیت داشته باشد. در حقوق اِخوان، که در اصول کافى هم بابى به این نام وجود دارد، آمده است: اگر کسى غلامى دارد که امور منزلش را انجام مى دهد و برادر ایمانى اش از داشتن غلام محروم است، او به عنوان حق اخوت موظف است غلام خودش را بفرستد تا کارهاى برادر ایمانى خود را هم انجام دهد. در جایى که حتى فرستادن غلام ـ که آن زمان داشتن غلام بسیار مرسوم بود ـ به خانه برادر دینى براى انجام کارهاى او از وظایف مؤمنانى که از این نعمت برخوردارند ذکر شده است، مسلّماً برطرف کردن نیاز برادر ایمانى و یا رفتن به ملاقات او هنگام بیمارى و یا مراجعت از سفر و ... از ابتدایى ترین وظایف شیعیان به شمار مى آید. البته رعایت این گونه دستورات اخلاقى اهل بیت(علیهم السلام)بسیار مشکل است. مثلاً فرض کنید شما در خانه خود کتاب هایى دارید که نیاز چندانى به آنها ندارید و از آن طرف، دوست شما گرفتار مشکل بزرگى شده است که احتیاج مبرم به مقدارى پول دارد، این که شما بروید و آن کتاب ها را بفروشید تا نیاز دوست خود را برطرف سازید، کار آسانى نیست.

2. نماز 51 رکعت

اما در رابطه با بندگى خدا هم باید نشانه هایى در شیعیان وجود داشته باشد. ما به این دلیل نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)محبت داریم که آنان بندگان خاص و ممتاز خدا هستند; یعنى در عبودیت و بندگى و تقرب الى اللّه گوى سبقت را از دیگران ربوده اند. بنابراین کسى که خود را شیعه آنان مى داند، باید نشانه اى از این بندگى و ارتباط بیش تر با خدا در او به چشم بخورد. یکى از نشانه هاى شیعیان این است که 51 رکعت نماز شبانه روزى وى ترک نشود (17 رکعت نماز واجب و دو برابر آن نماز نافله): بِاَنْ یُصَلّوا الخمسین لیلاً و نهاراً; پنجاه رکعت نماز شبانه روز را بخواند. خمسین از باب تغلیب است; یعنى نماز پنجاه و یک رکعت را مى گویند نماز پنجاه رکعت.

3و4. پرخاش گر و طمع کار نبودن

در عرب مرسوم است که بعضى از صفات ناپسند را به حیوانات نسبت مى دهند. البته، در فرهنگ ما هم کم و بیش این مسأله وجود دارد; یعنى وقتى مى خواهند زشتى عملى را مجسم سازند، آن صفت را به حیوانى نسبت مى دهند. معروف است که سگ در میان حیوانات، حمله کننده و پارس کننده است; یعنى وقتى فرد ناشناسى را مى بیند به او حمله مى کند. این حالت سگ، نشان گر روحیه پرخاش گرى است. البته سگ هاى پاسبان براى همین منظور تربیت مى شوند که در مقابل افراد بیگانه چنین حالتى داشته باشند; در این حالت، از وجود این خویى که در حیوان هست به صورت صحیح استفاده شده است. هم چنین معروف است که طمع زیاد یکى از صفات کلاغ است. این حیوان حتى اگر گرسنه هم نباشد، مواد غذایى را ذخیره مى کند تا در آینده از آنها استفاده کند. مثلا گردو را زیاد دفن مى کند; مشهور است که مى گویند بسیارى از درختان گردو از گردوهایى به عمل آمده که کلاغ ها آنها را دفن کرده اند. حضرت مى فرمایند: شیعتُنا لایَهِرُّونَ هَریرَ الْکَلبِ و لایَطْمَعونَ طَمَعَ الْغُرابِ; شیعیان ما مانند سگ، پرخاش گر و مانند کلاغ، طمع کار نیستند; یعنى نه درصدد آزار و اذیت دیگران برمى آیند و نه بیش از نیازشان به جمع آورى مال و ثروت مى پردازند. به کار بردن چنین تعبیرهایى براى این است که زشتى بعضى رفتارها نشان داده شود تا کسانى که زمینه این گونه صفات در آنها وجود دارد، خودشان را تزکیه کنند و نگذارند این صفات در آنها رشد کرده و به صورت ملکاتى ثابت درآید. شأن شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) با روحیه پرخاش گرى و طمع کارى سازگار نیست; آنان باید عزت نفس داشته باشند و نسبت به مال و کار دیگران طمع نورزند.

5و6. عزت نفس در برابر دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) و دورى از آنان

یکى از صفات پسندیده انسانى که اسلام هم تأکید فراوانى بر آن نموده، حالت استغنا و عزت نفس است. انسان باید تا مى تواند از دیگران حتى از نزدیکان و یا پدر و مادرش هم چیزى نخواهد. البته ممکن است در زندگى مواردى پیش آید که انسان حتى براى انجام برخى وظایف واجب خود به کمک دیگران نیاز پیدا کند. گاهى شبى، نیمه شبى گرفتارى و مشکلى براى انسان پیش مى آید که ناچار مى شود مثلاً براى رساندن همسر و یا فرزند بیمار خود به بیمارستان، وسیله نقلیه همسایه اش را امانت بگیرد. دنیاى امروز، دنیایى نیست که انسان بتواند به تنهایى و بدون این که هیچ گونه نیازى به دیگران داشته باشد، زندگى کند; خواه ناخواه مواردى پیش مى آید که انسان چاره اى جز کمک گرفتن از دیگران ندارد. اما این که از چه کسانى باید تقاضاى کمک کنیم، نکته مهمى است که حضرت به آن اشاره فرموده اند: لایُجاوِرونَ لَنا عَدُوّاً و لایَسأَلون لَنا مُبغِضاً وَلو ماتوا جوعاً; شیعیان ما با دشمن ما همسایه نمى شوند و حتى اگر از گرسنگى هم بمیرند، از کسى که با ما عناد و دشمنى دارد چیزى نمى خواهند. در دستورات اخلاقى اهل بیت(علیهم السلام)سفارش شده است که هرچه مى توانید از مؤمنان و شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) کمک بگیرید و زیربار منّت فُسّاق و کسانى که با این خاندان سر و کارى ندارند، بالاخص دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) نروید. البته برقرارى رابطه و انجام معامله و یا حتى درخواست کمک از افرادى که بنا به دلایلى هنوز اهل بیت(علیهم السلام) را نشناخته اند; یعنى جاهل و گمراهند اما عناد ندارند، شاید چندان اشکالى نداشته باشد، چه بسا انسان بتواند در اثر ارتباطى که با آنان پیدا مى کند، کم کم آنان را هدایت نماید. اما بعضى از افراد ذاتاً اهل عنادند. این گونه افراد در زمان ائمه(علیهم السلام) تعدادشان زیاد بود. اگرچه امروزه انگیزه هاى عناد کم تر شده است، ولى به هر حال هنوز هم هستند کسانى که دشمن اهل بیت(علیهم السلام) مى باشند. اصولا غیرت شیعیان به آنان اجازه نمى دهد که دست نیاز به سوى کسانى دراز کنند که دشمن اهل بیت(علیهم السلام) هستند.

7. عمل به فتاواى اهل بیت(علیهم السلام) در کلیه احکام

شیعیان از همان ابتدا در یک سلسله احکام، اختلافاتى با اهل تسنن داشتند. این اختلافات که بسیار هم معروف بود، هم در عبادات، هم در خوردنى ها و آشامیدنى ها و هم در مناسکى که مسلمانان داشتند، به چشم مى خورد. از جمله، خوردن مارماهى مورد اختلاف شیعه و غیرشیعه بود. اهل بیت(علیهم السلام) صید آن را حرام مى دانستند، در حالى که اهل تسنن به فتواى علماى خود، صید و خوردن آن را حلال مى دانستند. هم چنین در وضو، بعضى از مخالفان شیعه مسح پا از روى کفش رابه خصوص در مواقع اضطرار و سرما جایز مى دانستند، در حالى که شیعه از همان اوایل با این فتوا، که به «مسح على الخُفّیْن» معروف است، مخالف بود. در مورد مُسکرات هم اختلافاتى بین شیعه و اهل سنت وجود داشت. البته مسلمانانِ غیرشیعه هم خوردن شراب را حرام مى دانستند، ولى در موارد مشتبه، مانند فُقّاع و آب جو، که مُسکرِ بَیّن به شمارنمى آمدند، بین شیعه و اهل تسنن اختلاف وجود داشت; بسیارى از اهل سنت بر خلاف شیعه، استفاده از آنها را جایز و حلال مى دانستند. در آن زمان، مرسوم بود که خرما و مویز را براى مدتى خیس مى کردند و سپس آب آن را که مستى ضعیفى ایجاد مى کرد، مى نوشیدند. گویا اشاره حضرت در این روایت شریف به همین مسأله است که موارد فوق نیز مُسکر و حرام بوده و شیعیان ما همان طور که خمر را تحریم مى کنند و از شُرب آن اجتناب مىورزند، از سایر مُسکرات هم هرچند درجه اسکار آنها ضعیف باشد، مانند آب جو و مویز، استفاده نمى کنند. حضرت مى فرمایند: شیعتُنا لا یَأْکُلُونَ الْجِرّیَّ وَ لا یَمْسَحونَ عَلَى الخُفّیْنِ و یُحافِظونَ عَلَى الزَّوالِ و لا یَشْرَبونَ مُسْکِراً; شیعیان ما از خوردن مارماهى امتناع مىورزند، مسح على الخُفّین انجام نمى دهند، مواظب هستند که نماز ظهر و نافله اش را درست انجام دهند و شرب خمر نمى کنند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( یکشنبه 86/6/25 :: ساعت 8:0 عصر )
»» شیعه از منظر امام صادق

یَا ابْنَ جُنْدَبْ اِنَّما شیعَتُنا یُعْرَفونَ بِخِصال شَتّى بالسَّخاءِ و البَذْلِ لِلاِخوانِ و بِاَنْ یُصَلّوا الْخَمْسینَ لَیْلا و نَهاراً. شیعَتُنا لا یَهِرُّونَ هَریرَ الْکَلْبِ و لا یَطْمَعونَ طَمَعَ الْغُرابِ و لایُجاوِرونَ لَنا عَدُوّاً و لایَسْأَلونَ لنا مُبْغِضاً وَ لَوْ ماتُوا جُوعاً. شیعَتُنا لایَأْکُلونَ الْجِرّیَّ و لایَمْسَحونَ عَلَى الْخُفَّیْنِ و یُحافِظونَ عَلَى الزَّوالِ و لایَشْرَبونَ مُسْکِراً. قُلْتُ جُعِلْتُ فِداکَ فَأَیْنَ أَطْلُبُهُمْ قال(علیه السلام) عَلى رُؤُسِ الجِبالِ و اَطرافِ المُدُن و اِذا دَخَلْتَ مدینةً فَسَلْ عَمَّنْ لایُجاوِرُهُمْ و لایُجاوِرونَهُ فذلِکَ مُؤمنٌ کما قال اللّهُ «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعى...»1 و اللّهِ لَقَدْ کان حَبیبُ النَّجارِ وَحْدَهُ.

تفاوت شیعه و مُحبّ

شیعیان واقعى داراى ویژگى هاى خاصى هستند و به وسیله همان صفات و نشانه ها نیز شناخته مى شوند. صِرف داشتن محبت اهل بیت(علیهم السلام) براى شیعه بودن کافى نیست; زیرا بسیارند کسانى که ادعاى محبت اهل بیت(علیهم السلام) دارند، اما شیعه واقعى نیستند. براى شیعه واقعى بودن باید دقیقاً با پیروى از ائمه اطهار(علیهم السلام)، آنان را در گفتار، رفتار، عبادت و... الگو و سرمشق خود قرار دهیم و متمسک به سیره عملى آنان باشیم. کلمه «شیعه» در قرآن هم آمده است. قرآن کریم پس از بیان داستان حضرت نوح(علیه السلام)مى فرماید: وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لاَِبْراهِیمَ;2 و بى گمان ابراهیم(علیه السلام) از پیروان او نوح(علیه السلام)[ است; یعنى حضرت ابراهیم(علیه السلام)درست همان راهى را مى پیمود که حضرت نوح(علیه السلام)پیموده بود.

بنابراین محبت اهل بیت(علیهم السلام) غیر از شیعه واقعى بودن است و باید این دو مقوله را از یکدیگر تفکیک کرد. براى روشن تر شدن موضوع، روایتى را در این زمینه نقل مى کنیم:

پس از این که مسأله ولایت عهدى امام رضا(علیه السلام)، مطرح گردید و آن حضرت به مَروْ تشریف فرما شدند، مردم دسته دسته براى عرض تبریک خدمت ایشان شرفیاب مى شدند; زیرا در نظر مردم این پیش آمد پیروزى بزرگى براى اهل بیت(علیهم السلام) به حساب مى آمد. مدتى پس از استقرار امام(علیه السلام)در مَروْ، دسته اى از شیعیان براى زیارت آن حضرت به محضر ایشان شرفیاب شدند. دربان و خدمت کار حضرت از آنان سؤال کرد: شما کیستید و چه مى خواهید؟ گفتند: ما جمعى از شیعیان امام هستیم و تقاضاى شرفیابى حضور امام را داریم. دربان گفت: منتظر باشید تا من اجازه بگیرم، سپس خدمت حضرت آمد و عرض کرد: جمعى آمده اند و مى گویند ما از شیعیان شما هستیم و مى خواهیم شما را زیارت کنیم. حضرت اجازه نفرمودند. دربان، پاسخ حضرت را به آنان گفت. آنان رفتند و روز دوم آمدند و همان درخواست را مطرح کردند. باز هم حضرت اجازه ملاقات به آنان ندادند. براى روز سوم آمدند و مجدداً همان تقاضا را تکرار کردند. این بار نیز حضرت اجازه نفرموند. آنان بسیار متأثر شدند و فهمیدند تعمدى در کار است که حضرت اجازه نمى فرمایند. بعضى از آنان با گریه و زارى از دربان خواستند تا از حضرت سؤال کند گناهشان چیست که اجازه ملاقات نمى دهند. دربان مطلب را خدمت امام عرض کرد. حضرت فرمودند: چه گناهى بالاتر از این که آنان دروغ مى گویند، آنان مى گویند ما شیعه هستیم در حالى که صفات شیعه در آنان نیست; شیعیان واقعى امثال سلمان و ابوذر هستند. دربان برگشت و فرمایش حضرت را به آنان گفت. آنان گفتند: ما واقعاً شیعه هستیم و امام را دوست داریم، ما دروغ نمى گوییم. حضرت به دربان فرمودند: به آنان بگو شما از دوست داران و محبان ما هستید، اما از شیعیان ما نیستید. آنان گفتند: آرى، ما اهل بیت(علیهم السلام) را دوست داریم و از دوست داران امام(علیهم السلام)هستیم. حضرت فرمودند: حالا راست گفتند، مى توانند وارد شوند.

شاید اگر ما جاى آنان بودیم و سه مرتبه درِ خانه امام مى رفتیم و اجازه حضور نمى یافتیم، خسته مى شدیم و برمى گشتیم، ولى آنان چون عاشق بودند، ایستادند و استقامت کردند تا سرّ مطلب را دریابند. حضرت به این وسیله آنان را تربیت کردند و به آنان فهماندند که صِرف داشتن محبت اهل بیت(علیهم السلام) کافى نیست، بلکه محبت اهل بیت(علیهم السلام) قدم اول است و نباید به آن اکتفا کرد; مراتبى که شیعیان در سایه انتساب به اهل بیت(علیهم السلام) باید کسب کنند، بسیار بیش از اینها است. اگر خداى متعال لطف کرده و محبت اهل بیت(علیهم السلام) را در دل ما قرار داده است، باید به خوبى از آن استفاده کنیم و در همان پله اول توقف نکنیم.


1. یس (36)، 20.

2. صافات (37)، 83.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( شنبه 86/6/24 :: ساعت 8:0 عصر )
»» پاداش هایی بزرگ برای شیعیان واقعی

لزوم توجه به شرایط تحقق وعده هاى الهى

نکته مهمى که حضرت در این روایت به آن اشاره مى کنند و شیعیان را از آن بر حذر مى دارند این است که انسان نباید با نادیده گرفتن شرایط تحقق وعده هاى الهى، فریب شیطان را خورده و از این مسأله سوء استفاده نماید. در تاریخ به نمونه هاى زیادى از سوء برداشت انسان ها از وعده هاى الهى برمى خوریم. مثلاً وقتى بنى اسرائیل در چنگال فرعونیان بودند، خداى متعال توسط پیامبرانش به آنان وعده داد که اگر ایمان بیاورید، نجات خواهید یافت و بر دشمنانتان پیروز خواهید شد. آیات زیادى هم در قرآن وجود دارد که براى بنى اسرائیل (فرزندان حضرت یعقوب(علیه السلام)) امتیازهاى ویژه اى قایل شده است; از جمله: یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ;1 یا این آیه: ... وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِینَ.2 بنى اسرائیل بر این باور بودند که خداوند، هم عزّت و سعادت دنیاى آنان را تضمین کرده است و هم نجات از عذاب آخرت را: وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّاماً مَعْدُودَةً...;3 و یهود گفتند که هیچ وقت خدا ما را در آتش عذاب نکند، جز چند روزى معدود. آنان حتى خود را فرزندان و عزیزکرده هاى خدا مى دانستند: ... نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ... .4 امروز هم صهیونیست ها مدعى اند که از نسل حضرت یعقوب(علیه السلام) و ملت برگزیده خدا هستند و چون همه انسان ها به طفیل آنها خلق شده اند، باید مطیع و فرمانبردار آنان باشند!

در زمان ائمه(علیهم السلام) هم عده اى از مسلمانان که به طوایف مُرجئه معروف بودند چنین اعتقاداتى داشتند; یعنى مى گفتند صِرف داشتن ایمان، انسان را از عذاب آخرت نجات مى دهد اگرچه همه کبایر را هم مرتکب شده باشد. این گروه از مسلمانان با داشتن چنین عقایدى، در واقع خـودشان را فـریب مى دادند.

متأسفانه در میان شیعیان هم کسانى با شنیدن و یا مشاهده روایاتى که در شأن و منزلت ائمه اطهار(علیهم السلام) و در امان بودن محبّان ایشان از عذاب آخرت بیان شده است، به چنین توهمات و اعتقادات افراطى دچار شده اند; یعنى فکر مى کنند چون دوستدار اهل بیت(علیهم السلام) هستند، حتى اگر مرتکب بزرگ ترین گناهان کبیره نیز شوند! آمرزیده مى شوند. چنین عقایدى حتى در زمان امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نیز در بین شیعیان شایع شده بود. از جمله کارهایى که امامان ما ـ خصوصاً از زمان امام باقر(علیه السلام) به بعد ـ براى مقابله با این گونه افکار انحرافى انجام دادند، تلاش براى زدودن این اعتقادات غلط از میان شیعیان بود. امام رضا(علیه السلام) در ضمنِ روایتى به این موضوع اشاره نموده و مى فرمایند: اِنَّه لَیس بین اللّهَ و بین اَحَد قَرابَةٌ;5 خداوند با کسى خویشاوندى ندارد. امام باقر(علیه السلام) نیز در روایتى مى فرمایند: مَن کانَ لِلّه مُطیعاً فَهوَ لَنا وَلىٌّ وَ مَن کانَ لِلّه عاصیاً فَهوَ لنا عَدوٌّ;6 هر کس مطیع فرمان الهى باشد، دوست ما و هر که از فرمان خداوند سرپیچى نماید دشمن ما است.

فلسفه دعوت به محبت اهل بیت(علیهم السلام) این نیست که مردم نسبت به انجام گناه جرى تر شده و گستاخانه به معصیت خدا بپردازند، بلکه این دعوت، دعوتى است در راستاى انجام آنچه مرضى خدا است; چرا که راه اهل بیت(علیهم السلام) جز راه خدا نیست. بنابراین کسانى که ادعاى محبت اهل بیت(علیهم السلام) را دارند، نباید مرتکب اعمالى شوند که رضاى الهى در آنها نیست. امام باقر(علیه السلام) در همین روایتى که در سطر بالا به آن اشاره کردیم بر این مطلب تأکید مىورزند که محبت اهل بیت(علیهم السلام)باید داراى ریشه و عمق باشد تا در عمل و رفتار انسان اثر بگذارد. اگر صِرف گفتن «اُحِبُّ علیاً» بتواند نجات دهنده انسان از عذاب آخرت باشد، به طریق اولى گفتن «احبُّ محمداً» براى این منظور مؤثر است; چرا که پیامبر(صلى الله علیه وآله) افضل از حضرت على(علیه السلام) است!

امام صادق(علیه السلام) خطاب به عبدالله بن جندب مى فرمایند: این مطلب را به همه شیعیان ما برسان که بى جهت این سو و آن سو نروند و راه را گم نکنند; زیرا دسترسى به ولایت ما جز در پرهیز از گناه و جدیت در انجام وظایف میسر نخواهد شد. سپس حضرت مى فرمایند: شرط دیگر رسیدن به ولایت ما، برطرف کردن نیاز برادران ایمانى مى باشد; یعنى همان طور که انسان براى زندگى خویش تلاش مى کند، باید براى رفع نیازهاى برادران ایمانى اش هم تلاش کند و مشکل آنها را مشکل خود بداند و در حلّ آن تلاش کند. هم چنین کسى که به دیگران ظلم مى کند، شیعه اهل بیت(علیهم السلام) نیست، شیعه واقعى بودن شرایط خاصى دارد و صِرف اظهار محبت به اهل بیت(علیهم السلام)، خواندن اشعار در مدح آنان، شرکت در عزادارى ها و ... براى اهل ولایت بودن کافى نیست. البته حتى داشتن مرتبه اى ضعیف از محبت اهل بیت(علیهم السلام) ـ که عده زیادى از آن محرومند ـ گوهر گران بهایى است و خواه ناخواه اثراتى هم خواهد داشت، اما شیعه واقعى بودن صرفاً در محبت اهل بیت(علیهم السلام) خلاصه نمى شود.


1. بقره (2)، 47.

2. جاثیه (45)، 16.

3. بقره (2)، 80.

4. مائده (5)، 18.

5. بحارالانوار، ج 7، باب 9، روایت 11.

6. همان، ج 70، باب 47، روایت 4.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( جمعه 86/6/23 :: ساعت 8:0 عصر )
»» پاداش هایی بزرگ برای شیعیان واقعی

آثار بى اعتنایى به حقوق برادران ایمانى

امام صادق(علیه السلام) در ادامه با اشاره به جنبه سلبى قضیه، به تبیین یک سنت الهى مى پردازند. مى فرمایند بسیارى از اقوام گذشته که مستوجب عذاب الهى شدند، مادامى که حقوق فقرایشان را رعایت مى کردند، از عذاب خداوند در امان بودند، اما زمانى که از پرداخت حقوق مستمندان و فقرا غفلت مىورزیدند و این گناه را مرتکب مى شدند، عذاب الهى بر ایشان مسجّل مى شد. نمونه بسیار مشهور در این زمینه، تأخیر چند ساله عذاب فرعون و فرعونیان از جانب خداوند متعال مى باشد. مادامى که عده زیادى از مردم فقیر و تهیدست سر سفره فرعون غذا مى خوردند و سیر مى شدند، خداوند عذابش را بر آن قوم نازل نکرد.

بنابراین بى اعتنایى به حقوق برادران ایمانى، عذاب الهى را به دنبال خواهد داشت; خواه در این دنیا باشد و خواه در آخرت. عذاب هاى اجتماعى مخصوص جامعه اى است که افرادش حقوق محرومان و مستضعفان را رعایت نمى کنند. چه بسا یکى از دلایل وقوع سیل ها، زلزله ها و گرفتارى هاى عجیب و غریب این باشد که مردم آن جوامع به افراد فقیر و تهیدست بهایى نمى دهند و توانمندانشان به فکر افزایش هر چه بیش تر قدرت و ثروت خود هستند، هرچند این کار به بهاى محروم تر شدن محرومان جامعه باشد. توجه به این نکات مى تواند پاسخ بسیارى از سؤالات را براى ما روشن نماید; سؤالاتى از این قبیل که: چرا خداوند افرادى را که مستحق عقاب بودند، عذاب نکرد و یا چرا بعضى انسان ها خیلى زود مستوجب عذاب الهى شدند؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 86/6/22 :: ساعت 8:0 عصر )
»» پاداش هایی بزرگ برای شیعیان واقعی

یَا ابْنَ جُندب اَلْماشى فى حاجةِ اَخیه کالسّاعى بَینَ الصَّفا وَالمروَةِ وَ قاضى حاجَتِه کَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فى سَبیلِ اللّهِ یَومَ بدر و اُحُد و ما عَذَّبَ اللّهُ اُمَّةً اِلّا عِندَ اسْتِهانَتِهِمْ بحُقوقِ فُقَراءِ اِخوانِهِم. یَا ابْنَ جُندب بَلِّغْ مَعاشِرَ شیعَتِنا و قُل لَهُم لا تَذهَبَنَّ بِکُمُ المَذاهِبُ فَواللّهِ لا تُنالُ وِلایَتُنا اِلّا بِالوَرَعِ وَ الاِجتِهاد فى الدّنیا وَ مُواساةِ الاِخْوان فِى اللّه وَ لَیسَ مِن شیعتِنا مَنْ یَظْلِمُ النّاسَ.

انگیزه و اخلاص، ملاک عمل

امام صادق(علیه السلام) در این قسمت از روایت شریف مى فرماید: کسى که در برآورده ساختن حوایج برادر ایمانى اش قدمى بردارد، مانند کسى است که سعى بین صفا و مروه انجام مى دهد و اگر شخصاً نیاز برادر ایمانى خود را برآورده سازد، ثواب کسى را دارد که در راه خدا و در جنگ بدر و احد جهاد کرده و در خون خویش غلتیده است.

نظیر این گونه تعبیرات، در روایات دیگر هم به چشم مى خورد و تشبیهات عجیب و ثواب هاى بسیار بزرگى براى انجام اعمالى به ظاهر کوچک بیان شده است. البته ممکن است سوء تعبیرهایى نیز از این روایات بشود. از یک سو، ممکن است کسانى که این تعبیرات برایشان سنگین است، به بهانه صحیح نبودن سند این گونه روایات، به کلى آنها را رد کنند و از سوى دیگر، کسانى فکر کنند اگر هر کارى را به هر صورتى انجام دهند، همه این ثواب ها را مى برند. هر دوى این برداشت ها غلط و افراط و تفریط است.

شاید بعضى از عبادات در ظاهر چندان اهمیتى نداشته باشند، اما در حقیقت بسیار بزرگ و باارزش باشند و خداوند متعال اجر زیادى براى آن قرار داده باشد. اجر و ثواب عبادات تنها به کمیّت آنها بستگى ندارد، بلکه بیش از هر چیز انگیزه، نیّت، سعى و تلاش و اخلاص انسان ملاک عمل است. این گونه تشبیهات در مقام این است که بگوید، مثلا خدمت به برادر ایمانى مى تواند به شکلى انجام بگیرد که ثواب شهید را داشته باشد; یعنى چنین امکان و استعدادى در این عمل هست، اما این گونه نیست که این عمل را هر کسى، به هر نیّتى و در هر شرایطى انجام دهد چنین ثوابى داشته باشد. مثلا اگر شخص میلیاردرى صدتومان به فردى نیازمند کمک نماید، این طور نیست که ثواب شهادت در جنگ بدر و احد را داشته باشد. اما کسى که براى رفع نیاز خودش هم مشکل دارد، اگر از نیازمندى هاى خانواده اش بگذرد و در حد توانش مبلغى ـ هر چند اندک ـ را براى رفع حاجت برادر ایمانى اش صرف کند، این ثواب شامل حال او مى شود.

ما در زندگى طلبگى خودمان شاهد مواردى از این قبیل بوده ایم; نمونه هاى بسیارى که شاید در نظر برخى افسانه جلوه کند! بعضى از طلبه ها با این که نهایت احتیاج را به شهریه ناچیز آن زمان داشتند، اگر شخصى نیازمندتر از خودشان را مى دیدند، شهریه مزبور را به صورتى که آن شخص متوجه نشود و رعایت حفظ عزّت و کرامت وى نیز شده باشد، در راه رفع نیاز او خرج مى کردند. درست است که این پول از نظر مقدار، قابل توجه نبود، اما براى کسى که به آن احتیاج داشت و چه بسا براى این که به رفیقش کمک نماید، باید شب را گرسنه بخوابد، بسیار با ارزش بود.

ارزش ایثار به گونه اى که انسان، دیگرى را بر خودش مقدم بدارد، آن هم نه براى اغراض مادى و دنیوى، بلکه براى این که خدا دوست دارد، از بعضى جهادها کم تر نیست: ... وَ یُؤْثِروُنَ عَلى أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ... .1 بنابراین، ما نباید تعجب کنیم از این که چرا کمک به برادران ایمانى ثواب شهادت در جنگ بدر و احد را دارد; زیرا اگر ارزش یابى دقیقى از فداکارى و گذشتى که فرد انجام داده است به عمل آوریم، متوجه خواهیم شد که ارزش کار او کم تر از ایثار و از خودگذشتگى شهداى جنگ هاى بدر و اُحد نیست. علاوه بر آن، مسأله تفضلات الهى، فوقِ اجر و ثوابى است که شخص استحقاق پیدا مى کند. خداوند براى بعضى اعمال، چندین برابر پاداش قرار داده است: وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ;2 و مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها... .3 بنابراین، تحقق تعبیراتى که در این گونه روایات آمده است بستگى به شرایط خاصى دارد. حضرت امام رضا(علیه السلام)در حدیث مشهور سلسلة الذهب، خطاب به مردم نیشابور مى فرمایند: کَلِمةُ لا اِلهَ اِلّا اللّه حِصْنى فَمَن دَخَلَ حِصنى أمِنَ مِن عَذابى ... بِشروطِها وَ اَنا مِن شُروطِها.4 آرى، کلمه «لا اله الا الله» چنین توانى دارد که انسان را از عذاب الهى حفظ کند، اما به شرطها و شروطها. داشتن ولایت اهل بیت(علیهم السلام)، یکى از شروط تأثیر این کلمه است. به عبارت دیگر، آن کلمه چنین اقتضایى دارد، اما به طور مطلق عمل نمى کند، بلکه شرایطى دارد. این گونه مسایل در امور طبیعى هم مصداق دارد; مثلا درست است که آتش مى سوزاند، اما نه هر چیزى را و نه در هر شرایطى; باید جسم قابل احتراقى باشد، اکسیژن در محیط وجود داشته باشد و ... . پس اگر گفتند فعلى چنین تأثیرى دارد، معنایش این نیست که به طور مطلق داراى چنین تأثیرى است، بلکه مى تواند در شرایط خاصى، چنین اثرى داشته باشد.


1. حشر (59)، 9.

2. بقره (2)، 261.

3. انعام (6)، 160.

4. بحارالانوار، ج 49، باب 11، روایت 4.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( چهارشنبه 86/6/21 :: ساعت 8:0 عصر )
»» بر حذر بودن از چند کاستى اخلاقى

حسد و آثار فردى و اجتماعى آن

مسأله مهم ترى که در این جا مطرح است و عمومیّت بیش ترى دارد، حسد است: مَنْ حَسَدَ مؤمناً اِنماثَ الایمانُ فى قلْبِهِ کما یَنْماثُ المِلْحُ فى الماء; کسى که نسبت به برادر ایمانى اش حسد ورزد، ایمانش از بین مى رود، آن چنان که نمک در آب حل مى گردد. متأسفانه همه انسان ها کم و بیش به این صفت ناپسند مبتلا هستند. طبیعت انسان، به ویژه در سنین کودکى، به گونه اى است که وقتى شخص دیگرى را که از نعمتى برخوردار است مشاهده مى کند، نسبت به او حسد مىورزد. اگر انسان در مقام تهذیب برنیاید و خود را اصلاح نکند، این صفت در قلبش ریشه مى دواند و تا او را جهنمى نکند رهایش نمى سازد. آیا انسانى که به خدا ایمان دارد، باید نسبت به کسى که داراى نعمت هایى، اعم از نعمت هاى تکوینى، مانند زیبایى و استعداد یا نعمت هاى کسبى، مانند ثروت و مقام مى باشد، صرفاً به این دلیل که خود از داشتن آنها محروم است، حسد ورزد؟ حسد این است که چرا او باید از من زیباتر باشد، چرا باید بهتر از من بفهمد و چرا باید پولش از من بیش تر باشد. در واقع شخص حسود با این کار خود مى خواهد بگوید که چرا خدا این نعمت ها را به او داده و به من نداده است!!

حسدورزى به دیگران، نسبت به نعمت هاى خدادادى آنها، در واقع اشکال کردن به کار خدا است. کسى که نمى خواهد استعداد دیگران از او بیش تر باشد و یا مى گوید چرا خدا دیگرى را از من زیباتر آفریده است ـ حالتى که شاید در خانم ها بیش تر باشد ـ در واقع به خدا اعتراض مى کند. در مورد نعمت هاى کسبى نیز همین گونه است. اگر انسان به مال و ثروت دیگران حسد ورزد، در واقع، به کار خدا اعتراض کرده است; زیرا درست است که این موقعیت و یا ثروت را خود فرد با تلاش و کوشش به دست آورده است، اما این کار هم خارج از تدبیر الهى نبوده و اسباب آن را خداوند فراهم کرده است. آیا اعتراض به کار خداوند، با ایمان سازگارى دارد؟ ایمان به خدا یعنى خدا را حکیم و کار او را مطابق با حکمت دانستن. او است که به هر شکلى بخواهد مى تواند در ملک خودش تصرف کند. البته تمام تصرفاتى که خداوند در عالم مى کند طبق مصلحت و حکمت است. اعتراض به کار خدا به منزله قبول نداشتن حکمت خداوند است که اگر از این حد (حسد) بالاتر رود، نوعى شرک به شمار مى آید. کسى مى تواند بگوید من این را قبول ندارم که خودش مالکیتى داشته باشد. ما که از خود هیچ نداریم، نمى توانیم و نباید به خدایى که همه چیز از آن او است اعتراض کنیم.

حسد مفاسد باطنى بسیارى دارد که بى توجهى نسبت به آنها خطرات فراوانى به دنبال خواهد داشت. اگر مشاهده نعمت هاى مادى و معنوى دیگران، باعث ایجاد کم ترین حالت حسد در ما شود، فورى باید احساس خطر کنیم و به این مطلب توجه نماییم که مصلحت خداوند چنین بوده که نعمت هایى را به او بدهد و ما نیز مى توانیم با تلاشى که انجام مى دهیم از خداوند بخواهیم که آن نعمت ها را به ما هم بدهد; نه این که از دیدن نعمت هایى که دیگران دارند ناراحت شویم. این احساس ناراحتى و حسادت، در صورت تداوم، خداى ناکرده به کفر مى انجامد. ریشه کفرِ ابلیس هم حسد او بود. ریشه بسیارى از فتنه هاى بزرگ عالم که گاهى به جنگ هاى خونین نیز کشیده شده و طى آن هزاران نفر جان خود را از دست داده اند، حسادت یک نفر بوده است. در کشور خودمان هم کسانى را سراغ داریم که در دوران رژیم گذشته زندان ها رفته و شکنجه ها دیده بودند و از شخصیت هاى معروف اوایل انقلاب به شمار مى آمدند و موقعیت هاى خوبى هم داشتند، اما به دلیل حسدى که به بعضى از اشخاص بردند، منحرف شدند تا آن جا که حتى رو در روى امام هم ایستادند. حسد چنین مسیر خطرناکى را پیش پاى ما مى گذارد. بنابراین سزاوار است اولین لحظه اى که احساس کردیم نسبت به صاحب نعمتى در دل ما حسادت ایجاد شده، همان جا جلوى آن را بگیریم و از خدا بخواهیم ما را از این آتش سوزنده و ویران گر نجات دهد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( سه شنبه 86/6/20 :: ساعت 8:0 عصر )
»» بر حذر بودن از چند کاستى اخلاقى

وظایف انسان نسبت به برادران ایمانى خود

در زندگى اجتماعى، انسان نسبت به برادران ایمانى خود وظایفى دارد; از یک سو موظف است به آنها براى رفع حوایجشان کمک نماید و از سوى دیگر، وظیفه دارد نسبت به آنها خیرخواه، وفادار و صمیمى باشد و به آنها خیانت نکند. چگونه ممکن است که انسان برادر ایمانى خود را فریب داده یا به او خیانت کند، به ناحق مالش را بربـاید و ضررى به او برساند؟! کسى که درصدد برمى آید تا برادر ایمانى خود را فریب دهد و او را فرومایه و حقیر مى شمارد، چنین عملى به منـزله در افتادن و درگیـرى و نبـرد با او است. کسى که در معامله مى خواهد بر سر دیگرى کلاه بگذارد، در واقع قصد جنگیدن با او را دارد. شکل دیگرى از درگیرى هنگامى است که کسى بخواهد فردى را از مقامش خلع کند و خود جانشین او بشود. چنین کسانى مستحق عذاب خداوند هستند و جایگاه آنها در جهنم خواهد بود: مَنْ غَشَّ اَخاهُ و حَقَّرَهُ و ناواهُ جَعَلَ اللّهُ النّارَ مَأْواهُ.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( دوشنبه 86/6/19 :: ساعت 8:0 عصر )
»» بر حذر بودن از چند کاستى اخلاقى

عقل انسان و آینده نگرى

عقل انسان مى گوید اگر خطر جدى در کار است، باید به فکر چاره باشیم. ما که در امور ساده دنیا همواره نگران خطرهاى احتمالى هستیم و براى رفع آنها اقدام مى کنیم، عاقلانه نیست که نسبت به مسایلى که اهمیتش بسیار بیش تر از امور دنیایى است، بى خیال باشیم و چاره اى نیندیشیم. افرادى که به دنبال کسب منافع و لذایذ مادى هستند، در واقع، به دنبال چیزى هستند که ارزش چندانى در برابر خطرهایى که پیش روى آنها است، ندارد و از امورى غافل اند که اهمیت بسیار زیادى براى آنان دارد. عبارت «فکاک رقبته» که در این روایت شریف به کار رفته است، اشاره به این معنا دارد که گردن من در زیر غل و زنجیرى گرفتار است; مى خواهم خودم را آزاد کنم، اما بارى سنگین روى گردنم فشار مى دهد و هم چون افسارى مرا به طرف بدبختى مى کشاند. همه ما به واسطه گناهان و اشتباهاتى که مرتکب شده ایم، چنین خطرى را در پیش داریم و گردنمان گیر افتاده است و باید آن را نجات دهیم. اگر به فکر رهایى گردن خود از این زنجیر نباشیم، تعبیر ساده اش این است که به فکر نجات از عذاب آخرت نیستیم و همّ ما چیز دیگرى است: مَنْ اَصْبَحَ مَهمُوماً لِسِوى فَکاکِ رَقَبَتِهِ فَقَدْ هَوَّنَ عَلَیْهِ الْجَلیلَ; کسى که صبح کند در حالى که همّ او غیر از نجات از عذاب است، امر بسیار مهمى را بر خودش سبک شمرده است و چیزى را که باید بزرگ بداند، ساده تلقى کرده است. وَ رَغِبَ مَنْ رَبِّهِ فى الْوَتْحِ الحَقیر; از خدا تنها سودى اندک را طلب کرده است. مسلّماً وقتى انسان به فکر عذاب ابدى نباشد، دل مشغولى او امور دنیایى خواهد بود; امورى که بسیار سبک و حقیر است. کسى که به عذاب ابدى توجه نداشته باشد، براى نجات از آن نیز اهتمام نمى کند.

عقل ما اقتضا مى کند به اندازه ایمانى که نسبت به آخرت و خطرهاى اخروى داریم، همّمان را نیز براى جلوگیرى از آن خطرها و نجات از آنها به کار بندیم; زیرا تمام مشکلات زندگى در مقابل آن عذاب ابدى ناچیز است. مشکلات زندگى در صورتى در نظر ما آسان جلوه مى کند که بدانیم مشکل تر از آنها نیز وجود دارد و آن، عذاب و بدبختى آخرت است. البته هر کس ایمانش قوى تر باشد، اهتمام بیش ترى نیز به این گونه مسایل خواهد داشت. بنابراین توجه مؤمنان به زندگى اخروى خود باید بیش تر از توجه آنها به زندگى دنیایى و فردیشان باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( یکشنبه 86/6/18 :: ساعت 8:0 عصر )
»» بر حذر بودن از چند کاستى اخلاقى

رابطه میزان باور انسان ها با همّ ایشان

کسى که باور دارد جهنمى در کار است و در آن عذاب هاى آن چنانى که در قرآن و روایات به برخى از آنها اشاره شده است، وجود دارد، آیا مى تواند نسبت به آن بى تفاوت بوده و هیچ همّى نداشته باشد؟ اگر انسان به چنین حقیقتى باور داشته باشد و بداند که ممکن است خود نیز به این عذاب مبتلا گردد، آیا باز هم به فکر این است که فردا چه معامله اى بکند که سودآورتر است و یا چه سرگرمى را انتخاب کند که لذتش بیش تر است؟ این مسأله نیز بستگى به میزان باور شخص دارد. در ارتباط با این موضوع، روایت مشهورى به این مضمون نقل شده است که یک روز صبح پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)جوانى را در مسجد دیدند که رنگ چهره اش زرد شده و چشم هایش به گودى فرو رفته است. وقتى حضرت حال او را پرسیدند، در جواب گفت:درحال یقین هستم. حضرت فرمودند: علامت یقینت چیست؟ گفت: همین که دیشب تا صبح از ترس عذاب هاى اخروى خواب بر چشم هایم نیامد و از این روى، رنگ چهره ام زرد شده است. آن گاه حضرت براى آن جوان دعا کردند.1 داشتن چنین باورى، آن چنان همّى در انسان به وجود مى آورد که اصلاً نمى تواند درباره چیز دیگرى فکر کند. متقابلاً افرادى هم هستند که اصلاً نگران حساب و کتاب فردا و نیز به فکر آمرزیده شدن گناهان خود نیستند.

همه انسان ها به جز معصومان(علیهم السلام)کم و بیش آلودگى ها و گناهانى دارند و از این روى، باید به فکر عذاب هایى که آنها را تهدید مى کند، باشند. مادامى که ما درگیر امور زندگى خود هستیم وتوجهى به سرنوشت خطرناکى که سر راهمان وجود دارد نداریم، به این مسایل فکر نمى کنیم. اما اگر با شنیدن آیه اى از قرآن یا خواندن حدیثى و یا گوش دادن به سخن گوینده اى، توجه پیدا کردیم که چنین خطرى هم وجود دارد و آن گاه درصدد رفع آن برآمدیم و مسایل زندگى ما را به خود مشغول نکرد، این همّ در ما ایجاد شده است. انسان هایى که داراى مراتب عالى یقین هستند، هیچ وقت غافل نمى شوند و همیشه به این مسایل توجه دارند، اگر چه ممکن است گاهى به دلیل انجام وظایف و تکالیف اجتماعیشان، از توجه آنها اندکى کاسته شود; اما ما به دلیل ضعف ایمانمان ممکن است حتى در صورت توجه به این گونه مسایل، باز هم منافع دنیا از قبیل پست، مقام، منزلت، ثروت و... را بر تأمّل پیرامون عذاب ابدى ترجیح دهیم.

بنابراین مراتب ایمان و باور انسان ها متفاوت است. ما در تاریخ به کسانى برمى خوریم که وقتى پیامبرى، امامى و یا حتى واعظى، نامى از عذاب اخروى مى برد، اشک از چشم هایشان جارى مى شد و بدنشان به لرزه مى افتاد. ولى بسیارى از ما این گونه نیستیم; یعنى ممکن است دقایقى و یا حتى ساعاتى هم کسى برایمان موعظه کند اما اثر چندانى بر ما نگذارد و حتى هنگام گوش دادن به این گونه مواعظ نیز به فکر مسایل روزمره زندگى خود باشیم.


1. ر.ک: بحارالانوار، ج 70، باب 52، روایت 17.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( شنبه 86/6/17 :: ساعت 8:0 عصر )
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

علامه مصباح یزدی
ریشه تمام انحرافات از صدر اسلام تاکنون دلبستگی به دنیا است
علامه مصباح یزدی در دیدار جمعی از دانشجویان؛
فیلم دیده نشدهی عیادت عمار از عمار
برخی بستگان امام(ره) مانند 1400 سال قبل رفوزه شدند
آیت الله مصباح یزدی در مهدیه مشهد
آیت الله مصباح یزدی
زمینه ترقی و سقوط آدمی
علامه مصباح
آیت الله مصباح یزدی
باید خود را برای شبهات جدید فلسفی آماده کنیم
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 13
>> بازدید دیروز: 55
>> مجموع بازدیدها: 338570
» درباره من

طریق
حق جو
در این وبلاگ گزیده ای از نظرات آیت الله مصباح یزدی به صورت لینک منعکس می گردد.

» پیوندهای روزانه

پایگاه اطلاع رسانی آثار علامه مصباح یزدی [4]
فهرست کتب علامه مصباح یزدی [152]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
صمیمیت؛ محور ارتباط مؤمنین بارش رحمت در سایه محبت دو مؤمن .
» آرشیو مطالب
سال 85
بحث مشروعیت و مقبولیت
در باب ولایت فقیه
دوستان واقعی اهل بیت
محاسبه نفس
نگاه مؤمن به دنیا
نشانه هاى ایمان
دین و جهل دینی
ثمرات استقامت
شرط نجات بخش
خوف و رجا
شادی
دام های شیطان
چند کاستی اخلاقی
پاداشهایی بزرگ
شیعه از منظر امام صادق
گناه مغفور و نیکی مقبول
تبلیغات
سخنرانیها
مطالب متنوع
سال 87
سال 88
سال 89
بهار 90
تابستان 90
پاییز 90
زمستان 90
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
تابستان 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
تابستان 93
پاییز 93
زمستان 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری