هر که ما را دوست بدارد، در روز قیامت همراه ماخواهد بود. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
طریق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» در باب ولایت فقیه

5ـ اگر ولى فقیه نماینده امام زمان «عج» در زمین و ولى امر همه مسلمانان جهان

است، چرا قانون اساسى به گونه اى تنظیم شده است که ولى فقیه، نمایندگان مجلس

خبرگان رهبرى و دیگران باید ایرانى باشند؟

ابتدا توضیحى درباره خود سؤال مىدهیم. منظور سؤال کننده این است که آیا ولایت فقیه مقامى است مشابه مقامات دولتى که تمام اختیارات و وظایفشان محدود به همان کشورى است که در آن حکمرانى مىکنند یا اینکه ولایت فقیه مقام و منصبى الهى است و محدود به مرزهاى جغرافیایى نمىشود؟ اگر فرض اول مورد قبول است، چرا ولى فقیه را ولى امر همه مسلمانان مىدانید؟ و اگر فرض دوم را مىپذیرید، چرا قانون اساسى به گونه اى است که در قوانین مربوط به رهبرى، نمایندگان خبرگان و امثال آن، مرز جغرافیایى اهمیت دارد و گویا امور مربوط به رهبرى به ایران محدود مىگردد، مثلاً در قانون اساسى پیش بینى نشده است رهبر جمهورى اسلامى یک غیر ایرانى باشد، یا برخى از اعضاى خبرگان از کشورهاى دیگر باشند.

در پاسخ، ذکر مقدماتى ضرورى است:

دَوَران امر میان همه یا هیچ؟!

بعضى از مکاتب سیاسى یا حقوقى یا اخلاقى و ... هستند که نظرات آنها دایر میان همه یا هیچ است; بدین معنا که اگر همه شرایط مورد نظر آنها در موردى جمع شد، نتیجه به دست مىآید، ولى اگر کمتر از همه شرایط فراهم شد، دیگر هیچ نتیجه اى به بار نمى نشیند. به عبارت دیگر: با همه شرایط حصول نتیجه را شاهدیم و با کمتر از همه شرایط هیچ نتیجه اى را به دست نمىآوریم.

براى روشنتر شدن این ادعا به مثالى از فلسفه اخلاق «کانت» توجه کنید: او معتقد است اگر کسى در کارى هیچ انگیزه و نیّتى جز اطاعت امر عقل و وجدان نداشت، کارش داراى ارزش اخلاقى خواهد بود، ولى اگر در کنار انگیزه اطاعت از فرمان عقل، مثلاً علاقه به نتیجه کار هم در او وجود داشت، دیگر هیچ ارزش اخلاقى بر کار او مترتب نیست. در مکاتب سیاسى و یا حقوقى نیز از این گونه نظرات وجود دارد که امر انسان را دایر میان همه یا هیچ مىدانند.

ولى باید گفت: این نظرات غیر واقع بینانه است و از آن رو که اسلام در همه زمینه ها احکام و ارزشهایى واقع بینانه مطرح کرده است، نظرات آن داراى مراتب و درجاتى است. اسلام نمىگوید اگر در مسأله اى نتیجه ایده آل و صد در صد میّسر نشد، دیگر هیچ، بلکه مىگوید: درجه پایینتر را انجام دهید.

براى پىبردن به درستى این ادعا مىتوان اندک توجهى به مباحث فقهى کرد، که در آنها بدلهاى متعدد در یک امر پیشِ روى مکلف است. حالتهاى متفاوت براى انجام نماز در موقعیتهاى مختلف نمونه اى از این مدعا است. حتى در مهمترین مسأله دینى یعنى ایمان هم مراتب وجود دارد.

ایده آل اسلام در مسأله رهبرى جامعه

ایده آل اسلام در نظریه امامت و رهبرى جامعه آن است که جامعه اى اسلامى با رهبر معصوم اداره شود، همان گونه که در عصر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) چنین بود. ما معتقدیم این امر شدنى است و ان شاء الله در زمان ظهور حضرت حجت ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ این چنین خواهد شد. ولى در زمان فعلى عملاً چنین ایده آلى قابل تحقق نیست، زیرا در زمان غیبت به سر مىبریم و رهبر معصوم غایب است.

اگر اسلام مىخواست در مساله امامت غیر واقع بینانه برخورد کند، باید در زمان غیبت هیچ حکومتى را مشروع نداند، چون در دوران غیبت رهبر معصوم در رأس حکومت دینى قرار ندارد، ولى اسلام براى این دوران وضعى نازلتر را پیش بینى کرده است و فقهایى را که داراى شرایط خاصى هستند، حاکم قرار داده است.

فقها اتفاق نظر دارند که حتى در حکومت هاى نامشروع هم فقیه در امور حسبیه ولایت دارد ، یعنى حتى اگر قدرت حاکمیت بر مردم را نداشته باشد، باز باید این امور را به عهده گیرد و در آنها دخالت کند. در زمان رژیم طاغوت که از دیدگاه دینى ما حکومتى ظالم، زورگو و غیر شرعى بود فقها معتقد بودند در مسائلى که منوط به حکم حاکم شرعى است، باید مردم به مجتهد جامع شرایط (حاکم شرع) مراجعه کنند; مثلاً اگر زن و مردى در زندگى دچار اختلاف مىشدند و براى رهایى از این وضع به طلاق تن مىدادند، از نظر قانون آن زمان به یکى از دفترخانه هاى رسمى طلاق مراجعه و دفتر خاصى را امضاء مىکردند، و همین طلاق رسمى شمرده مىشد، در حالى که از نظر فقه شیعه باید دو شاهد عادل براى اجراى صیغه طلاق حاضر باشند. به همین دلیل خانواده هاى متدین، طلاق را نزد امام جماعت یا مجتهد و با حضور دو شاهد عادل جارى مىکردند و بعداً براى رسمى کردن آن به دفترخانه رسمى مراجعه مىنمودند.

این نوع دخالت فقیه، تحقق بخش ایده آل اسلام نیست، ولى بالاخره بهتر از دخالت نکردن اوست. پس اسلام نمىخواهد مردم ایده آل یا هیچ را انتخاب کنند، بلکه درجات متوسط را هم پیش روى مسلمانان گذاشته است.

پاسخ نهایى مسأله

بر اساس نظر اسلام، ایده آل این است که حکومت جهانى واحدى داشته باشیم و مرزهاى جغرافیایى هیچ دخالتى نداشته باشند. اما آیا در جهان فعلى که شرایط تحقق این ایده آل وجود ندارد، به بن بست مىرسیم؟ قطعاً خیر.

اکنون که نمىتوان تمام جهان را با حکومت دینى اداره نمود، باید در همین منطقه (ایران) حکومت دینى را برقرار کنیم. وقتى چنین باشد دیگر پذیرفته نیست قانون اساسى و سایر مقررات به گونه اى باشد که خارج از ایران را نیز در بر بگیرد. از این رو اگر بخواهیم در این وضع، حکومت دینى داشته باشیم، باید مرزهاى جغرافیایى را محترم شمرده، روابط با سایر کشورها را مطابق با عرف بین الملل تنظیم بنماییم یعنى با کشورها مبادله سفیر داشته باشیم، قراردادهاى بین المللى را محترم بشماریم و ...

پس نمىتوان در جهان کنونى گفت: چون رهبر حکومت ما رهبر هر مسلمانى است، بنابراین باید مسلمانان دیگر کشورهاى اسلامى نیز تحت فرمان او باشند. این مطلب در عرف بین المللى پذیرفته نیست. اگر قانون اساسى به گونه اى است که حکومت اسلامى ایران، رهبرى و ارگانهاى آن را محدود به یک کشور مىکند، به دلیلى است که گفته شد، وگرنه از نظر اسلام مرزهاى جغرافیایى جدا کننده کشورها و ملتها نیست، بلکه آنچه مرز واقعى و جدا کننده مردم از همدیگر است، عقیده است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( یکشنبه 86/4/31 :: ساعت 7:0 عصر )
»» در باب ولایت فقیه

4ـ آیا در نظام اسلامى فقیه وکیل مردم است؟ اگر جواب مثبت است چرا

حکومت اسلامى را به ولایت فقیه تعبیر مىکنند، نه وکالت فقیه؟

«وکیل» به کسى گفته مىشود که کارى به او واگذار مىشود تا از طرف واگذار کننده انجام دهد. مثلاً کسى که مسؤولیت انجام کارى به او سپرده شده است، اگر در اثر گرفتارى یا اشتغال نتواند وظیفه اش را انجام دهد و دیگرى را براى انجام آن کار به جاى خود قرار دهد، او را وکیل کرده است. همچنین کسى که از حق معیّنى برخوردار است، مثلاً حق امضا یا حق برداشت از حساب بانکى یا حقّ مالکیّت دارد، مىتواند دیگرى را وکیل خود گرداند تا آن را استیفا نماید.

تعریف «وکالت» و تبیین «وکالت فقیه»

وکالت عقدى جایز و قابل فسخ است; یعنى موکّل هر زمان که اراده کند مىتواند وکیل را از وکالت عزل نماید. پس وکالت در جایى فرض مىشود که اوّلاً شخصى اصالتاً حق انجام کارى را داشته باشد تا بوسیله عقد وکالت آنرا به وکیلش واگذار کند و طبعاً اختیارات وکیل در همان محدوده اختیارات خود موکل خواهد بود نه بیش از آن. ثانیاً موکل هر وقت بخواهد مىتواند وکیلش را عزل نماید.

کسانى که نظریه «وکالت فقیه» را مطرح نموده اند، وکالت را به معناى حقوقى گرفته اند و مقصودشان این است که مردم داراى حقوق اجتماعى ویژه اى هستند و با تعیین رهبر، این حقوق را به او واگذار مىنمایند. این نظریه که اخیراً توسط برخى به عنوان نظریه فقهى مطرح شده است، در تاریخ فقه شیعه پیشینه اى ندارد و اثرى از آن در کتب معتبر فقهى دیده نمىشود. از نظر حقوقى وکیل، کارگزار موکّل و جانشین او محسوب مىشود و اراده اش همسو با اراده موکّل است. وکیل باید خواست موکل را تأمین کند و در محدوده اختیاراتى که از طرف موکل به او واگذار مىشود، مجاز به تصرّف است.

منطبق نبودن «وکالت فقیه» با نظام سیاسى در اسلام

آنچه در نظام سیاسى اسلام مورد نظر است با این نظریه منطبق نیست. بعضى از اختیاراتى که حاکم در حکومت اسلامى دارد، حتّى در حوزه حقوق مردم نیست. مثلاً حاکم حق دارد به عنوان حد، قصاص و یا تعزیر، مطابق با ضوابط معیّن شرعى کسى را بکُشد یا عضوى از اعضاى بدن او را قطع کند. این حق که در شرع اسلام براى حاکم معیّن شده، براى آحاد انسانها قرار داده نشده است; یعنى هیچ کس حق ندارد خودکشى کند یا دست و پاى خود را قطع کند و چون هیچ انسانى چنین حقّى نسبت به خود ندارد، نمىتواند آن را به دیگرى واگذار کند و او را در این حق وکیل نماید.

از این رو مىفهمیم حکومت حقّى است که خداوند به حاکم داده است نه اینکه مردم به او داده باشند. اصولاً مالکیّت حقیقى جهان و ولایت بر موجودات، مختص به خدا است و تنها اوست که مىتواند این حق را به دیگرى واگذار نماید. ولایت و حکومت حاکم اسلامى به اذن خداست و اوست که براى اجراى احکام خود به کسى اذن مىدهد تا در مال و جان دیگران تصرف نماید.

بدین ترتیب اختیارات حاکم به خواست مردم ـ که در این نظریه موکلان فقیه فرض شده اند ـ محدود نمىشود.

از سوى دیگر، حاکم شرعى باید دقیقاً طبق احکام الهى عمل کند و حق سرپیچى از قانون شرعى را ندارد و نباید بخاطر خواست مردم دست از شریعت بردارد. بنابراین، محدوده عمل حاکم را قانون شرعى معین مىکند نه خواست مردم. در حالى که اگر حاکم، وکیل مردم فرض شود پیروى از خواست مردم براى او لازم است و اختیارات او محدود به خواست موکّلان مىشود و نیز مردم مىتوانند هر وقت بخواهند فقیه را عزل نمایند حال آنکه عزل و نصب حاکم شرعى به دست خداست.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( شنبه 86/4/30 :: ساعت 7:0 عصر )
»» نگاه مؤمن به دنیا

شرف رزق خداوند بر روزى هاى دنیوى

این نکته را باید توجه داشت که از یک نظر، همه رزق ها رزق خدا است، اما آنچه تشریفاً منسوب به او است از ارزشى والا برخوردار است; مثل این که کعبه را «بیتى»1 معرفى مى کند، در حالى که همه بیوت متعلَّق به او است. چنین اضافه اى را «اضافه تشریفى» مى گویند; یعنى، به دلیل شرافتى که برخى چیزها دارند، خداوند آنها را به خودش منتسب مى کند. نمونه دیگر این مطلب در عبارت «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»2 است. هر جنبنده اى که روحى دارد روحش از آنِ خدا است، اما خداوند فقط روح انسان را روح خودش نامیده است.

بنابراین اولا، نعمت هاى دنیوى، همه وسیله آزمایش انسان است. ثانیاً، هیچ کدام از آنها را نمى توان رزق الهى دانست; رزق خدایى، که مورد نظر خداى متعال است، آن است که در آخرت نصیب بندگان خاصش مى کند: تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ;3 شما متاع دنیا را مى خواهید و خدا آخرت را مى خواهد.

با همین مضمون (تحت تأثیر قرار نگرفتن از برخوردارى دنیایى دیگران) دو آیه دیگر هم در قرآن داریم: خداوند مى فرماید: وَ لا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ;4 مبادا از (کثرت) اموال و اولاد آنها به شگفت آیى; خدا مى خواهد آنها را در زندگى دنیا بدان ها عذاب کند و در حالى که کافرند جان آنان را بستاند. آیه دیگر هم آیه 85 سوره توبه است که با یکى دو کلمه اختلاف، دقیقاً شبیه همین آیه است. این آیات درباره منافقان نازل شده است.

خداوند در این آیات کلمه «اعجاب» را به کار برده است. «اعجاب» مفهومى عمیق تر از این دارد که انسان فقط از چیزى خوشش بیاید. هرگاه چیزى انسان را تحت تأثیر قرار دهد و او را منفعل کند، مى گوییم او را به اعجاب واداشته است. خداوند به پیامبرش(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: کثرت اموال و اولاد آنها تو را دچار دل مشغولى نکند. آنها طعم زندگى و شیرینى آن را نخواهند چشید. اولین دردسر و زحمت افراد مال دوست در جمع کردن مال است، سپس در نگه دارى آن. به همین دلیل، شیرینى زندگى را درک نمى کنند. هنگام مردن هم وقتى مى بینند تمام آنچه را جمع کرده و با زحمت از آن محافظت نموده بودند از دست مى دهند، هرچه بیش تر نگران و افسرده مى شوند! اموالى را که با یک عمر زحمت، ظلم و ستم، حق کشى و تجاوز به حقوق دیگران فراهم کرده بودند، همه را یک جا از دست مى دهند. آن گاه در حالى از دنیا مى روند که کافرند. در مقام تعبیر از مردن چنین کسانى، خداوند نمى فرماید: یموتون، بلکه مى فرماید: «تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ» یعنى جانشان درمى آید و بدترین ناراحتى ها را متحمل مى شوند.این همان نتیجه سوء آزمایش است که در هنگام مرگ ظاهر مى شود. خداوند این تعابیر را به کار مى برد تا انسان را از دل بستن و خیره شدن به زر و زیور دنیا بر حذر دارد.

این که چرا خداوند کشش و تمایل به سمت این گونه ظواهر دنیا را دردل انسان قرار داده بحث دیگرى است، اما در هر حال روشن است که این گونه آیات و روایات درصدد تحذیر مردم از چشم دوختن به مظاهر مادى زندگى است.


1. بقره (2)، 135.

2. حجر (15)، 29.

3. انفال (8)، 67.

4. توبه (9)، 55.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( جمعه 86/4/29 :: ساعت 8:0 عصر )
»» در باب ولایت فقیه

3ـ اگر ولى فقیه معصوم نیست، اطاعت بىچون و چرا از وى چه توجیهى دارد؟

روشن است در میان معتقدان به ولایت فقیه هیچ کس معتقد به عصمت ولى فقیه نبوده و حتى چنین ادعایى نکرده است، زیرا ما معتقدیم فقط پیامبران، حضرت زهرا و امامان صلوات الله علیهم اجمعین معصومند.

اکنون سؤال این است: با توجه به عدم عصمت ولى فقیه و احتمال خطا و اشتباه در او، آیا این احتمال مانع اطاعت از وى مىگردد؟

به نظر مىآید چنین ملازمه اى وجود ندارد یعنى چنان نیست که اگر کسى معصوم نبود، اطاعت او لازم نباشد. اگر به سیره عملى شیعیان توجه کنیم، مىیابیم آنها بى چون و چرا از مراجع، تقلید مىکرده اند و به فتواى آنان عمل مىنموده اند، در حالى که هیچ کس معتقد به عصمت مراجع نبوده، بلکه با تغییر فتواى مرجع مى فهمیدند نه تنها او عصمت ندارد، که قطعاً اشتباه هم کرده است، زیرا یا فتواى پیشین او خطا بوده و یا فتواى جدیدش. همچنین از اختلاف فتاواى مراجع معلوم مىشود بعضى از آنان دچار خطاى در فتوا شده اند، ولى با این حال هیچ کس اندک تردیدى در وجوب تقلید از مراجع ندارد.

حال به سؤال مورد نظر خود بپردازیم. آیا احتمال خطا در ولى فقیه، موجب عدم اطاعت از او مىشود؟

ضرورت اطاعت از حاکم یکى از دو رکن حکومت

شکى نیست که هر جامعه اى نیازمند حکومت است و قوام حکومت به دو امر است. یکى حق حاکمیت، یعنى کسانى حق داشته باشند دستور بدهند و فرمان صادر کنند; و دیگرى ضرورت اطاعت و فرمانبردارى. اگر یکى از این دو تحقق نیابد، حکومتى به وجود نمىآید. حال اگر احتمال خطا، مجوّز سرپیچى از دستور حاکم باشد، چون این احتمال هیچ گاه منتفى نیست، اطاعت از حاکم هیچ گاه تحقق نخواهد یافت و یک رکن حکومت محقق نخواهد شد، پس حکومت از بین خواهد رفت.

اگر به روش خردمندان در زندگى توجه کنیم، مىیابیم آنان در مواردى اطاعت را ضرورى مىدانند، گرچه دستور دهنده را معصوم نمىدانند. فرض کنید فرماندهى در جنگ به سربازان خود دستورى بدهد; اگر سربازان بخواهند به استناد اینکه احتمال دارد فرمانده خطا کند، از دستورش سرپیچى نمایند، آیا کار جنگ سامان خواهد گرفت؟ آیا اقدام و حرکتى صورت مىگیرد؟ آیا شکست این گروه حتمى نیست؟ پس تبعیت نکردن چنان زیانى دارد که با ضرر ناشى از پیروى از دستور اشتباه قابل مقایسه نیست. به عبارت دیگر اطاعت از فرمانده چنان منافعى دارد که با ضرر اندک ناشى از پیروى یک مورد دستور اشتباه قابل مقایسه نیست. همچنین زمانى که به پزشک متخصص مراجعه مىکنید، آیا احتمال خطا در تشخیص او مىدهید؟ با وجود چنین احتمالى از مراجعه به پزشک چشم نمىپوشید.

اطاعت نکردن از حاکم موجب هرج و مرج و اختلال نظام جامعه مىگردد. ضرر ناشى از این هرج و مرج بسیار بیشتر از ضررى است که گاه در اثر اطاعت از یک دستور اشتباه به جامعه وارد مىشود.

در تمام موارد مذکور روش خردمندان اعتنا نکردن به احتمالات ضعیف به هنگام عمل است. حال اگر به خصوصیات ولى فقیه توجه کنیم و در نظر داشته باشیم که حاکم اسلامى همیشه در هر کارى با صاحبنظران و متخصصان مشورت مىکند و بعد تصمیم مىگیرد و مردم هم وظیفه دارند از خیرخواهى و مصلحت اندیشى براى حاکم شرعى مضایقه نکنند، احتمال خطا تا حد بسیارى کاهش مىیابد و دیگر معقول نیست از دستورهاى او سرپیچى کنیم.

انگیزه طرح مسأله معصوم نبودن ولى فقیه

در پایان باید گفت اشکال عدم عصمت درباره هر حاکم و رئیس در هر حکومتى وارد است، ولى اگر این اشکال در مورد نظام ولایت فقیه مطرح مىگردد و در مورد نظامهاى دیگر این اشکال مطرح نمىشود، ما را به این برداشت رهنمون مىشود که غرض مطرح کنندگان از طرح این گونه اشکالات شکستن قداست رهبرى نظام اسلامى است، زیرا قداست رهبر در موارد بسیارى سدّ راه دشمنان و بر هم زننده نقشه آنان بوده است. اگر با یک فرمان امام راحل(قدس سره) حصر آبادان شکسته شد، به علت این بود که به ذهن هیچیک از رزمندگان خطور نکرده بود که مخالفت با امر ایشان جایز است یا نه.

چون در اثر این قداست و لزوم اطاعت، دشمنان به ناکامى رسیده اند، این اشکالات طرح مىشود. پس توجه داشته باشیم همه اشکالات براى دریافت جواب حقّ مطرح نمىگردد، بلکه انگیزه این اشکال تراشى امور دیگرى است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 86/4/28 :: ساعت 7:0 عصر )
»» نگاه مؤمن به دنیا

حکمت نابرابرى انسان ها در برخوردارى از ظواهر دنیا

خداوند در آیه مزبور، خطاب به پیامبرش(صلى الله علیه وآله) درباره این که چرا به برخى از مردم نعمت هاى بیش ترى داده دو نکته بیان مى فرماید:

اول آن که، افزونى نعمت برخى از مردم نشانه دوستى بیش تر خدا با آنها نیست، بلکه نشانه آزمایش خداوند از آنها است. خداوند در آیه دیگرى، در اشاره به این موضوع مى فرماید: أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ;1 اموال و فرزندان شما فقط مایه آزمایش شمایند. در جاى دیگرى مى فرماید: وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً;2 و شما را به بدى و خوبى مى آزماییم. «فتنه» در اصل به معناى آزمایش است. اموالى هم که خدا به ما عنایت کرده به همین دلیل «فتنه» خوانده شده است تا معلوم شود که آیا در به دست آوردن و مصرف آن، احکام شرعى را رعایت مى کنیم یا نه. بنابراین آنچه وسیله آزمایش است ارزش چشم دوختن و خیره شدن ندارد. بله، اگر چیزى بود که اصالت داشت و ذاتاً مطلوب بود، جا داشت فکرمان را روى آن متمرکز کنیم، اما چون وسیله آزمایش است و باید پس از انجام آزمایش رها شود، ارزش تعلّق خاطرو پر کردن اندیشه را ندارد; مثل برگ کاغذى است که در جلسه امتحان به دانش آموز مى دهند تا پاسخ سؤالاتش را روى آن بنویسد; نباید در فکر این باشد که کاغذ زیبایى است یا نه، باید به اصل امتحان بیندیشد تا خوب از عهده آن برآید.

مطلب دومى که در آیه مزبور بدان اشاره شده، مقایسه این نعمت ها با نعمت هاى اخروى است. تعبیرى که قرآن در این مورد به کار مى برد تعبیرى پرمعنا و دقیق است: و رزقُ ربِّک خیرٌ و اَبقى.; خداوند رزق آخرت را به خصوص به خودش منتسب مى کند. این مطلب وقتى خوب وضوح مى یابد که توجه کنیم از نظر قرآن و تعالیم اسلامى، روزى دهنده خداوند است: إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ. همه نعمت هاى این دنیا هم در واقع روزى هایى است که خداوند به انسان داده است. در عین حال مى فرماید: به این نعمت ها که در واقع، وسیله آزمایش است چشم ندوز، رزق مخصوص خدا چیز دیگرى است; رزقُ ربِّک; همان رزقى که درباره شهدا مى فرماید: عِنْدَ رِبِّهِمْ یُرزَقُونَ.3 چنین رزقى است که ارزش دارد انسان به دنبال آن باشد و بدان اهتمام ورزد.


1. انفال (8)، 28.

2. انبیا (21)، 35.

3.آل عمران (3)، 135.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( چهارشنبه 86/4/27 :: ساعت 8:0 عصر )
»» در باب ولایت فقیه

2ـ چگونه مىتوان نظریه ولایت فقیه را براى افراد غیر مسلمان توجیه کرد؟

همانگونه که از سؤال روشن است تبیین ولایت فقیه براى مسلمانى که عقاید و ارزشهاى اسلامى را پذیرفته، کار آسانى است، ولى اگر خواستیم این نظریه را براى غیر مسلمانان توجیه کنیم، این کار با کار قبلى متفاوت خواهد بود.

پس از پیروزى انقلاب، مسائل انقلاب اسلامى در سطح گسترده اى در رسانه هاى مختلف جهانى مورد توجه قرار گرفت. یکى از مسائل اختصاصى نظام اسلامى، مساله ولایت فقیه است. دشمنان چون به اهمیت مساله پى برده بودند تلاش گسترده اى را براى مشوّش کردن اذهان نسبت به این مساله آغاز کردند. هر کس اندک توجهى به نوشته ها و گفته هاى آنان در این زمینه بکند; انواع اتهامات و بدگویى ها را در آنها خواهد دید.

با توجه به تلاش دشمنان در جهت تخریب این امر مهم از یک سو و با عنایت به درخواست جدى حقیقت جویان در کشورهاى غیر اسلامى نسبت به کشف و فهم این امر از سوى دیگر، باید مبلّغان مسلمان توجیه مقبولى از نظریه ولایت فقیه ارائه کنند، تا جلوى تبلیغات مسموم دشمنان گرفته شود و عطش جویندگان حقیقت نیز سیراب گردد. در اینجا قصد ما این است که توجیهى ساده از این نظریه ارائه کنیم.

لازمه مسلمان بودن

مىتوان به هر انسان ـ خواه مسلمان یا غیر مسلمان ـ گفت: ما مردمى هستیم که دین خاصى را پذیرا شده ایم. این دین مجموعه اى از عقاید و ارزشها را به ما ارائه مىدهد. اعتقاد ما این است که اسلام فقط بیان کننده یک سرى عبادات نیست. بلکه دین جامعى است که درباره قضاوت بین مردم، چگونگى برخورد با مجرمان و تبهکاران، انجام معاملات، چگونگى برخورد با غیر مسلمانها، آداب تعلیم و تعلم و احکام و قوانینى دارد. بنابراین، ضرورت دارد که در تمام زمینه ها از قوانین دینى پیروى کنیم. قانونى معتبر و لازم الاجراست که بىواسطه یا باواسطه به منابع دینى برسد. مثلاً اگر مسلمانى بخواهد غذاى جدیدى را در برنامه غذایىاش بگنجاند، ابتدا لازم است جنبه حلال و حرام بودن آن را مورد بررسى قرار دهد. مسلمان حقیقى کسى است که در هر کارى توجه به برنامه و قانون شرع داشته باشد و به هر اندازه اى این توجه کم باشد، از دایره اسلام واقعى به دور است.

شرایط ولى فقیه

از آن رو که رئیس حکومت کسى است که باید قوانین آن حکومت را بهتر از دیگران حفظ کند و بر اجراى کامل آنها نظارت داشته باشد، لازم است که او آشنایى کامل به قوانین داشته باشد. در نظام اسلامى که اکثریت مردم پیرو قوانین اسلامند، باید کسى که در رأس نظام است فقیه جامع الشرایط باشد یعنى آگاهى او از منابع قانون اسلامى به حدى باشد که خودش بتواند قوانین و مقررات را «اجتهاد» کند نه اینکه فقط آگاه از قوانین اسلامى باشد. زیرا غیر مجتهد هم ممکن است آگاه از قوانین باشد ولى چون این آگاهىاش از راه تقلید حاصل شده است، نمىتواند حاکم شرعى باشد.

از سوى دیگر باید حاکم و رهبر اسلامى از تقواى لازم برخوردار باشد تا شهروندان نسبت به کارها و تصمیم هایش مطمئن باشند، و بدانند به هیچ وجه خیانتى صورت نخواهد گرفت.

حاکم اسلامى باید از مدیریت بالایى برخوردار باشد ـ البته این شرط براى هر حاکمى چه اسلامى و چه غیر اسلامى ضرورى است ـ تا بتواند جامعه را در راه رسیدن به اهداف مقدس و عالیه اش رهنمون سازد.

به نظر مىآید در صورت پذیرش مقدمات مزبور، نظریه ولایت فقیه، نظریه اى مقبول و آسان است. لکن کسانى بدون تبیین این مقدمات وارد بحث «ولایت فقیه» مىشوند. در نتیجه این نظریه یا همچنان نامعلوم باقى مىماند و یا به صورت نادرستى تصویر مىشود.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( سه شنبه 86/4/26 :: ساعت 7:0 عصر )
»» نگاه مؤمن به دنیا

طُوبى لِعَبْدٍ لَمْ یَغْبِطِ الخاطِئینَ على ما اُوتُوا مِن نَعیمِ الدُّنیا و زَهرَتِها، طُوبى لِعَبْدٍ طَلَبَ الْآخِرةَ و سَعى لَها، طُوبى لِمَنْ لَمْ تُلْهِهُ الاَمانىُّ الکاذِبةُ.

پرهیز از دل باختگى در برابر دنیا

اگر در مواعظ پیامبر اکرم و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)دقت کنیم، خواهیم دید که یکى از مسایل محورى و مهمى که زیاد بر آن تکیه شده و درباره آن مطالب گوناگونى مؤکداً بیان گردیده مسأله «توجه به آخرت» و «پرهیز از دل باختگى در برابر دنیا» است. در پرانتز عرض مى کنم که همه تعالیم اهل بیت(علیهم السلام)از قرآن گرفته شده است و سخنان و مواعظ این بزرگواران تابع بیان قرآن کریم و تعلیم و تربیت الهى است. آنان تربیت یافتگان بدون واسطه خدا هستند و قرآن در واقع، عِدل آنها است. به عبارت دیگر، آنها خودشان قرآن مجسّم اند. اگر در زندگى آنان خوب دقت کنیم مصادیق قرآن را یک به یک مى یابیم. در کلمات ایشان هم که خوب توجه کنیم، مى بینیم برگرفته از قرآن و منطبق بر آن است. خود آنها هم بر این نکته تأکید کرده اند که آنچه را ما مى گوییم از قرآن است و امتیاز ما بر سایر خلق در این است که از کلام خداوند چیزهایى را مى فهمیم که دیگران یا آنها را نمى فهمند یا کم تر مى فهمند.

در هر حال، یکى از مسایلى که قرآن کریم بر آن تأکید بسیار دارد کم ارزش بودن زندگى دنیا و ناپایدارى آن است. قرآن تأکید دارد که آخرت برتر و پایدارتر، و زندگى دنیا موجب فریب انسان و بازدارنده او از کمالات است; و ... تا آن جا که حتى دل بستگى به زندگى دنیوى در ردیف کفر قرار داده شده است: وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ. الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الاْخِرَةِ.1 طبق این بیان، کافران کسانى اند که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مى دهند; وقتى امر دایر شود بین خواسته هاى دنیوى و آنچه براى آخرت آنان کارساز است، دنیا و لذت هاى زودگذرش را بر سعادت دائمى و ابدى آخرت ترجیح مى دهند.

در این بخش از روایت، امام صادق(علیه السلام) به شیوه بیانىِ قرآن کریم، به عبدالله بن جندب مى فرماید: «خوشا به حال کسى که نسبت به کافران حسرت نخورد براى آنچه از نعمت هاى دنیا و زیورهاى آن به ایشان داده شده است! خوشا به حال کسى که آخرت را برگزید و در راه آن کوشش نمود! خوشا به حال آن که آرزوهاى دروغین فریبش نداد!»

این روایت امام صادق(علیه السلام) همانند خطاب خداوند به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در قرآن است که مى فرماید: لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى;2 اى پیامبر، هرگز به متاع ناچیزى که به آنان در جلوه حیات دنیوى دادیم چشم آرزو مگشا و رزق خداى تو برتر و پاینده تر است. البته باید توجه داشت که این گونه خطاب هاى قرآنى در ظاهر به شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله)است، اما همان گونه که از ائمّه اطهار(علیهم السلام) روایت شده، اینها از باب «ایّاکَ اعنى و اسمعى یا جارَه» و به قول خودمان، «به در مى گویند تا دیوار بشنود» است.

گاهى انسان همین طور که چشمش باز است و به اطراف نگاه مى کند و کارش را انجام مى دهد، ضمناً بهره هایى را هم که دیگران در زندگى دارند، مى بیند; این نگاه گذرا است; اما گاهى انسان به چیزى خیره مى شود و تحت تأثیر آن قرار مى گیرد. در آیه مزبور، خداوند مى فرماید: چشم هایت رابه نعمت هایى که به دیگران داده ایم، ندوز، به این چیزها خیره نشو. اینها زر و زیور دنیا و بهره هایى است که به گروهى از مردم داده ایم تا آنها را بیازماییم.

به طورطبیعى،همه مردم دراستفاده از زندگى دنیا و نعمت هاى آن مساوى نیستند. همیشه به صوت تکوینى، چنین اختلافى وجود داشته و تا ابد هم وجود خواهد داشت. این موضوع دلایل گوناگونى دارد که در جاى خود باید بحث شود. در هر حال، وقتى نگاه انسان به نعمت هایى بیفتد که دیگران در اختیار دارند، ممکن است تحت تأثیر واقع شود; مثلا ببیند که دیگران چه خانه هایى، چه ماشین هایى، چه باغ هایى و... دارند،اما خودش در خانه اى محقّر اجاره نشین است، ماشینى ندارد، باغى ندارد و ده ها مشکل دیگر سر راه او است. وقتى به این گونه نعمت ها و ظواهر زندگى خیره مى شود هوس در او ایجاد مى گردد. وقتى هوس ها تشدید شد به دنبال این مى رود که خودش هم به آنها دست پیدا کند. ابتدا مى گوید از راه حلال آنها را به دست مى آورم. اما وقتى مى بیند از راه حلال ممکن نیست به سراغ مشتبهات مى رود و کلاه شرعى براى خودش درست مى کند. بعد که مى بیند با آنها هم کارش به جایى نمى رسد، مجبور مى شود براى رسیدن به خواسته هایش صریحاً از درِ حرام وارد شود; مثلا، براى رسیدن به زندگى بهتر، تا مى تواند قرض مى کند، براى پرداخت آنها تا جایى که ممکن است چک و سفته مى دهد، بعد براى این که آبرویش نریزد قرض ربوى مى کند یا خلف وعده مى نماید و... در نتیجه، به حرام مسلّم آلوده مى گردد. این مسیرى است که افراد زیادى آن را پیموده اند; کسانى که چه بسا دستشان از همه چیز خالى بوده، امادر نتیجه همین هوس ها به ثروت هاى بادآورده دست پیدا کرده اند.

اگر انسان بخواهد به چنین گناهانى و چنان عواقب زشتى مبتلا نگردد، باید از ابتدا جلوى این سرچشمه گناه را سد کند; به ظاهر دنیا و مکنت دیگران خیره نشود، بلکه به صورت گذرا به این مسایل بنگرد. درست است که اینها زیور و زینت زندگى دنیوى است، ولى چشم دوختن به آنها سبب محروم ماندن از زندگى بهتر و پایدار اخروى مى گردد.


1. ابراهیم (14)، 2ـ3.

2. طه (20)، 131.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( دوشنبه 86/4/25 :: ساعت 8:0 عصر )
»» در باب ولایت فقیه

1ـ ساده ترین و روشنترین دلیل عقلى بر ولایت فقیه چیست؟

اصل تنزل تدریجى

مىتوان با توجه به یک اصل عقلائى، ولایت فقیه را تبیین کرد و آن اینست که اگر امرى براى عقلا مطلوب بود، ولى به دلایلى تحقّق آن مشکل یا ناممکن گشت، به طور کلى دست از آن برنمىدارند، بلکه مرتبه نازلتر آن را انجام مىدهند و به تعبیر دیگر از اهمّ دست مىکشند و به مهمّ مىپردازند. آنها در امور مهم نیز این درجه بندى را رعایت مىکنند. اساساً درجه بندى اهمیت امور به همین منظور است که اگر به دلیل شرایطى امر درجه اول ناممکن یا مشکل شد، امر درجه دوم را جایگزین و بَدَل آن قرار دهند. این اصل عقلایى را «تنزّل تدریجى» مىنامیم. که آن را اسلام نیز پذیرفته است. در فقه موارد فراوانى داریم که در آنها این اصل اجرا شده است. براى توضیح این مطلب به دو مثال اکتفا مىکنیم.

فرض کنید کسى قصد خواندن نماز را دارد. ایده آل آن است که نماز به حالت ایستاده خوانده شود، ولى اگر شخصى به علت بیمارى قادر به خواندن نماز ایستاده نیست، آیا باید نماز را رها کند؟ همه فقها مىگویند: هر مقدار از نماز را مىتواند، ایستاده بخواند و هرگاه نتوانست نشسته بخواند. در مرتبه بعدى اگر شخصى نماز را نمىتواند ایستاده بخواند، دستور فقهى این است که نشسته بخواند و اگر نشسته هم نمىتواند، خوابیده بخواند.

اگر کسى چیزى را براى جهت خاصّى وقف کرد، مثلاً منافع باغى را وقف شمع حرم امام معصوم (علیه السلام) کرد، اکنون که شمعى وجود ندارد، منافع آن باغ را چه کنند؟ آیا مىتوان گفت چون مورد مصرف اولى منتفى است، این مال موقوفه را رها کنیم؟! یقیناً چنین نیست. باید در نزدیکترین مورد روشنایى مصرف کنیم، مثلاً منافع آن باغ را هزینه برق نمائیم، زیرا برق نزدیکترین امر به شمع است. این را «تنزل تدریجى» مىنامیم که اصطلاحاً رعایت «الاهمّ فالاهمّ» نیز نامیده مىشود.

فقیه عادل، نزدیکترین فرد به امام معصوم

بر اساس نظام عقیدتى اسلام، حاکمیت از آن خداست. از طرفى خداى متعال در اداره امور اجتماعى انسانها دخالت مستقیم نمىکند و حاکمیت را به انبیا و امامان معصوم واگذار کرده است. در موقعیتى که معصومِ منصوب از سوى خدا، بر کارهاى اجتماع حاکمیت ندارد، چه باید کرد؟ آیا مىتوان گفت در چنین موقعیتى حکومت را رها کنیم؟! چنین سخنى مقبول نیست، زیرا در جاى خودش ثابت شده است که اصل حکومت در هر جامعه اى ضرورت دارد. در اینجاست که ولایت فقیه را با استناد به اصل «تنزل تدریجى» ضرورى مىدانیم. فقیه جامع شرایط، بدیل امام معصوم(علیه السلام) است و در رتبه بعد از او قرار دارد. البته فاصله میان معصوم و فقیه عادل بسیار است ولى نزدیکترین و شبیه ترینِ افراد به اوست در امر حکومت ظاهرى بر مردم.

حاصل آنکه خداى متعال در مرتبه اول حاکمیت است، پس از او رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) و سپس امامان معصوم(علیهم السلام) حاکم شرعىاند. آیا پس از این، مرتبه چهارمى در حاکمیتْ وجود دارد؟

باید گفت: در زمان غیبت امام معصوم، طبق دیدگاه شیعیان ولى فقیه مرتبه چهارم از حاکمیت را دارد، زیرا فقیه جامع الشرایط به امام معصوم نزدیکتر است. چون حاکم اسلامى باید واجد صفاتى مانند آگاهى به قوانین و مقررات اسلامى، آگاهى به مصالح اجتماعى، و صلاحیت اخلاقى که ضامن امانتدارى و رعایت مصلحت عمومى است باشد. در معصوم تمامى این شرایط وجود دارد، زیرا معصوم به دلیل عصمتش مرتکب هیچ تخلّفى از قانون شرع نمىشود و به سبب علم غیبى که دارد به قوانین شرعى و مصالح جامعه کاملاً آگاه است. فقیه جامع شرایط نیز باید همین شرایط را در رتبه نازل داشته باشد، تا حاکمیتش مشروع باشد. یعنى باید داراى ملکه فقاهت و اجتهاد باشد تا احکام اسلام را بخصوص در زمینه مسائل سیاسى و اجتماعى بهتر از دیگران بشناسد. و نیز باید داراى ملکه تقوى و عدالت باشد تا مصالح جامعه را فداى مصالح شخصى و گروهى نکند و همچنین باید به مصالح سیاسى و اجتماعى و بین المللى آگاه باشد تا شیاطین نتوانند او را فریب دهند و از مسیر عدل و قسط منحرف کنند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( یکشنبه 86/4/24 :: ساعت 7:0 عصر )
»» محاسبه نفس 2

یادى از مرحوم شیخ انصارى

خدا بندگانى دارد که واقعاً دوستش مى دارند. آنها دوستى خدا را با هیچ چیز عوض نمى کنند، دنبال فرصتى مى گردند تا با او خلوت کنند و به راز و نیاز با او بپردازند. یکى از اعاظم از مرحوم شیخ انصارى(رضی الله عنه) نقل مى کرد که روزى شیخ در گرماى تابستان وارد منزل مى شود. تشنگى به شیخ فشار آورده بوده و طلب آب مى کند. (شاید دیده یا شنیده باشید که آن وقت ها در نجف یخ و یخچال نبود، مشربه ها و کوزه هایى بود که آنها را داخل سرداب ها آویزان مى کردند تا از خنکى سرداب، قدرى خنک شود.) در این فاصله شیخ با خودش مى گوید: خوب است دو رکعت نماز بخوانم. تصور کنید ظهر تابستان نجف با گرماى 50 درجه، شیخ هم خسته از درس برگشته، گفته برایش آب بیاورند، اما در این فاصله بى کار نمى نشیند. از قضا وقتى شیخ مشغول نماز مى شود، حالى پیدا مى کند و در نماز، یکى از سوره هاى طویل قرآن را مى خواند. تا وقتى نماز شیخ تمام شود، مدتى طول مى کشد. وقتى مى خواهند آب را تناول کنند مى بینند گرم شده است. در نهایت، از همان آب گرم کمى مى خورند و دنبال کارشان مى روند.

آرى! امثال شیخ انصارى همین که فرصتى پیدا مى کنند، به نماز مى ایستند، گویى محبوبشان را پیدا کرده اند، آن هم با چه انسى! آنقدر از این نماز لذت مى برند که تشنگى را فراموش مى کنند.

اینها واقعیت دارد. این حکایت از آن دارد که این مرد بزرگ چقدر با خدا انس داشته است. ما فقط رسائل و مکاسب شیخ انصارى را مى شناسیم و کم تر به مقامات معنوى او معرفت داریم. باید از خدا بخواهیم که بهره اى از این معرفت ها را به ما هم مرحمت کند تا قدر عمرمان را بیش تر بدانیم، بهتر در مسیر بندگى خدا قدم برداریم و بیش تر به اهل بیت(علیهم السلام) شباهت پیدا کنیم، تا ان شاءالله مشمول شفاعت آنها واقع شویم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( شنبه 86/4/23 :: ساعت 8:0 عصر )
»» در باب ولایت فقیه

15ـ قداست ولى فـــقــیه و مرجع دینى چه تـأثیرى در جامــعه دارد؟

کیان شیعه و حیات آن در زمان غیبت; با همین قداست حفظ شده است. مردم در طول تاریخ براى مراجع خود احترام خاصّى قائل بوده اند. دشمنان نیز همواره از این قداست در هراس بوده اند، به طورى که همیشه از حکم جهاد مرجع دینى مىترسیده اند. باید دید که حکم جهاد یک مرجع پیر چه تأثیرى در جامعه دارد. از آن رو که ولى فقیه از قداست ویژه اى برخوردار است و مردم او را نایب امام زمان مىدانند، حاضرند همگى جان و مال و هستى خود را فدا کنند. فتواى تاریخى میرزاى بزرگ در تحریم تنباکو، استعمار پیر انگلستان را شکست داد و کشور ایران را از بحران رهایى بخشید.

در عصر حاضر نیز همگى شاهد بودیم که چگونه امام خمینى (قدس سره) انقلابى رارهبرى کرد که حکومت 2500 ساله شاهنشاهى را ریشه کن ساخت و به جاى آن جمهورى اسلامى را برقرار کرد. اگر قداست مرجعیت نبود، چه کسى حاضر بود خود را آماجگاه گلوله هاى دژخیمان شاه قرار دهد؟! اگر مردم حکم امام را حکم خدا و امام زمان نمىدانستند، چه کسى حاضر بود از لذتهاى دنیا دست شسته و شب و روزش را در جبهه ها بگذراند و بهترین عزیزانش را در راه خدا فدا کند؟! اکنون مىتوان فهمید که چرا دشمنان اسلام از ولى فقیه و مرجعیت قداست زدایى مىکنند؟!

قداست، ضامن بقای نظام

تجربه نشان داده است مرجعیت و ولایت همواره مایه امید شیعیان در زمان غیبت بوده است. مرجعیت، پیوسته جامعه را از خطرات جدّى رهانیده است. اکنون دشمنان اسلام، پس از مطالعات روانشناسانه، رمز وحدت امت و پایدارى نظام اسلامى را بخوبى شناخته اند; آنها دریافته اند قداستى که مردم براى رهبرى و ولایت امر قائلند، نظام و انقلاب را بیمه کرده است، از این رو تمام تلاش و همّت خود را براى شکستن این قداست بکار گرفته اند، تا چنین وانمود کنند رهبر و مرجع در ردیف دیگر دولتمردان و یا حتى افراد عادى است. آنها چنین القا مىکنند همان گونه که از وزیر، وکیل و یا یک شخصیت قضایى مىتوان انتقاد کرد، مىتوان از ولىفقیه انتقاد کرد!

البتّه ما نیز معتقد به جواز انتقاد از ولى فقیه هستیم، ولى با روش صحیحى که نشانه خیرخواهى و دلسوزى است. به هرحال زمانى که قداست رهبرى شکسته شد، دیگر کسى امر او را مطاع نمىداند و عمل کردن به دستورهاى او را وظیفه شرعى نمىشمرد و کسى کشته شدن در این راه را شهادت نمىداند. در این هنگام است که دشمن به تمام اهدافش رسیده است، زیرا در مواقع بحرانى دیگر کسى وجود ندارد که با یک فتوا توطئه ها را خنثى کند و کشور را نجات دهد.

کمى بیاندیشیم که شکستن این قداست به سود کیست؟ و القا کنندگان این شبهات در پى چه امرى هستند؟!

*   *   *   *  



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( جمعه 86/4/22 :: ساعت 7:0 عصر )
<   <<   46   47   48   49   50   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

علامه مصباح یزدی
ریشه تمام انحرافات از صدر اسلام تاکنون دلبستگی به دنیا است
علامه مصباح یزدی در دیدار جمعی از دانشجویان؛
فیلم دیده نشدهی عیادت عمار از عمار
برخی بستگان امام(ره) مانند 1400 سال قبل رفوزه شدند
آیت الله مصباح یزدی در مهدیه مشهد
آیت الله مصباح یزدی
زمینه ترقی و سقوط آدمی
علامه مصباح
آیت الله مصباح یزدی
باید خود را برای شبهات جدید فلسفی آماده کنیم
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 5
>> بازدید دیروز: 19
>> مجموع بازدیدها: 338581
» درباره من

طریق
حق جو
در این وبلاگ گزیده ای از نظرات آیت الله مصباح یزدی به صورت لینک منعکس می گردد.

» پیوندهای روزانه

پایگاه اطلاع رسانی آثار علامه مصباح یزدی [4]
فهرست کتب علامه مصباح یزدی [152]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
صمیمیت؛ محور ارتباط مؤمنین بارش رحمت در سایه محبت دو مؤمن .
» آرشیو مطالب
سال 85
بحث مشروعیت و مقبولیت
در باب ولایت فقیه
دوستان واقعی اهل بیت
محاسبه نفس
نگاه مؤمن به دنیا
نشانه هاى ایمان
دین و جهل دینی
ثمرات استقامت
شرط نجات بخش
خوف و رجا
شادی
دام های شیطان
چند کاستی اخلاقی
پاداشهایی بزرگ
شیعه از منظر امام صادق
گناه مغفور و نیکی مقبول
تبلیغات
سخنرانیها
مطالب متنوع
سال 87
سال 88
سال 89
بهار 90
تابستان 90
پاییز 90
زمستان 90
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
تابستان 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
تابستان 93
پاییز 93
زمستان 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری