غایت دانش، عمل نیکوست . [امام علی علیه السلام]
طریق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بر حذر بودن از چند کاستى اخلاقى

یَا ابْنَ جُندَب مَن اَصْبَحَ مَهمُوماً لِسِوى فَکاکِ رَقَبَتِهِ فَقَدْ هَوَّنَ عَلیْهِ الْجَلیلَ وَ رَغِبَ مِنْ رَبِّهِ فى الْوَتْحِ الحَقیر وَ مَن غَشَّ اَخاهُ وَ حقَّرَهُ و ناواهُ جَعَلَ اللّهُ النّارَ مَأْواهُ و مَنْ حَسَدَ مؤمناً اِنْماثَ الایمانُ فى قَلبه کَما یَنماثُ المِلحُ فِى الماء;

معناى لغوى و اصطلاحى «هَمّ»

مضمون جمله اول این است که سزاوار نیست شخص مؤمن نسبت به چیزى جز نجاتش از عذاب الهى غصه دار و نگران باشد، بلکه باید تمام همّش این باشد که کارى کند تا خدا او را از بدبختى ابدى نجات دهد.

انسان ها و به طور کلى همه موجودات ذى شعور، فطرتاً به گونه اى آفریده شده اند که تلاش مى کنند درد و رنج و ناراحتى را از خود دور کنند و در مقابل، امور خوشایند و مطلوب را جذب نمایند. بنابراین مى توان گفت که انگیزه حرکت موجودات ذى شعور، جلب منفعت و دفع ضرر است. از سوى دیگر، انسان مادامى که از ناراحتى و دردى رنج مى برد، اگر امرى لذت بخش برایش فراهم شود، تا زمانى که این درد بر او غالب است، هیچ تمایلى براى رفتن سراغ آن ندارد; مثلا کسى که به دردى شدید مانند دندان درد یا سردرد مبتلا گردیده، مادامى که این درد درمان نشده، به دنبال لذت دیگرى نمى رود; زیرا این درد آن چنان او را آزار مى دهد که تمام همّ خود را براى برطرف ساختن آن به کار مى بندد. اما آیا نسبت به امورى که در آینده اتفاق خواهد افتاد نیز همین گونه عمل مى کند؟ مثلا اگر کسى بداند که فردا مصیبتى برایش پیش مى آید و یا در معرض خطرى واقع مى شود و از طرفى هم مى داند ممکن است از راهى منفعتى به او برسد، دل نگرانى او بیش تر در مورد کدام یک از آنها است؟ فرض کنید این فرد بداند که فردا در صورت ماندن در شهر مبتلا به بیمارى خطرناک وبا که در شهر شایع شده است خواهد شد، از طرفى معامله اى در پیش است که مى تواند سود هنگفتى براى او داشته باشد، وى کدام یک را ترجیح مى دهد؟ آیا حاضر مى شود براى رسیدن به یک لذت، یک بیمارى کشنده را تحمل کند؟

این مسأله بستگى به این دارد که آن شخص تا چه اندازه به آن خطر باور داشته باشد; اگر واقعاً و عمیقاً به چنین خطر سختى باور داشته باشد، دفع آن را بر جلب آن منفعت یا لذّتِ محتمل ترجیح خواهد داد. در زبان عربى، به چنین حالتى «همّ» مى گویند; یعنى چاره جویى براى خطرى که در آینده نزدیک ممکن است فرد را تهدید کند. به کسى هم که این حالت برایش به وجود آمده است، «مهموم» مى گویند. واژه هاى مهم، اهمیت و اهتمام نیز از همین ماده است; یعنى چیزى که انسان را نگران و دلواپس مى کند. بنابراین هر کس که نسبت به آینده اطلاعات و پیش بینى هایى داشته باشد و احتمال زیادى بدهد که ناراحتى و یا خطرى در پیش است، براى رفع آن اهتمام مىورزد. به این حالت، یعنى تلاش انسان براى جلوگیرى از خطرى که در آینده ممکن است پیش آید، مهمومیّت مى گویند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( جمعه 86/6/16 :: ساعت 8:0 عصر )
»» دام های شیطان

دو دام شیطان

نیکى کردن به برادران دینى، خصوصاً شیعیان، از جمله مواردى است که ائمه اطهار(علیهم السلام)روى آن تأکید فراوان کرده اند و روایات متعددى در این زمنیه وجود دارد. امام صادق(علیه السلام)نیز در ادامه این روایت شریف مى فرماید: یا بْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلشَّیطانِ مَصائدَ یَصْطادُ بها فَتَحامُوا شِباکَهُ و مَصائِدَهُ قلتُ یا بْنَ رسولِ اللّهِ و ما هِىَ؟ قال: اما مَصائِدُهُ فَصَدٌّ عَنْ بِرِّ الاِخوانِ، و اَمّا شِباکُهُ فَنَوْمٌ عَنْ قَضاءِ الصّلَواتِ الّتى فَرَضَهَا اللّهُ، اَما اِنَّهُ ما یُعْبَدُ اللّهُ بِمِثْلِ نَقْلِ الاَقْدامِ اِلى بِرِّالاِخْوانِ و زِیارَتِهِمْ، وَیْلٌ لِلسّاهینَ عَنِ الصَّلَواتِ، النّائِمینَ فِى الْخَلَواتِ الْمُسْتَهْزِئینَ بِاللّهِ وَ آیاتِهِ فىِ الفَتَراتِ.

شیطان دام هایى دارد که به وسیله آنها انسان ها را صید مى کند. از بزرگ ترین، عمومى ترین و مؤثرترین دام هایى که شیطان براى آدمیزاد مى گستراند، یکى این است که انسان را از خدمت کردن به دیگران، به ویژه برادران دینى خود باز مى دارد، دوم آن که کارى مى کند تا انسان نمازهایش را به موقع نخواند.

انسان ممکن است با انجام دادن واجبات و فرایض دینى خود فکر کند که به طور کامل به وظیفه اش عمل کرده است، در حالى که رفع نیازهاى مادى و معنوى برادران ایمانى نیز در حد توان از جمله وظایف دینى مسلمانان مى باشد. خصوصاً افرادى که فعالیت خاصى مثل تحصیل، تدریس، نویسندگى و... را انجام مى دهند، باید بدانند که وظایفى هم نسبت به دیگران، از جمله اقوام، همسایه ها، هم حجره اى ها و دوستان دارند، اما متأسفانه این گونه افراد به دلیل تمرکز روى یک فعالیت خاص، کم تر به این نکته توجه دارند و از انجام این وظیفه مهم غافل اند. این غفلتى است که اولاً، مقدمات آن را شیطان فراهم مى کند; ثانیاً، به ما القا مى کند که اصلا چیزى ندارى که بخواهى به دیگران کمک کنى; ثالثاً، ما را نسبت به نیازهاى دیگران بى تفاوت مى کند; یعنى حالتى را در ما ایجاد مى کند که با خود بگوییم به من ربطى ندارد که دیگران نیاز دارند یا ندارند، یا مى گوییم من زحمت کشیده ام و به اندازه رفع نیاز خودم چیزى را به دست آورده ام، آنها هم بروند زحمت بکشند تا محتاج دیگران نباشند. حضرت در ادامه مى فرماید: هیچ عبادتى بالاتر از این نیست که انسان در راه کمک کردن به برادران دینى خود قدمى بردارد، حتى اگر هم در این راه موفق به رفع نیاز آنها نگردد. نه تنها احسان و خدمت به برادران دینى بالاترین عبادت است، بلکه دیدار دوستان، البته اگر براى خدا باشد، نیز بالاترین عبادت است.

از دیگر دام هاى شیطانى، بازداشتن انسان از خواندن نماز اول وقت است. آنچه انسان را مستقیماً در مسیر تقرب الى الله به پیش مى برد، نماز است. نماز رابطه مستقیم بنده با خالق است. از جمله مسایلى که باعث مى شود انسان نتواند به درستى از نمازش استفاده کند، زیاد خوابیدن، دیر خوابیدن و بد خوابیدن است. وقتى انسان دیگر اهتمامى به خواندن نماز اول وقت نداشته باشد، نسبت به مسایل دین نیز بى اعتنا مى شود و کم کم کارش به جایى مى رسد که با دیده تمسخر به مناسک دینى مى نگرد: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِ آیاتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ;1 سرانجام کار آنان که به اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند. اگر خداى ناکرده انسان در این مسیر خطرناک قرار گرفت و نسبت به نماز بى اهمیت شد، در واقع با این کار مقدمات کافر شدن خود را فراهم ساخته است.

از جمله دلایل بى اعتنایى به دین و تمسخر آن، قرار گرفتن انسان در محیطى است که در آن جا عوامل انحراف و دنیاگرایى زیاد است به گونه اى که آیات الهى کم تر به گوش مى رسد، موعظه کم تر است و دست رسى به استاد و مربى مشکل است. قرآن کریم در مورد کسانى که عهد خدا و سوگند خود را به بهایى اندک مى فروشند، مى فرماید: أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الاْخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ;2 اینان را در دار آخرت بهره اى نیست و خدا از خشم با آنها سخن نگوید و به نظر رحمت در قیامت بدان ها ننگرد و از پلیدى گناه پاکیزه نگرداند و آنان را (در جهنم) عذاب دردناک خواهد بود.

از خداوند متعال مى خواهیم که ما را به وظایف خود آشنا و از شر وسوسه هاى شیطان دور سازد.


1. روم (30)، 10.

2. آل عمران (3)، (77).



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 86/6/15 :: ساعت 8:0 عصر )
»» دام های شیطان

برنامه ریزى خواب

اگر ما به دستورات بیان شده در روایات عمل کنیم، مى توانیم نیاز بدنمان را به خواب با ساعات کم ترى تأمین کنیم; از جمله این که اگر ما قسمت عمده خواب خود را قبل از نیمه شب قرار دهیم، بسیار مفیدتر خواهد بود تا این که آن را به بعد از نیمه شب موکول کنیم. متأسفانه امروزه شرایط زندگى به گونه اى شده است که خواب بیش تر خانواده ها از نیمه شب به بعد است. در زمان پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) و برخى زمان هاى دیگر که مردم به دستورات اسلام و ائمه(علیهم السلام) عمل مى کردند، برنامه هر شب آنها به این صورت بود که اول مغرب نمازشان را به جماعت مى خواندند، سپس به منزل رفته و شام مى خوردند، مجدداً به مسجد برگشته و نماز عشا را مى خواندند و آن گاه به منزل رفته و مى خوابیدند. البته، امکانات و شرایط زندگى هم به گونه اى بود که به این برنامه کمک مى کرد; مثلا نبودن برق و تاریکى شب یکى از دلایل زودتر خوابیدن مردم بود.

خواب سرشب علاوه بر این که نیاز عمده بدن را تأمین مى کند، موجب مى شود تا انسان بتواند سحر با نشاط از خواب برخیزد و به عبادت بپردازد. طبیعى است کسى که تا نیمه هاى شب به تماشاى تلویزیون مى پردازد، نمى تواند چنین برنامه اى داشته باشد; زیرا خستگى و کسلى او حتى مانع از اداى به موقع فریضه صبح مى گردد.

در گذشته، مسلمانان کمبود خواب خود در شب را با خواب قیلوله در روز جبران مى کردند. این خواب که قبل از ظهر و حدود نیم ساعت به طول مى انجامید، از سویى، موجب برطرف شدن خستگى کار روزانه مى شد و از سوى دیگر، آمادگى لازم را در مسلمانان فراهم مى کرد تا با نشاط بیش ترى نمازظهر خود را به جا آورند. این شیوه زندگى، به مسلمانان کمک مى کرد تا از خوابیدن کم اما به موقع خود، بیش ترین بهره و نشاط لازم را ببرند.

اگر چه امروزه شرایط زندگى نسبت به گذشته تغییر کرده است، اما با برنامه ریزى درست و سعى و تلاش مى توانیم از اوقات زندگى خود حداکثر استفاده را ببریم، مثلا نباید وقت خود را صرف تماشاى فیلم هاى بى فایده و یا برنامه هاى سرگرم کننده اى کنیم که نه به درد دنیاى ما مى خورد و نه آخرتمان و چه بسا ضرر هم دارند. افرادى که احتیاج به مطالعه دارند، خصوصاً طلبه ها که عادت دارند اول شب مطالعه کنند، بهتر است قسمت عمده مطالعه خود را به آخر شب موکول نمایند. این کار باعث مى شود تا اولاً، به دلیل بازتر بودن و آمادگى بیش تر ذهن، استفاده بیش ترى از مطالعه عاید گردد و ثانیاً، فرصتى فراهم شود تا انسان به نافله شب و قرائت قرآن نیز بپردازد.

نکته دیگر این که صِرف کم خوابیدن در شب به تنهایى موضوعیت ندارد، بلکه نحوه سپرى کردن آن مهم است. هدف از بیدار ماندن، گپ زدن و انجام کارهاى لغو و بى فایده و یا خداى ناکرده کشیده شدن به سمت امور مشتبه نیست، بلکه براى پرداختن به عبادت فردى و خودسازى است: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَوِیلاً;1 و شب را در نماز به سجده خدا پرداز و شب دراز را به تسبیح و ستایش او صبح گردان. وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً;2 و بخشى از شب بیدار و متهجد باش و نماز شب که بهره افزونى براى تو است به جاى آور، باشد که خدایت به مقام محمود (شفاعت) مبعوث گرداند.

از روایات و احادیث چنین برمى آید که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در طول شب چندین مرتبه مى خوابیدند و بیدار مى شدند. مستحب است که مؤمنان بعد از بیدار شدن در نیمه شب، ابتدا چهار رکعت نافله بخوانند و بعد استراحت کنند. مجدداً بیدار شوند و چهار رکعت دیگر بخوانند و باز استراحت کنند... . البته این برنامه براى کسانى است که بتوانند به خوبى از آن استفاده کنند به گونه اى که به کار و وظایف واجبشان لطمه اى وارد نیاید. کسانى که مى خواهند از دقایق عمرشان حداکثر استفاده را ببرند، باید براى کیفیت و تقسیم مطلوب آن نیز برنامه ریزى کنند. اما کسانى که دلشان مى خواهد وقتشان را طورى بگذرانند که حتى نفهمند عمرشان چگونه گذشته است، احتیاجى به برنامه ریزى ندارند; چرا که شیطان زمینه را به گونه اى فراهم مى کند که همواره سرگرمى هایى از قبیل جدول پر کردن، فیلم تماشا کردن، سخن لغو گفتن و... براى آنها مهیا باشد.

بر خلاف شب، که مخصوص خودسازى و انجام عبادات فردى است، روز براى عبادات جمعى و فعالیت هاى اجتماعى از قبیل تحصیل، تدریس، جهاد، کمک به مستمندان و...است. انجام بعضى از مشاغلى که جامعه به آنها نیاز دارد، علاوه بر این که واجب کفایى است، اگر به قصد قربت باشد، بزرگ ترین عبادت است. بنابراین مى توان گفت که کارهاى اجتماعى بیش تر در روز و کارهاى فردى و امورى که پنهانى بودن آنها مطلوب است، بیش تر در شب انجام مى شود. یکى از برنامه هاى شبانه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، حضرت على(علیه السلام) و سایر ائمه(علیهم السلام)رسیدگى به فقرا بود به گونه اى که شناخته نشوند. حال اگر ما از انجام این امور در شب عاجزیم، حداقل مى توانیم انفاق سرّى را جزو برنامه هاى روزمان قرار دهیم.


1. انسان (76)، 26.

2. اسراء (17)، 79.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( چهارشنبه 86/6/14 :: ساعت 8:0 عصر )
»» دام های شیطان

لزوم پرهیز از افراط و تفریط در خوابیدن

در این جا، توجه به چند نکته لازم و ضرورى است. اول این که انسان باید ازافراط و تفریط به دور باشد. مثلا گاهى، افراد با شنیدن سفارش هایى که درباره کم خوابى شده است و یا با خواندن داستان هایى که از چگونگى غلبه بر خواب از بزرگان نقل گردیده، درصدد انجام آن امور برمى آیند و با این کار سلامتى خود را به خطر مى اندازند. به هرحال، بدن انسان احتیاج به استراحت دارد. یکى از نعمت هاى خدا این است که وسیله خواب و استراحت را براى انسان فراهم کرده است: وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً;1 ما خواب را مایه راحتى و آرامش شما قراردادیم. مسلّماً خواب یکى از نعمت هاى الهى است که باید از آن به نحو مطلوب استفاده کرد. کسانى هستند که مبتلا به بى خوابى اند و براى رفع این حالت و این که مقدار کمى به خواب بروند، مرتب داروهایى را که عوارض جانبى هم دارند، مصرف مى کنند. بنابراین، داشتن خواب طبیعى نعمتى بزرگ است و نباید آن را از دست داد. سخن در این است که انسان بیش از حد لازم نخوابد و فعالیت هاى حیاتى خود از قبیل فکر کردن، کار کردن و... را تعطیل نکند. البته مقدار نیازى که افراد به خواب دارند با یکدیگر متفاوت است و بستگى به نوع مزاج افراد، سنین مختلف عمر، فعالیت هاى انسان و... دارد. معمولا افراد خودشان با تجربه اى که دارند و یا دستورى که پزشک به آنها مى دهد، نیاز بدن خود به خواب را مى دانند. بنابراین رعایت آن حداقل ها ضرورى است و انسان نباید با بى توجهى نسبت به آن، موجبات فراهم آمدن بیمارى مخصوصاً در سنین آخر عمر را فراهم آورد.

نکته دوم این است که سفارش و تأکید بر کم خوابیدن در شب به معناى زیاد خوابیدن در روز نیست; زیرا انسان به طورطبیعى شب ها مى خوابد و روزها کار مى کند. البته در بعضى از مناطق کره زمین که به طور متوالى چند ماه از سال شب و چند ماه دیگر روز است، انسان ها برنامه زندگى خود را به گونه اى تنظیم مى کنند که هم به خواب و هم به کارشان برسند. اما در بیش تر مناطق زمین که شب و روز متناوباً و با اندکى تفاوت و یا تساوى جا به جا مى شوند، انسان ها معمولا خوابشان را در شب و کارشان را در روز انجام مى دهند; چرا که روز براى فعالیت و تلاش و کوشش مناسب است: إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلاً;2 و تو را در روز، آمد و شدى دراز است.

بنابراین، در این که وقت خواب شب است بحثى نیست، اما این که چقدر باید بخوابیم نکته اى است که پیش از این نیز متذکر شدیم و باید به آن توجه داشته باشیم; یعنى بدانیم که نیاز انسان ها به خواب با یکدیگر متفاوت است و این مسأله بستگى به شرایط زندگى افراد دارد. درست است که شب براى استراحت و آرامش قرار داده شده است، اما به این معنا نیست که از همان سر شب تا هنگام طلوع آفتاب بخوابیم. اجمالاً از دستورات قرآن چنین استفاده مى شود که نیاز انسان به خواب آن چنان زیاد نیست و مقدار کمى از شب براى استراحت و تجدید قوا لازم است. قرآن به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلاً;3 تمام شب را به عبادت بپرداز مگر اندکى را. هم چنین قرآن در وصف متقین مى فرماید: کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَ بِالاَْسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ;4 و از شب اندکى را خواب مى کردند و سحرگاهان از درگاه خدا طلب آمرزش و مغفرت مى کردند. اگر قرار بود که انسان نیمى از شبانه روز را به استراحت و خواب بپردازد، هیچ گاه قرآن چنین مسایلى را عنوان نمى کرد. از لحن و بیانات قرآن پیدا است که انسان احتیاج به خواب هاى طولانى ندارد.


1. نبأ (78)، 9.

2. مزمل (73)، 7.

3. همان، 2.

4. ذاریات (51)، 17ـ18.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( سه شنبه 86/6/13 :: ساعت 8:0 عصر )
»» دام های شیطان

یَا ابْنَ جُندَب اَقِلَّ النومَ بِاللَّیلِ وَالکلامَ بِالنَّهارِ فَما فى الجَسَد شیىءٌ اَقلُّ شُکراً مِن العَیْنِ وَاللّسانِ فَاِنَّ اُمَّ سلیمان قالت لِسُلَیْمان(علیه السلام): یا بُنَىَّ ایّاکَ وَالنّومَ فَاِنَّهُ یُفْقِرُکَ یومَ یَحتاجُ الناسُ اِلى اعمالِهم. یَا ابْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلشَّیطانِ مَصائِدَ یَصْطادُ بها فَتَحامُوا شِباکَهُ و مَصائِدَهُ قُلْتُ یَا ابْنَ رسولِ اللّه و ما هِىَ قال اَمّا مَصائِدُهُ فصَدٌّ عَنْ بِرِّ الاِخوانِ و اَمّا شِباکُهُ فَنَوْمٌ عن قَضاءِ الصَّلواتِ الّتى فَرَضَهَا اللّهُ. أَمَا اِنَّهُ ما یُعْبَدُ اللّهُ بِمِثْل نَقْلِ الاَقدامِ اِلى بِرِّ الاِخْوانِ و زِیارتِهِمْ وَیْلٌ لِلسّاهینَ عَنِ الصَّلَواتِ النّائِمینَ فِى الْخَلَواتِ اَلْمُسْتَهْزِئینَ بِاللّهِ وَ ایاتِهِ فِى الْفَتَراتِ «أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الاْخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ.»1

آثار سوء پرخوابى و پرحرفى

از جمله موضوعات مورد تأکید علماى اخلاق و ارباب سیر و سلوک، پرهیز از پرخوابى و پرحرفى است. این دو، موانعى مهم و رایج براى رسیدن به کمال معنوى و تقرب الى الله به شمار مى آیند. البته چیزهاى دیگرى مانند پرخورى نیز مانع رسیدن انسان به کمال معنوى مى گردد; اما در مورد آنها ممکن است بگوییم به سبب لذایذ یا منافعى که دارند توجه انسان را به خود جلب مى کنند. در حالى که امرى مانند خوابیدن، فى نفسه هیچ مطلوبیت و یا فایده اى حتى براى دنیاى انسان ندارد، مگر آن اندازه اى که موجب رفع نیاز انسان و تجدید قواى او براى پرداختن به وظایف واجبش مى گردد. بر خلاف لذّتِ خوردن که ممکن است براى انسان ایجاد انگیزه نماید، خوابیدن لذتى براى انسان ندارد، اگر هم لذتى داشته باشد، مربوط به مقدمات آن و یا موقعى است که انسان از خواب برمى خیزد. کسانى که از روى تنبلى و یا در اثر پرخورى زیاد مى خوابند، نه تنها از کمالات معنوى و انسانى محروم مى شوند، بلکه از وظایف دنیوى خود نیز باز مى مانند.

هم چنین یکى از کارهایى که انسان براى انجام دادن آن باید انرژى زیادى مصرف کند، حرف زدن است. سخنرانان و معلّمان، خصوصاً کسانى که از لحاظ جسمى ضعیف ترند، به این موضوع به خوبى واقف اند; زیرا پس از سخنرانى و یا تدریس آثار خستگى و از دست دادن انرژى را به وضوح در خود احساس مى کنند. حرف زدن زیاد باعث مى شود تا انسان از انجام اعمال مفید باز بماند. البته اگر مقصود از حرف زدن، تعلیم و موعظه و کمک کردن به دیگران باشد نه تنها مذموم نیست بلکه امرى لازم و ضرورى است، اما صِرف پرگویى و پرحرفى نه نفع دنیوى به دنبال دارد و نه نفع اخروى; حتى ممکن است انسان در اثر آن به لغزش هاى زیادى هم مبتلا شود که براى دنیاى او هم ضرر داشته باشد. در اثر همین پرگویى ها است که کدورت ها پیدا مى شود، تنش ها به وجود مى آید و از لحاظ معنوى هم انسان دچار گناهانى هم چون غیبت، تهمت و مفاسد دیگرى از این قبیل مى گردد. افرادى که به پرحرفى عادت کرده اند، از این کار خود لذت مى برند. ابتلاى به این عادت زشت که به دست خود انسان صورت مى گیرد، موجب به خطر افتادن منافع دنیوى و اخروى انسان مى گردد. بنابراین انسان باید مراقب باشد تا خداى ناکرده به پرخوابى و پرحرفى عادت نکند.

سفارش امام صادق(علیه السلام) به عبدالله بن جندب این است که، شب ها کم بخواب و روزها کم حرف بزن. حضرت در ادامه، کلامى را به این مضمون از مادر حضرت سلیمان(علیه السلام) خطاب به فرزندش نقل مى کند که، خوابیدن زیاد، روزى که محتاج به چیزى هستى که کسب نکرده اى تو را فقیر مى کند; یعنى روزى مى آید که تو به اعمالت احتیاج دارى اما به دلیل خوابیدن زیاد آن اعمال را انجام نداده اى و فقیر شده اى و دستت خالى است. اگر انگیزه انسان از خوابیدن رفع خستگى و تجدید قوانباشد، کار عاقلانه اى انجام نداده است; زیرا این کار به منزله تلف کردن بیهوده بخشى از عمر است. انسانى که خواهان عمرى طولانى است، با خوابیدن زیاد در واقع بخشى از زندگى اش را تعطیل مى کند.

عادت زشت دیگر، پرگویى است. کسانى که بى جهت به پر حرفى عادت کرده اند، به آسانى نمى توانند خودشان را کنترل کنند; زیرا سکوت کردن براى آنها به منزله زندانى شدن است!

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: در بین اندام هاى بدن انسان هیچ کدام ناسپاس تر از چشم و زبان نیستند. انسان به هر عضوى از اعضاى بدن خود خدمت کند، متقابلا آن عضو هم خدمتى براى او انجام مى دهد. اما چشم و زبان این گونه نیستند; یعنى ما هر قدر بیش تر به این اعضا خدمت کنیم، آنها کم تر به ما خدمت خواهند کرد. چشمى که بسیارى از اوقات خواب است، چگونه مى تواند به ما خدمت کند؟ زبانى که زیاد حرف مى زند و انسان براى این کار انرژى زیادى مصرف مى کند، چه خدمتى براى ما انجام مى دهد؟ البته، اگر این کار نفعى براى ما داشته باشد، مثلا از زبان در انجام عبادت، وظیفه، موعظه و... استفاده کنیم، نه تنها کار بیهوده اى انجام نداده ایم، بلکه بهترین بهره را از آن برده ایم.


1. آل عمران (3)، 77.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( دوشنبه 86/6/12 :: ساعت 8:0 عصر )
»» شادی از دیدگاه اسلام

شادى مطلوب در نظر اسلام

اکنون با توجه به نکته هایى که بیان گردید، باید ببینیم که آیا شادى از نظر اسلام امرى مطلوب است یا نامطلوب؟ در پاسخ باید بگوییم هر نوع شادى که در جهت کمال معنوى باشد مطلوب است. اگر شما بخواهید کسى را که آن قدر روحش تعالى پیدا کرده که جز با مناجات خدا و سرساییدن به آستان الهى شاد نمى شود شاد کنید، مسلّماً باید زمینه اى را فراهم کنید که او بتواند به عبادتش بپردازد. امام سجاد(علیه السلام)در یکى از مناجات هایش عرض مى کند: وَ اسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّة بِغَیْرِ اُنْسِکَ;1 از هر لذتى که از غیر اُنس با تو بردم استغفار مى کنم، هر سرورى که جز از لقاى تو حاصل شود، براى من گناه است، از چنین شادمانى به تو پناه مى برم. کسانى آن چنان اوج پیدا مى کنند که جز در اثر اُنس با خدا و مناجات با او و نهایتاً لقاى الهى به چیزى شاد نمى شوند، اگر انسان بخواهد چنین کسانى را شاد نماید، باید کارى کند که مزاحمت ها و موانع راهشان برداشته شود و آنها در این مسیر پیشرفت کنند. چنین شادیى است که ارزش مطلق دارد; زیرا شاد کردن چنین مؤمنى براى رسیدن به مقصد خود، هیچ قید و شرطى ندارد. چون اینها جز از راه مشروع شاد نمى شوند، شادیشان هم به عبادت خدا و انس با خدا است و همیشه این شادى مطلوب است. اما شادى هاى دیگر، ممکن است شادى دنیوى باشد، اما کمک کند به این که انسان در جهت تکامل معنوى پیشرفت کند یا لااقل مبتلا به گناه نشود، مثل شادى دنیوى که دو همسر در محیط خانواده با یکدیگر دارند. این نوع شادى مستقیماً ارتباط با خدا و قیامت ندارد، التذاذى است که دو همسر در محیط خانواده از یکدیگر مى برند، اما اگر با قصد قربت انجام شود، مى تواند عبادت باشد. اگر هم قصد قربت در کار نباشد، دست کم مانع از ابتلاى به معصیت است. البته این هم مرتبه اى از عبادت است; زیرا براى جلوگیرى از ابتلاى به معصیت صورت گرفته است.

شادى هاى دنیوى که مؤمنان در زندگى خودشان دارند به این منظور است که براى انجام عبادات و وظایفشان نشاطى داشته باشند. مزاح مخصوصاً در سفر در حدى که افراط نشود و موجب لغو و اتلاف وقت نگردد و هم چنین تمسخر، توهین و اذیت دیگران را به دنبال نداشته باشد مطلوب است، تا جایى که از مستحبات بوده و در اسلام بر آن تأکید شده است. این یک شادى دنیوى است که موجب جلوگیرى از ملال، افسردگى و خستگى است و به علاوه، از چیزهایى است که مانع از انجام وظایف بعدى نمى شود. فراهم کردن وسایل چنین شادى براى دیگران و نیز شاد شدن خود انسان هم در این حد عیبى ندارد و مطلوب است.

به هر حال، ملاکْ شاد کردن مؤمن است و مؤمن از آن جهتى که مؤمن است هیچ گاه به گناه شاد نمى شود; شادى او یا مستقیماً در ارتباط با خدا است و یا براى تکامل معنوى و انجام وظایف و یا دست کم براى جلوگیرى از گناه مى باشد. البته با توجه به نکته آخر، که گفتیم مراتب ایمان افراد با یکدیگر فرق مى کند، طبیعتاً شاد کردن افراد هم فرق مى کند و این مسأله منحصر به افراد بالغ نمى باشد بلکه شامل بچه ها هم مى شود. شاد کردن مؤمنى هم که هنوز در سن طفولیت است و تازه به تکلیف رسیده ثواب دارد. شادکردن او در همان حدى است که او مى فهمد. اگر شما بخواهید وسایل شادى را در حد کسانى که در اوج معرفت هستند براى یک کودک فراهم کنید، او اصلا درک نمى کند و هیچ وقت با آنها شاد نمى شود. در هر حال، بیرون آوردن این مؤمن از افسردگى مطلوب است; زیرا افسردگى برایش ضرر دارد. البته از بین بردن حزنى که براى خدا است و باعث این مى شود که فرد در جهت انجام وظایفش موفق تر باشد، مطلوب نیست; مثلا ما نباید کسى را که در مجلس عزاى سیدالشهدا(علیه السلام)مشغول گریه است، براى این که شاد بشود به خنده بیندازیم; زیرا این مجلس اصلا براى گریه کردن و براى غمگین بودن است. این جا جاى شاد کردن نیست، این جا جایى است که گریه کردن و غمگین بودن مطلوب است. یا اگر کسى را که در نیمه شب با خدا راز و نیاز مى کند و اشکش جارى شده و در حالت حزن قرار دارد، بخندانیم، آیا کار خوبى انجام داده ایم؟! قطعاً این شادى ها مطلوب نیست و متقابلا آن حزن هایى هم که انسان را از حرکت طبیعى به سوى سعادت دنیوى و اخروى باز دارد نامطلوب است.

البته باید توجه داشته باشیم که برخى ممکن است به اتکاى اطلاق این گونه روایات، خواسته هاى نفسانى خود را ارضا کنند. انسان هایى که مى خواهند خوش گذرانى و بذله گویى کنند، بخندند و بخندانند و...، استدلال مى کنند به این که ادخال سرور به مؤمن ثواب دارد! حال آن که هر ادخال سرورى ثواب ندارد. اگر ادخال سرور در جهت تکامل باشد و لااقل موجب شود که موانع عبادت و تکامل شخص برطرف گردد و در راه انجام وظایفش نشاطى پیدا کند، مى تواند مطلوب باشد، چه خود انسان وسایل آن را فراهم کند، چه دیگران به این شادى کمک کنند.

به هر حال، واقع نگرى و واقع بینى انسان را متوجه این امر مى کند که در این دنیا گرفتارى هاى زیادى براى همه انسان ها پیش مى آید و فقط نوع، شکل و زمان آن با یکدیگر فرق مى کند; گاهى بیمارى، فقر و گرفتارى است، گاهى از دست دادن عزیزى است، گاهى هم بلاهاى اجتماعى مانند زلزله، سیل و طوفان است. مسلّماً کمک کردن به چنین کسانى که مبتلا به چنین غم و اندوه هایى شده اند و از انجام وظایف خود بازمانده اند و در نهایت، شاد کردن آنها از بهترین عبادات است. البته باید توجه داشته باشیم که شرط هر عبادتى قصد قربت است.


1. مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشرة، مناجات الذاکرین.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( یکشنبه 86/6/11 :: ساعت 8:0 عصر )
»» شادی از دیدگاه اسلام

شادى در گرو تأمین خواست افراد

نکته سومى که باید در نظر داشت این است که سرور و شادى براى هر کسى وقتى حاصل مى شود که خواسته اش تأمین شود. اما خواسته هاى افراد یکسان نیست و شادى افراد با یکدیگر تفاوت دارد; براى مثال، وقتى شما مى خواهید کودک خردسالتان را شاد کنید ممکن است زمانى این کار را با دادن خوراکى و یا اسباب بازى انجام دهید، و وقتى کودک مقدارى بزرگ تر شد، برایش قصه و داستان تعریف کنید. اینها انواع شادى کودکانه است که با خوردن، بازى کردن، شنیدن داستان هاى خنده دار و نظایر آنها حاصل مى شود. اما در سنین جوانى، کسانى که رشد طبیعى و معقولى دارند و ابعاد روانى آنان رشد پیدا کرده است، دیگر به این چیزها چندان شاد نمى شوند. انسان در جوانى خواسته هاى دیگرى دارد; به جز خواسته هایى که مربوط به جهات بدنى مى شود، از نظر روانى هم خواسته هایى دارد. جـوان دلش مى خواهد شخصیت و احترام داشته باشد. از دوره نوجوانى این خواست در فرد شکوفا مى شود و البته گاهى هم حالت بسیار افراطى پیدا مى کند; مثلا گاهى پرخاش گرى جوان براى این است که مى خواهد شخصیت خودش را نشان دهد. انسان در هر سنى به طور طبیعى خواسته هایى دارد که اگر تأمین گردد شاد مى شود. البته برخى خواسته هایى هم وجود دارد که در طول زندگى ادامه دارد; مانند نیازهایى که انسان به خوراک، مسکن و... دارد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( شنبه 86/6/10 :: ساعت 8:0 عصر )
»» شادی از دیدگاه اسلام

حزن مطلوب

در مقابل، حزنى که انسان را متوجه خدا، آخرت و مسؤولیت هاى شرعى و اجتماعى اش کند، حزنى مطلوب است; حزن از این که چرا در انجام تکالیف کوتاهى کرده ایم. انسان عاقلى که مرتکب گناهى شده، اگر متوجه شود این عمل موجب شده که سعادت آخرت را از دست بدهد، در حالى که مى توانست با انجام دادن کار دیگرى سعادت دنیا و آخرت را کسب کند، محزون مى شود. این گونه حزن ها اگر به حد افراط نرسد، مطلوب است، اما اگر به حدى برسد که انسان را از کار و زندگى باز دارد و باعث شود که فرد تکالیف شرعى خود را نتواند انجام دهد، هیچ فایده اى ندارد. غم و غصه اى که موجب شود انسان در زندگى نتواند درس بخواند، عبادت کند، جهاد برود، به اجتماع خدمت کند و سایر فعالیت هاى مطلوب دینى را انجام دهد، چه فایده اى دارد؟ بنابراین مرتبه اى از حزن هم مى تواند مطلوب باشد; و آن زمانى است که انسان را وادار به جبران گذشته نماید و تکالیف و کارهاى خیرى که باعث سعادت آخرت او مى شوند انجام دهد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( جمعه 86/6/9 :: ساعت 8:0 عصر )
»» شادی از دیدگاه اسلام

«شاد بودن» مطلوب فطرى انسان

سؤال هاى دیگرى نیز، که بسیار عمیق تر و پیچیده تر و جزو مسایل اصولى و بنیادى است، در این زمینه مطرح مى شود. مهم ترین این سؤال ها این است که اصولا مگر «شاد بودن» در زندگى مطلوبیتى دارد که اسلام براى شاد کردن دیگران این همه سفارش کرده و براى آن ثواب در نظر گرفته است؟ به عبارت دیگر، آیا از دیدگاه اسلام وضع مطلوب این است که انسان بسیار شاد و مسرور باشد یا به عکس، محزون؟

با توجه به روایاتى که در مدح حُزن وارد شده است، از جمله روایتى به این مضمون که اگر در جمعى شخص محزونى باشد، خدا همه آن جمع را به واسطه آن شخص محزون مورد رحمت قرار مى دهد، این سؤال مطرح مى شود که چگونه مى توان بین این دو گروه روایات جمع کرد؟ آیا «شاد بودن» از نظر اسلام امرى مطلوب است؟ اگر «شاد بودن» انسان مطلوبیت زیادى ندارد، پس چطور «شاد کردن» دیگران ثواب دارد، بلکه بالاترین عبادات تلقى مى شود؟ این سؤالى است که جواب آن چندان آسان نیست. براى پاسخ به این سؤال، باید مقدماتى را بیان کرد.

بدون شک اصل مسرور بودن و شاد بودن یک مطلوب فطرى است. از نعمت هایى که خداى متعال وعده اعطاى آن را به انسان در روز قیامت داده است، این است که مؤمن در بهشت غمگین نمى شود و شاد خواهد بود: وُجُوهٌ یَوْمَئِذ ناعِمَةٌ;1 چهره هاى مؤمنان در بهشت بسیار شاداب و خرّم است. در جاى دیگرى مى فرماید: یَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً;2مؤمن پس از محاسبه، نزد اهل و عیالش، در حالى که بسیار شاد و خندان است، بازمى گردد. بى شک انسان فطرتاً طالب خوشى، شادى و سرور است. مفاهیمى از قبیل خوشبختى، خوشوقتى، خوشحالى و... همگى از خوشى گرفته شده است; یعنى انسان، خود به خود، طالب خوشى است و این اشکالى ندارد. مؤمنان وقتى در روز قیامت وارد بهشت مى شوند مى گویند: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ;3 خدا را ستایش مى کنند که حزن و اندوه را از آنان برداشت; یعنى دوران حزن و غمى که در دنیا داشتند سپرى شد و زمانى که وارد بهشت مى شوند، دیگر از حزن و اندوه خبرى نیست. پس شاد بودن و محزون نبودن فطرتاً مطلوب است و این پاداش مؤمنان در بهشت است. برعکس، اهل جهنم، همیشه غمگین و افسرده هستند. قیافه هاى درهم کشیده (عَبُوساً قَمْطَرِیراً)4 و چهره هاى چروکیده و سیاه (وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ)5 از حالات دوزخیان است. قرآن آن گاه که مى خواهد از شهدا تعریف کند و غیر مستقیم دیگران را تشویق نماید که به خیل شهدا بپیوندند، مى فرماید: فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ;6آنها به سبب نعمت هایى که خداوند به آنها داده است در شادى و سرور هستند. بنابراین، داشتن شادى و سرور، یک امر مطلوب فطرى است، که هم در برزخ و هم در آخرت، قطعاً جزو نعمت هاى بزرگ الهى مى باشد. همه ما باید طالب چنین نعمتى باشیم.

انسان فطرتاً طالب خوشى است. در دنیا خوشى ها و ناخوشى ها، به طور طبیعى و تکوینى، براى همه وجود دارد; هیچ کس در دنیا نیست که در همه عمر خود شاد و یا در سراسر این مدت غمگین باشد. هر کسى کمابیش غم ها و شادى هایى دارد. انسان به طور طبیعى مى خواهد در دنیا شاد باشد، و این شادى ها از راه هاى مختلفى پیدا مى شود. گاهى یک شادى، غم هاى طولانى را در پى دارد، مانند شادى هایى که از یک گناه موقتى پیدا مى شود. هر چند انسان ممکن است با انجام یک گناه به طور موقت شاد شود، اما گرفتارى هاى بعدى را به دنبال خواهد داشت. کسانى هم که از راه هاى غیرمشروع مانند استعمال مواد مخدر، مسکرات و... خود را شاد مى کنند، شادى آنان موقتى است و پس از آن، ساعت ها بلکه عمرى را بدبخت خواهند شد. این نوع شادى، مطلوبیتى ندارد و عقل هم هیچ وقت چنین شادیى را تجویز نمى کند که انسان لحظه اى از مواد مخدر استفاده کند، شادى کاذبى پیدا کند و بعد عمرى معتاد شده، خود، خانواده و جامعه اش را بدبخت کند.

طبق نظام ارزشى اسلام، مطلوبیت واقعى هر چیزى زمانى است که در مسیر مطلوبیت نهایى و سعادت ابدى انسان باشد. اگر شادى هاى دنیایى انسان در راستاى کمک به شادى آخرت او باشد، بسیار پسندیده و مطلوب است. آیا اساساً چنین شادى هایى وجود دارد؟ پاسخ مثبت است. انسانى که افسردگى مطلق داشته باشد، به دنبال هیچ کارى نمى رود، عبادت هم نمى کند. چنین کسى نه کار دنیا را مى تواند درست انجام دهد نه کار آخرت را. کسى که نشاط ندارد، تنها مى خواهد گوشه اى بنشیند، نه حرفى بزند، نه حرفى بشنود و نه کارى انجام دهد. چنین فردى نه به درد دنیا و آخرت خودش مى خورد و نه دنیا و آخرت دیگران. حُزن و اندوهى که انسان را از کار و زندگى باز دارد و باعث شود که فرد نه به کار دنیا برسد و نه به کار آخرت، در واقع نوعى بیمارى است و هیچ گونه مطلوبیتى ندارد. این کار حتى ممکن است به کفر نیز منتهى شود. گاهى هم موجب مى شود کسانى که ایمان ندارند یا داراى ایمانى ضعیف هستند، دست به خودکشى بزنند. چنین حُزن هایى هیچ وقت مطلوب نیست. برعکس، آن حالت نشاطى که انسان را وادار کند به این که هم کارهاى دنیایى و هم کارهاى آخرتى خود را درست انجام دهد، مثلا موجب شود که درسش را بهتر بخواند و عبادتش را بهتر انجام دهد، امرى مطلوب است. از این روى، استفاده از وسیله اى که سعادت اخروى انسان را به دنبال داشته باشد مطلوب خواهد بود.

بنابراین مى توان گفت، این طور نیست که هر سرور و فرحى در دنیا مطلوب است، به خصوص اگر حالت افراطى پیدا کند. در قرآن غالباً از فرح مربوط به دنیا با لحنى نکوهش آمیز یاد شده است; مانند: إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ;7 او انسان [شادمان و فخرفروش است. یا: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ.8 این آیه درباره قارون است که به واسطه نعمت هاى دنیایى، به خود مى بالید و بسیار مغرور بود. بنى اسرائیل براى نصحیت او به نزدش آمدند و گفتند: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ; خیلى سرمستى نکن، خدا فرحین را دوست نمى دارد. معمولا در ادبیات فارسى تعبیر «سرمستى» براى این گونه سرورها و فرح هاى افراطى به کار مى رود. این گونه شادى ها مسلّماً نامطلوب است; زیرا نه تنها کمکى به حرکت تکاملى انسان نمى کند، بلکه انسان را در دام شیطان مى اندازد، او را غافل و مغرور ساخته از وظایف و تکالیفش باز مى دارد و موجب مى شود که به دیگران فخر بفروشد. در بعضى از آیات قرآنى هم اشاره شده است که کسانى که در دنیا خیلى سرور داشتند، وضعشان در آخرت خیلى خوب نیست: إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً;9 در وصف جهنمیان مى فرماید، آنها کسانى هستند که در دنیا خوش گذرانى کرده و زندگى را به شادى و سرمستى مى گذراندند.


1. غاشیه (88)، 8.

2. انشقاق (84)، 9.

3. فاطر (25)، 34.

4. انسان (76)، 10.

5. زمر (39)، 60.

6. آل عمران (3)، 17.

7. هود (11)، 10.

8. قصص (28)، 76.

9. انشقاق (84)، 13.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( پنج شنبه 86/6/8 :: ساعت 8:0 عصر )
»» شادی از دیدگاه اسلام

یَا ابْنَ جندب مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُزَوِّجَهُ اللّهُ الْحورَ الْعین و یُتَوِّجُهُ بالنّور فَلْیُدْخِلْ عَلى اَخیهِ الْمُؤمِنِ السُّرورَ.

شاد کردن برادر مؤمن

این مضمون که شاد کردن برادر مؤمن، یکى از عبادات بزرگ است به صورت هاى گوناگون در روایات بسیارى وارد شده و ابوابى از مجموعه هاى روایى مثل کافى، وافى، وسائل الشیعه و... را به خود اختصاص داده است. در این جا به چند نمونه از این روایات و توضیح آنها اشاره مى کنیم.

مضمون بعضى از این روایات این است که بهترین و یا محبوب ترین عبادات نزد خداى متعال این است که انسان دل برادر مؤمن خود را شاد نماید و یا به تعبیر معروف، در قلب مؤمن «ادخال سرور» کند. در این باره مرحوم کلینى روایتى را از امام باقر(علیه السلام) در کافى آورده است: ما عُبِدَ اللّهُ بِشَىْء أَحَبَّ اِلَى اللّهِ مِنْ اِدْخالِ السُّرورِ عَلَى المؤمن;1 یعنى خداى متعال عبادت نشده به چیزى که محبوب تر باشد نزد او از آن که سرورى در قلب مؤمن وارد کنند. این روایت بیان گر این حقیقت است که شاد کردن مؤمن محبوب ترین عبادت ها نزد خداى متعال است. در اصول کافى نظیر همین مضمون از خود پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز نقل شده است: اِنَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ اِلَى اللّهِ تعالى اِدْخالُ السُّرورِ عَلَى الْمُؤْمنینَ;2 محبوب ترین اعمال نزد خدا، شاد کردن مؤمنین است. در بعضى از روایات براى تشویق مردم به شاد کردن برادران ایمانى شان، چنین آمده است: کسى که مؤمنى را شاد کند تنها یک شخص را شاد نکرده بلکه ما اهل بیت(علیه السلام) را نیز شاد کرده است و کسى که ما را شاد کند، پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله) را شاد کرده است.3 در روایت دیگرى آمده است: کسى که مؤمنى را شاد کند، رسول الله(صلى الله علیه وآله) را شاد کرده است.4 این گونه مضامین در روایات ما مکرر نقل شده است. از جمله در کافى آمده است: عن الصادق(علیه السلام) قال لا یُرى اَحَدُکُمْ اذا اَدْخَلَ عَلى مُؤمن سُروراً اَنَّه علیه اَدْخَلَه فقط بل و اللّهِ علینا بل و اللّه على رسول اللّه(صلى الله علیه وآله);5 یعنى اگر یکى از شما برادر ایمانى خود را شاد کرد، فکر نکند که فقط او را شاد کرده، به خدا قسم ما را شاد کرده است، به خدا قسم این شادى را در دل رسول الله(صلى الله علیه وآله) وارد کرده است. روایتى هم از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) وارد شده که مى فرماید: مَنْ سَرَّ مؤمناً فَقَدْ سَرَّنى و مَنْ سَرَّنى فَقَد سَرّ اللّهَ;6 کسى که مؤمنى را شاد کند، مرا شاد کرده و کسى که مرا شاد کند خدا را شاد کرده است.

موارد یاد شده، نمونه هایى از روایات متعددى است که در این باره وارد شده است. بنابراین جاى هیچ گونه شکى نیست که از نظر اهل بیت(علیهم السلام) شاد کردن مؤمنان کارى بسیار پسندیده و بلکه بالاترین عبادات است. اما در باره این مطلب سؤالاتى مطرح مى شود و ابهاماتى براى انسان پیش مى آید. گاهى هم اشتباهاتى واقع شده و برداشت ها و نتیجه هاى نادرستى گرفته شده است. بعضى از این سؤالات را با مضامینى که در سایر روایات وارد شده و یا از طریق قراین قطعى، به راحتى مى توان پاسخ داد. یکى از این سؤالات این است که آیا انسان هر کسى را، از هر راهى که شاد کند، چنین عملى عبادتى بزرگ محسوب مى شود؟ پاسخ این سؤال تقریباً روشن است. هر کس که آشنایى مختصرى با نظام ارزشى اسلام، مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و معارف اسلامى داشته باشد، جواب این سؤال را مى داند. منظور این نیست که کسى از راه گناه، دیگرى را شاد کند; یعنى گناهى مرتکب شود تا دیگرى شاد شود. مسلّماً این کار نه تنها ثوابى ندارد، بلکه گناهش هم محفوظ است. در بعضى از روایات به این نکته، که نباید شاد کردن مؤمن همراه با گناه باشد، تأکید شده است. بعضى از بزرگان مى گویند شاد کردن مؤمن، حتى به صورتى که مستلزم کارهاى لغو و مبتذل باشد، مطلوب نیست. ممکن است افراد غیر متقى و کسانى که در گفتار و رفتارشان چندان مقیّد نیستند، بعضى بذله گویى ها و مسخره بازى هایى که در شأن مؤمن نیست، انجام دهند و تصور کنند که چون با این کارها دیگران را شاد کرده اند، بالاترین عبادات را انجام داده اند. هر چند فرض کنیم که این گونه کارها حرام نباشد، اما دست کم جزو کارهاى نامطلوب و احیاناً مذموم (مکروه یا مشتبه) به شمار مى آید. البته ممکن است در این مورد استثنائاتى باشد. فرض کنید فردى در اثر گرفتارى و مشکلات زندگى دچار افسردگى شدید شده و یک حالت بیمارگونه اى پیدا کرده باشد به گونه اى که اگر بخواهند او را از این حالت خارج کرده و شاد کنند راهى جز بذله گویى یا انجام رفتارهایى که در شرایط عادى مطلوب نیست وجود ندارد. این کار ممکن است نوعى معالجه باشد. این حالت استثنا است و نمى توان گفت که هر کس براى شاد کردن دیگران، به هر شکل رفتار کند، بالاترین عبادت را انجام داده است. مسلّماً نمى توان از طریق گناه و حتى از راه امور مکروه، مشتبه و یا لغو، چنین عملى را انجام داد. کارهاى لغوى وجود دارد که فى حدّ نفسه مطلوب نیست: وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ;7 از صفات مؤمنان این است که مرتکب کارهاى بیهوده نمى شوند. بنابراین مى توان گفت که به طور مطلق، شاد کردن هر کسى بالاترین عبادات نیست بلکه تنها شاد کردن مؤمنان از مجارى شرعیه و راه هایى که شرعاً مجاز است مطلوب و پسندیده و بالاترین عبادات محسوب مى شود.


1. اصول کافى، ج 2، ص 188.

2. همان، ص 189.

3. بحار الانوار، ج 74، باب 30، روایت 27.

4. بحارالانوار، ج 74، باب 20، روایت 70.

5. اصول کافى، ج 2، ص 189.

6. همان، ص 188.

7. مؤمنون (23)، 3.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حق جو ( چهارشنبه 86/6/7 :: ساعت 8:0 عصر )
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

علامه مصباح یزدی
ریشه تمام انحرافات از صدر اسلام تاکنون دلبستگی به دنیا است
علامه مصباح یزدی در دیدار جمعی از دانشجویان؛
فیلم دیده نشدهی عیادت عمار از عمار
برخی بستگان امام(ره) مانند 1400 سال قبل رفوزه شدند
آیت الله مصباح یزدی در مهدیه مشهد
آیت الله مصباح یزدی
زمینه ترقی و سقوط آدمی
علامه مصباح
آیت الله مصباح یزدی
باید خود را برای شبهات جدید فلسفی آماده کنیم
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 4
>> بازدید دیروز: 19
>> مجموع بازدیدها: 338580
» درباره من

طریق
حق جو
در این وبلاگ گزیده ای از نظرات آیت الله مصباح یزدی به صورت لینک منعکس می گردد.

» پیوندهای روزانه

پایگاه اطلاع رسانی آثار علامه مصباح یزدی [4]
فهرست کتب علامه مصباح یزدی [152]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
صمیمیت؛ محور ارتباط مؤمنین بارش رحمت در سایه محبت دو مؤمن .
» آرشیو مطالب
سال 85
بحث مشروعیت و مقبولیت
در باب ولایت فقیه
دوستان واقعی اهل بیت
محاسبه نفس
نگاه مؤمن به دنیا
نشانه هاى ایمان
دین و جهل دینی
ثمرات استقامت
شرط نجات بخش
خوف و رجا
شادی
دام های شیطان
چند کاستی اخلاقی
پاداشهایی بزرگ
شیعه از منظر امام صادق
گناه مغفور و نیکی مقبول
تبلیغات
سخنرانیها
مطالب متنوع
سال 87
سال 88
سال 89
بهار 90
تابستان 90
پاییز 90
زمستان 90
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
تابستان 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
تابستان 93
پاییز 93
زمستان 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری